نخستین خاستگاه هوشمصنوعی را شاید بتوان در آثار یک فیلسوف عصر باستان یعنی ارسطو پیدا کرد. در واقع ارسطو در کتاب «ارغنون» بهنوعی منطق را تدوین و پایهگذاری میکند. منطقی که ارسطو از آن حرف میزند، مبتنی بر یک تفکیک است؛ تفکیکی که شالوده کارکرد هوشمصنوعی و کامپیوترهای امروزی است. تفکیک نحو از معناشناسی، دستاورد بزرگ ارسطو بود که اصولا شالوده علم منطق است. هوشمصنوعی و ماشینهای هوشمند نیز از جنس منطق هستند و اساسشان همین تفکیک است. دومین مفهومی که از شالودههای هوشمصنوعی برمیخیزد، مفهوم «الگوریتم» است. الگوریتم رویهای است با گامهای واضح، مشخص و محدود که مسئلهای معین را حل میکند. تمام برنامههای کامپیوتری در قالب الگوریتم نوشته میشوند. الگوریتم، دومین زیربنای ماشینهای هوشمند است. شالوده موج اول هوشمصنوعی، یعنی ماشینهای تورینگ، کار کردن روی نمادها است. دستکاری کردن صفر و یکها. به این مدل هوشمصنوعی اصطلاحا هوشمصنوعی دوستداشتنی قدیمی میگویند؛ اما در نسل جدید هوشمصنوعی، الگوبرداری برمبنای کارکرد مغز و نورونهای مغزی است و یکسری شبکههای نورونی قابلیادگیری؛ شبکهای زایا که از درون خود میتواند یاد بگیرد. در واقع با نسل جدیدی از هوشمصنوعی طرف هستیم که به مغز انسان نزدیکتر و شبیهتر است.
بنابراین باید گفت، هوشمصنوعی همه حوزههای بصری را متاثر کرده و با ورود آن، تحولات و تغییرات فزایندهای را بهوجود آورده است. میزان تاثیرپذیری حوزههای بصری از هوشمصنوعی به عوامل مختلفی بستگی دارد؛ بخشی از آن مربوط به تخصصی بودن است و بخشی هم بهمیزان وابستگی به عوامل انسانی ارتباط دارد. گفتنی است، تاثیر هوشمصنوعی در ابعاد فنی و بر روندها و فرآیندها بیشتر است و از طرفی، تاثیر حداقلی بر خلاقیت و بحثهای احساسی و عاطفی؛ آنجایی که نیاز به درک انسانی و موارد مشابه وجود دارد، میگذارد.
بخش زیادی از بهرهگیری و تاثیرپذیری و کاربردهایی که ارتباطات بصری داشته است، به ویژگیهای خود هوشمصنوعی و قابلیتهای آن بر میگردد؛ نظیر سادهسازی و خودکارسازی فرآیندها و فعالیتها، تولید آثار با کیفیت بالا و مواردی از این قبیل.
در بحثهای مربوط به آینده شغلی، عمده اقدامات انجامگرفته بر حوزههای مختلف بصری در ارتباط با تعاملات و مشارکت همزیستی بین انسان و هوشمصنوعی انجام شده است. برای مثال، تعریف امور خلاقانه با ترکیب هوش انسانی و مصنوعی و حتی ایجاد بازتعریفی از مفاهیم و فعالیتها چند نمونه از این مدل تعاملات است که با تحولات فناوری و هوشمصنوعی به ارتقای مهارتها تاکید میشود.
باتوجه به تاثیرپذیری از هوشمصنوعی، قرار است نقش هنرمندان از سطح خالق به بحثهای نظارتی، راهبردی و مواردی از این قبیل ارتقا پیدا کند. همچنین ژانرهای جدید از هنر را خواهیم دید که استارت آن خورده است که هنر هوشمصنوعی و هنر هوش مولد هم از آن یاد میشود. البته اختلافنظرهایی وجود دارد که آن را بهعنوان هنر بپذیریم یا خیر؟ و اینکه عامل انسانی چقدر در خلق این آثار هنری نقش دارد؟ و اینکه آیا آن چیزی را که ماشین تولید میکند، میتوان هنر نامید؟
نگرانیهایی درباره برخی مسائل اخلاقی، تعصبها، سوگیریها، تبعیضها، اصالت حق مولف، کپیرایت و... مطرح شده که به تدوین برخی قوانین انجامیده است که اغلب جنبه سازمانی دارد و بخشی از آن به غولهای فناوری ارتباط دارد. در کنار این تحولات، رشد و توسعه فناوری کمکهایی غیرقابلچشمپوشی هم به جوامع بشری داشته است؛ نظیر ارتباطات سریع و راحت یا تحلیلهای قابلاعتماد. در نهایت، هوشمصنوعی پایان روابط نیست، بلکه آغازی است که با خود، تحولات اساسی را بهوجود میآورد؛ بهویژه در حوزه بصری مزایا و در عین حال تهدیدهایی هم دارد که باید همراه با نظارتهایی باشد تا بتوان آن را مدیریت کرد.
برای تدوین این پژوهش با افراد صاحبنظر و فعال در رسانههای مختلف در حوزه روابطعمومی و ارتباطات تصویری در سراسر جهان مصاحبه شد و همکاری لازم بهعمل آمد. سوالاتی از این قبیل که هوشمصنوعی چه تاثیری بر حوزه بصری و گرافیک دارد؟ یا چه تاثیری بر روزنامهنگاری بصری و دیتاژورنالیسم میگذارد؟ و بیشتر چه حوزههایی را متاثر کرده است؟ همچنین اینکه آیا خلاقیت در انحصار انسان است یا هوشمصنوعی هم دارای این خلاقیت است یا خیر؟ بر سر آن بحث و هنوز در حال پژوهش است که مهمترین موضوع انتقال، احساس
است.
کسانی که غیرحرفهای و در تلاش برای پیوند با این حوزه هستند، بیشک میتوانند ورود کنند، اما شرط موفقیت آنها، داشتن تجارب تخصصی برای راهبردی دقیقتر و موفقیتآمیز است. هرکسی که میخواهد در این حوزه کار کند، باید توانمندی و تجارب خود را داشته باشد و در حوزه خود، دستاوردهایی داشته باشد تا بتواند به هنر مولد با کمک هوشمصنوعی دست یابد. در نتیجه باید گفت، ما وارد حوزه برگشتناپذیری شدهایم که اگر در مقابل هوشمصنوعی مقاومت کنیم، بیشک عقب میافتیم.