آفت واژه مدیر در سازمان
مهرداد بیات
مدیر در فرهنگنامه فارسی به معنی مسئول، ادارهکننده دارای اختیار و ناظر به سازمان خویش و در نهایت پاسخگو به مدیران بالاتر و از همه مهمتر به مردم یا به عبارتی اربابرجوع است اما در فرهنگ ما این لقب بهمثابه داشتن منزلت اجتماعی و تشخص تلقی میشود.
با چنین فرهنگی و در چنین موقعیتی شخص مدیر در بسیاری از مواقع خود را برتر از دیگران و کارکنان مجموعه خود میداند از این رو، شخص مدیر بیش از آنکه به مسئولیت شغلی خویش پایبند باشد و خود را در مقابل کارکنان موسسه متعهد بداند، سعی میکند خود را برتر نشان دهد.
حرف باید حرف او باشد و همه باید هر طور که او بخواهد کاری را انجام دهند و یک نوع لذت خاصی از این برتری در خود احساس میکند.
شخصی که تا دیروز بسیار دقیق و منظم وظیفه خود را انجام میداده و با همکاران دیگر روابط بسیار خوب و دوستانهای داشته است بلافاصله بعد از احراز لقب مدیر، یکباره تغییر روش و اخلاق داده و خود را در موضع بالاتر نسبت به دوستان دیروز خود یا بهعبارتی همکاران زیردست امروز خود میبیند.
معمولا بهدلیل ضعف شخصیتی، چنین فردی به محض ارتقا به سمت مدیر دچار تزلزل شده به صورتیکه عقدههای درونی سر باز کرده و دچار خودفریفتگی میشود. چنین شخصیتی تا نام مدیر به او اطلاق میشود،
به سرعت به سوی امر و نهی کردن و دستور دادن حرکت میکند. حتی پیش خود لحظهای فکر نمیکند که این مسئولیت محولشده برای چه بوده و قرار است در این جایگاه چه وظایفی را با همکاران یا یاران خود انجام دهد. او فقط و فقط از برتر بودن لذت میبرد. رفتار او به سرعت تغییر میکند نظمی که تا دیروز بر رفتار اداریاش حاکم بوده، جای خود را به بینظمی از قبیل دیر آمدن سرکار یا برخی روزها نیامدن سر کار بدون اینکه هماهنگ کرده باشد، میدهد. این رفتار و خصوصیات تا جایی ادامه مییابد که حتی برای مدیریت فرادست خود که با ابلاغ او منصوب شده است، شاخ و شانه میکشد و با گستاخی به وسیله جمعی از کارکنان که اکنون زیر نظر او کار میکنند، برای خود تیم و گروه تشکیل داده و برتری خود را به رخ میکشد.
در علم روانشناسی چنین رفتاری را خودشیفتگی یا نارسیسم (Narcissism) یا نرگسمندی مینامند. معمولا افرادی با این خصوصیات تا زمان انتصاب و کسب لقب مدیر دارای ایدههای نو و بدیع بوده و یکی از کارکنان خوشفکر و ساعی محسوب میشدهاند، در حالیکه پس از منصوب شدن به مدیریت، دچار اختلال شخصیتی میشوند.
وی به جهت همین «نارسیستم» یا «نرگسمندی» دچار دگرگونی اخلاقی و رفتاری شده و واحد شغلی خویش و نهایتا سازمان خود را با مشکلات عدیدهای روبهرو میسازد که پیامد آن هر روز تشنج و بههمریختگی در محل کار است.
در کشورهای پیشرفته محول کردن مسئولیت بالاتر به افراد سازمان براساس سوابق شغلی فرد مورد نظر و دانش و تخصص فعلی او و بهعبارتی به آموزشهای قبلی وی برمیگردد. در واگذاری مقام بالاتر به هیچوجه به روابط خانوادگی و صرفا دوستانه و سفارشات نامعقول از درون و بیرون سازمان توجه نمیشود و کسی که این مقام را احراز میکند حتما براساس معیارهای لازم و متر و اندازههای تعریف شده منصوب میشود. از همه مهمتر دارا بودن ظرفیت مدیریت در شخصیت این فرد در انتصاب شغلی او بسیار مهم است، به نحوی که قبل از انتخاب در بعضی از مناصب و مشاغل مهم بدون اینکه شخص مورد نظر مطلع باشد، قبل از انتصاب در یک بازه زمانی خاص مورد آزمایشهای روانی قرار میگیرد و این آزمایشها چنان دقیق و با آرامش انجام میگیرد که نه خود او و نه هیچیک از همکاران و دوستان نزدیک او از آن اطلاعی ندارند. مدیر در سازمانهای پیشرفته و پیشرو فقط یک لقب نیست که پشت میز بنشینند و دستور دهند، بلکه اهمیت شغلی و حساسیت انجام و اداره امور روزانه او پس از انتصاب گستردهتر میشود.
مدیریت، تقسیمبندیهای متفاوتی دارد علاوه بر اینکه یک تخصص ویژه و مهم است، شاخههای متفاوتی دارد که هر یک تعریف و توصیف جداگانهای را دارا است.
مدیریت دولتی
مدیریت صنعتی
مدیریت فرهنگی و...
که به فراخور گذشت زمان نیاز به آن شدیدتر احساس میشود بهویژه در روزگار کنونی ما که توسعه اینترنت و هوش مصنوعی و پیشرفت فناوریهای جدید از جایگاه ویژهای برخوردار شده و اهمیت مدیریتهای نوین را دوچندان کرده است.
بنابراین در چنین شرایطی، مدیریت و واسپاری چنین وظیفه مهم و حساسی به افراد، بیش از پیش خودنمایی میکند.
درباره علم مدیریت میشود بسیار گسترده بحث کرد که در این مجال نمیگنجد.
اما سخن درباره آفت واژه مدیریت و سازگاری در سازمانها و ادارات دولتی و خصوصی است.
آنچه این موضوع را دچار اختلال و آشفتگی میکند، انتصابها و انتخابهایی است که گاهی براساس توانمندی و دانش مدیریتی همراه نبوده است زیرا که دانش مدیریت با دانش تخصصی در یک رشته خاص کاملا متفاوت است. شخص مدیر لازم نیست که در همه امور و تخصصهای موجود سازمان خویش توانمند باشد بلکه باید توان مدیریت آن واحد یا سازمان مورد نظر را داشته باشد بر همین اساس است که دانش مدیریت بهتنهایی جدا از اینکه شخص مدیر دارای تخصص ویژه باشد یا نباشد جلوهگر میشود.
ناکارآمدیهایی که امروزه در خیلی از مراکز حساس اقتصادی و فرهنگی مشاهده میشود، ناشی از همین مدیریتهای ضعیف و نحیف است که مشاغل و جایگاههای مهم مدیریتی را با چنین ظرفیتهایی که از آن سخن رفت، اشغال کردهاند. در علتیابیهای بسیاری که در ناکارآمدی سازمان و موسسات فرهنگی و اقتصادی انجام گرفته وجود چنین مدیرانی که دچار خودشیفتگی یا همان نارسیسم یا نرگسمندی هستند، خودنمایی میکند. این سازمانها همانهایی هستند که آفت واژه مدیر در آنان جاری و ساری است.
جالب است بدانید گاهی سازمانها و موسساتی وجود دارند که قریب به ۵۰ درصد از کارکنان آنان را مدیران تشکیل دادهاند و برخی از اینان چنان شیفته این لقب هستند که کمتر از آن واژه را کسر شأن خود میدانند در حالی که خاصیت این واژه در او فقط سستی و خودبزرگبینی و ناسازگاری با مدیران دیگر و ناکارآمدی است.
چنین مدیری فقط در پی درخواستهای جدید از سازمان و موسسه خود است و اگر خواستههای او که در بسیاری از موارد غیرمنطقی هم هستند برآورده نشود، با اعتراضهای غیرمنطقی خویش، در حال ایجاد اختلال و تشنج در محیط کار خود بوده و همه اینها برای مهم جلوه دادن مدیریت و مسئولیت خویش است.
سخن از چنین فضا و چنین مدیریتهایی بسیار زیاد است اما برای رهایی از مشکلات و معضلات یادشده باید فرهنگ استفاده از چنین القاب و واژههایی نهادینه شود و تربیت و آموزش، رکن اصلی مدیریت باشد. بدون در نظر گرفتن دانش و ظرفیت مدیریتی، محول کردن مسئولیتهای مهم به افراد بیتجربه و نابالغ و خودشیفته، سمی است مهلک که میتواند آن سازمان و موسسه را از درون متلاشی کند.