-
پژوهشگر حوزه خودرو در گفت‌وگو باصمت عنوان کرد

پل شکسته ارتباط صنعت خودرو و دانشگاه

در فضای رقابتی و پویای فناوری امروز، نوآوری به‌عنوان شالوده اصلی موفقیت صنعتی شناخته می‌شود و صنعت خودرو یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های این اصل است. شرکت‌هایی که فاقد توانایی‌های نوآورانه و منحصربه‌فرد هستند، در بازاری که روزبه‌روز مملو از فناوری‌های نوین و متنوع می‌شود، با چالش‌های جدی در تمایز خود روبه‌رو خواهند شد. این واقعیت با تحولات چشمگیر در حوزه‌هایی همچون خودروهای برقی، خودروهای خودران، فناوری‌های هوشمند متصل، هوش مصنوعی و الکترونیک بیش‌ازپیش تقویت شده است. صنعت خودرو نه‌تنها یک نیروی اقتصادی عظیم است که صدها هزار شغل را ایجاد و حفظ می‌کند، بلکه سرمایه‌گذاری‌های کلانی را نیز به سمت خود می‌کشد. بقای این صنعت وابسته به نوآوری پایدار در طراحی محصولات جدید و بهینه‌سازی فرآیندهای تولید است. دانشگاه‌ها به‌عنوان مخازنی از سرمایه فکری نقش مهم در ارتقا اقتصاد تولیدمحور کشورمان دارند. علی میرزایی‌سیسان، پژوهشگر حوزه خودرو و برقی‌سازی در این‌باره گفت‌وگویی با صمت داشته که در ادامه می‌خوانید.

پل شکسته ارتباط صنعت خودرو و دانشگاه

صنعت خودرو جهان با چالش‌های بی‌سابقه‌ای روبه‌رو است؛ از تغییرات سریع فناوری گرفته تا تقاضاهای متغیر بازار و تنش‌های ژئوپلیتیکی و ایران نیز از این تحولات در امان نیست. در این شرایط، همکاری میان دانشگاه‌ها و صنایع می‌تواند به‌عنوان ابزاری قدرتمند برای تسریع نوآوری عمل کند. نخست درباره ارتباط صنعت و دانشگاه در ایران برای ما بگویید.

واقعیت این است که اغلب مدل‌های مشارکت دانشگاه و صنعت در ایران ناکارآمد بوده‌اند و نتایج ملموسی ارائه نکرده‌اند. این ناکامی‌ها منابع ارزشمند ملی را هدر داده، منابع انسانی کشور را بی‌انگیزه کرده و فاصله ایران را با کشورهای پیشرو بیشتر کرده است. برای پیشرفت صنعتی کشور، نیاز به راه‌حل‌های خلاقانه بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود. دانشگاه‌ها با برخورداری از قابلیت‌های پژوهشی پیشرفته و تفکر خلاقانه، می‌توانند به‌عنوان کاتالیزورهایی برای نوآوری عمل کنند. مطالعات علمی نشان داده‌اند که همکاری میان دانشگاه‌ها و صنایع نقش مهمی در فرآیندهای نوآوری تجاری ایفا می‌کند. شرکت‌های موفق جهانی، به‌ویژه در صنایعی که بر تحقیق و توسعه تمرکز دارند، همواره دانشگاه‌ها را به‌عنوان منابع کلیدی دانش بهره‌برداری کرده‌اند. با وجود ظرفیت بالا، همکاری میان دانشگاه‌ها و صنایع در ایران اغلب با شکست مواجه شده است. یکی از دلایل اصلی این ناکامی‌ها تفاوت‌های بنیادین سازمانی میان این دو نهاد است. دانشگاه‌ها معمولا بر تولید دانش بنیادی تمرکز دارند و کمتر به تجاری‌سازی محصولات توجه می‌کنند، در حالی که صنایع بر سودآوری، زمان ورود به بازار و بازگشت سرمایه متمرکز هستند. عدم‌درک درست این تفاوت‌ها منجر به ایجاد اصطکاک‌هایی شده که روند همکاری را مختل کرده است. در واقع هنگامی که این نقش‌های متمایز مبهم یا دچار سردرگمی می‌شوند، همکاری آسیب می‌بیند. اگر دانشگاه‌ها را وادار کنیم مانند صنایع فکر کنند، هیچ نوآوری وجود نخواهد داشت و اگر صنعت را وادار کنیم مانند دانشگاه‌ها فکر کنند، پیشرفت هدفمندی برای دستیابی به محصولات تجاری با توجیه اقتصادی وجود نخواهد داشت.

در واقع شکست بسیاری از همکاری‌ها از سوءتفاهم اساسی درباره نقاط قوت اصلی هر موجودیت ناشی می‌شود. دانشگاه‌ها در علوم پیشرفته و تفکر اصیل بدون بار فشارهای تجاری برتری دارند، که پیشرفت‌هایی لبه علمی را امکان‌پذیر می‌سازد. در مقابل، صنایع در بهبود مستمر محصولات از لحاظ تجاری قابل اجرا، بهینه‌سازی زنجیره‌های تامین برای اجزای تولید انبوه در راستای چارچوب‌های قانونی ملی و بین‌المللی شکوفا می‌شوند. برای موفقیت این همکاری‌ها، ضروری است نقش‌ها و انتظارات هر دو طرف به روشنی تعریف شود. دانشگاه‌ها باید بر نقاط قوت خود مانند پژوهش‌های پیشرفته تمرکز کنند، در حالی که صنایع باید بر تجاری‌سازی این دستاوردها تاکید داشته باشند. تنها با درک توانمندی‌های منحصربه‌فرد هر نهاد می‌توان زمینه‌ای برای پیشرفت مشترک فراهم کرد. در نهایت نوآوری ستون فقرات حیات صنعت خودروسازی مدرن است. برای حفظ رقابت‌پذیری در این صنعت پرشتاب، همکاری مؤثر میان دانشگاه‌ها و صنایع ضروری است.

همکاری میان صنعت و دانشگاه در ایران، به‌ویژه در حوزه خودروسازی، همواره با چالش‌های ساختاری و اجرایی روبه‌رو بوده است. نظر شما دراین‌باره چیست؟

مدل‌های مختلفی برای تقویت این ارتباط امروز استفاده شده، اما بسیاری از آنها به دلایل متعدد شکست خورده‌اند. که به سه مدل رایج و مشکلات اساسی آنها اشاره‌ای هم می‌کنم. ناکارآمدی مراکز تحقیقاتی صنعتی مستقر در دانشگاه یکی از این موارد است. تأسیس مراکز تحقیقاتی توسط شرکت‌های خودروسازی در دانشگاه‌ها معمولا بدون خروجی ملموس بوده است. این مراکز با مأموریت‌های فراتر از توانایی‌های واقعی خود، مانند حل مشکلات پیچیده زیرساختی ملی، مواجه می‌شوند. علاوه بر این، ساختارهای انگیزشی اساتید و پیچیدگی‌های همکاری، خروجی‌های ناهماهنگ و ناکارآمدی را به‌دنبال داشته است.

ضعف سازمان‌های مستقل تحقیقاتی مورد دیگر است. تلاش‌ها برای ایجاد نهادهای مستقل میان دانشگاه و صنعت اغلب به‌دلیل نبود مسیرهای تامین مالی پایدار و ساختارهای اداری سنگین با شکست مواجه شده‌اند. این سازمان‌ها به‌دلیل عدم‌شفافیت در اولویت‌بندی میان نیازهای دانشگاه و صنعت، نتوانسته‌اند ارزش‌افزوده مشخصی ارائه دهند و در نهایت برای هیچ‌یک از ذینفعان ارزش عملی قابل‌توجهی ایجاد نکرده‌اند.

در این میان، مراکز تحقیقاتی مستقر در شرکت‌های خودروسازی نیز با مشکلات خاص خود روبه‌رو هستند. این مراکز معمولا از حمایت پایدار مدیریت ارشد محروم‌اند و در دوران تغییرات مدیریتی، با انتظارات نامشخص و استراتژی‌های ناپایدار مواجه می‌شوند. در چنین شرایطی، این مراکز به‌جای اینکه به‌عنوان دارایی استراتژیک دیده شوند، اغلب به‌عنوان هزینه اضافی تلقی شده و در شرایط فشار بازار، نخستین گزینه برای حذف می‌شوند.

دلایل اصلی این شکست را چه می‌دانید؟

یکی از موانع بنیادین در مسیر همکاری‌های موفق میان نهادهای دانشگاهی و صنعتی، شکاف عمیق ارتباطی است که هرگونه تعامل سازنده را با دشواری روبه‌رو می‌سازد. این دو نهاد کلیدی توسعه و نوآوری، در دو جهان متفاوت با پارادایم‌های متمایز فعالیت می‌کنند. نهادهای دانشگاهی بر ساختارهای نظری، دقت متدولوژی و افق‌های پژوهشی بلندمدت تاکید می‌ورزند، در حالی که بخش صنعت اولویت خود را بر کاربردپذیری، مقیاس‌پذیری و آمادگی بازار قرار می‌دهد. ترازوی موفقیت نیز به‌کلی متفاوت است؛ دانشگاهیان ارزش خود را با انتشارات لبه علمی و اعتبار پژوهشی می‌سنجند، در حالی که صنعتگران به سهم بازار، حاشیه سود و رضایت مشتری می‌اندیشند. این تفاوت بنیادین، زیربنای بسیاری از سوءتفاهم‌ها در همکاری‌های مشترک است. این تفاوت‌های بنیادین به شکل‌گیری برداشت‌های منفی دوسویه منجر شده است. صنعت غالبا دانشگاه را نهادی کُند در واکنش به تحولات بازار، ناکارآمد در استفاده از منابع، منفصل از چالش‌های واقعی کسب‌وکار، و متمرکز بر پژوهش‌های انتزاعی می‌پندارد. در مقابل، دانشگاهیان، بخش صنعت را متمرکز بر دستاوردهای کوتاه‌مدت، بی‌علاقه به پژوهش‌های بنیادین، محدودکننده در زمینه مالکیت فکری و بی‌توجه به ارزش پژوهش‌های علمی ارزیابی می‌کنند. این فضای بی‌اعتمادی، ظرفیت همکاری‌های سازنده را به‌شدت تضعیف می‌کند.

چالش‌های ساختاری در همکاری دانشگاه و صنعت در ایران را می‌توان حول سه محور مأموریت‌های غیرواقع‌بینانه، موانع ارتباطی و تفاوت‌های زبانی و ناپایداری ساختاری و مالی تشریح کرد. در بافت صنعتی ایران، به‌ویژه در بخش خودروسازی، عملیاتی‌ کردن دانش دانشگاهی در راستای تقویت اکوسیستم‌های نوآوری با چالش‌های جدی روبه‌رو بوده است. یکی از علل اصلی این ناکامی، تعیین اهداف غیرواقع‌بینانه‌ای است که نیازهای حقیقی هیچ‌یک از طرفین را برآورده نمی‌کند. مراکز تحقیقاتی دانشگاهی اغلب با حباب مأموریت‌ها مواجه می‌شوند، به‌گونه‌ای که گاه مسئولیت حل معضلات زیرساختی ملی را به ناچار می‌پذیرند که فراتر از حیطه تخصصی حتی خود شرکای صنعتی است. چنین رویکردی ناگزیر به شکست می‌انجامد. از طرفی هم، فقدان مکانیسم‌های ارتباطی کارآمد به‌طور مستمر مشارکت‌های دانشگاه-صنعت را تضعیف می‌کند. زبان تخصصی متفاوت، سبک‌های کاری ناهمگون و فرهنگ‌های سازمانی متباین، موانع قابل‌توجهی ایجاد می‌کنند که پیشرفت همکاری‌ها را مختل می‌سازد.

همکاری‌های دانشگاه-صنعت همچنین با مدل‌های تامین مالی بی‌ثبات و ساختارهای بروکراتیک دست‌وپاگیر در ایران روبه‌رو است. حتی آن دسته از سازمان‌های تحقیقاتی مستقل که برای پر کردن این شکاف تلاش می‌کنند، اغلب خود را در وضعیتی بینابینی می‌یابند گاه به سمت منافع دانشگاهی متمایل می‌شوند و گاه به سوی اولویت‌های صنعتی. در نبود حاکمیت شفاف و منابع مالی پایدار، این سازمان‌ها به نهادهایی واسط با اثربخشی محدود تبدیل می‌شوند.

این سوءبرداشت‌های متقابل و چالش‌های ساختاری، فضایی از بی‌اعتمادی ایجاد می‌کند که ظرفیت همکاری‌های پایدار را تضعیف می‌کند و سبب می‌شود بسیاری از شرکت‌های صنعتی پس از یک تجربه ناموفق اولیه، از همکاری‌های آتی با دانشگاه‌ها یا سایر نهادهای پژوهشی اجتناب کنند.

واقعیت این است که شایستگی‌های دانشگاه و صنعت ماهیتی غیرقابل تعویض دارند و هدف از ارتباط میان این دو نهاد، نه نزدیک کردن یا یکسان‌سازی این شایستگی‌ها، بلکه ایجاد هم‌افزایی میان قابلیت‌های آنهاست. در همین راستا مراکز تحقیقاتی در شرکت‌های خودروسازی زمانی با شکست مواجه می‌شوند که تلاش می‌کنند رویکردهای دانشگاهی را تقلید کنند؛ به‌ویژه هنگامی که اولویت را به آزمون‌وخطای آزمایشگاهی می‌دهند، در حالی که نیاز واقعی آنها نمونه‌سازی تولید انبوه است. از سوی دیگر، آزمایشگاه‌های دانشگاهی نیز در مواجهه با جدول‌های زمانی سختگیرانه محصولات تجاری، با چالش‌های جدی روبه‌رو می‌شوند. این تضاد ذاتی در ماهیت کاری دو نهاد ریشه دوانده است، چراکه دانشگاه اغلب واقعیت‌های بازار را نادیده می‌گیرد، در حالی که صنعت تفکر آزاد و بدون محدودیتی را که محرک نوآوری انقلابی است، زیر چارچوب مدیریت هزینه و فایده محدود می‌کند.

فقدان هماهنگی و نه هم‌شکلی، میان پژوهش‌های دانشگاهی و نیازهای صنعتی، همچنان به‌عنوان مانعی پایدار در مسیر همکاری این دو نهاد باقی مانده است. با این وجود، نباید فراموش کرد که با وجود این چالش‌ها، همکاری‌های موفق میان دانشگاه و صنعت در ایران با اتخاذ رویکردی مناسب کاملا امکان‌پذیر است. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که چارچوب‌ها و روش‌هایی وجود دارند که می‌توانند نتایج این همکاری‌ها را به‌طور قابل‌توجهی بهبود بخشند. رویکرد صحیح در این مسیر، احتمال دستیابی به «نوآوری بهره‌بردارانه» را افزایش می‌دهد؛ نوآوری‌هایی که بر دانش موجود بنا شده و آن را به سطحی عالی‌تر ارتقا می‌دهند. همچنین انتقال دانش میان دانشگاه و صنعت تاثیر مثبت چشمگیری بر ارزش پروژه‌های مشترک دارد و می‌تواند همچون پلی استوار، انتظارات هر دو طرف را مدیریت کند. این انتقال دانش، به ایجاد ارتباطات منظم منجر می‌شود و زمینه‌ای برای حل مسائل بلندمدت فراهم می‌آورد. علاوه بر این، فرصت‌هایی برای منفعت متقابل شناسایی می‌شود که خود می‌تواند همکاری را پربارتر کند و از آن یک رابطه برد-برد بسازد که استمرار آن به نفع هر دو نهاد باشد.

یکی از راهکارهای مؤثر برای تقویت همکاری دانشگاه-صنعت که می‌تواند نقشی کلیدی در پیوند این دو ایفا کند، توسعه برنامه‌های درسی مرتبط‌تر است. دانشگاه‌ها می‌توانند با مشارکت رهبران صنعتی، برنامه‌های آموزشی مشترکی طراحی کنند که با نیازهای واقعی بازار کار همسو باشد. این همسویی نه‌تنها عدم‌تطابق مهارت‌ها میان فارغ‌التحصیلان و نیازهای صنعتی را کاهش می‌دهد، بلکه جریان استعدادهایی آماده‌تر برای ورود به عرصه صنعت را فراهم می‌آورد و به این ترتیب، چرخه ارتباطی میان دانشگاه و صنعت را تقویت می‌کند.

موفقیت این همکاری در گرو پذیرش متقابل مسئولیت‌ها از سوی هر دو طرف است. صنعت باید از نگاه ابزاری به دانشگاه فاصله بگیرد و بپذیرد که دانشگاه خیریه نیست و نمی‌تواند خدمات رایگان ارائه دهد؛ متقابلا دانشگاه نیز باید به این واقعیت توجه داشته باشد که صنعت روی منابع نامحدود مالی ننشسته است و بااین‌حال، لازم است هزینه‌ها تا حد امکان مدیریت شوند تا همکاری پایدار و مؤثر شکل گیرد. این درک متقابل از واقعیت‌های یکدیگر، بنیانی استوار برای شکل‌گیری همکاری‌های بلندمدت و ثمربخش خواهد بود که می‌تواند افق‌های نوینی از توسعه را پیش روی هر دو نهاد بگشاید.

چگونه می‌توان ارتباط ضعف و شکننده صنعت و دانشگاه را اصلاح و تقویت کرد؟

تدوین یک چارچوب شفاف و هم‌افزا می‌تواند به ترمیم پل شکسته میان صنعت خودرو و دانشگاه کمک شایانی می‌کند. در این راستا، هماهنگی روشن در اهداف و انتظارات، مشارکت دانشجویان به‌عنوان کاوشگران علمی و نه صرفا حلال مشکلات روزمره صنعت، تمرکز بر چالش‌های خاص صنعتی، ایجاد چارچوب‌های نهادی پشتیبان و تعهد بلندمدت از هر دو طرف، عناصر کلیدی این پیوند سازنده به‌شمار می‌روند. با بهره‌گیری از پژوهش‌ها و مطالعات موردی موفق، می‌توان چارچوبی جامع برای همکاری مؤثر دانشگاه-صنعت ترسیم کرد. شفاف‌سازی نقش‌های متمایز در عین تقویت درک متقابل نخستین گام این چارچوب است؛ دانشگاه‌ها و صنعت باید ضمن حفظ هویت‌های متمایز خود، درک عمیق‌تری از محدودیت‌ها و فرصت‌های یکدیگر پرورش دهند. نهادهای دانشگاهی باید نقش خود را به‌عنوان کاوشگران بی‌حد و مرز دانش حفظ کنند، در حالی که نسبت به نیازهای صنعت پاسخگوتر می‌شوند؛ متقابلا صنعت نیز باید به آزادی علمی احترام بگذارد و همزمان، راهنمایی‌های شفاف‌تری درباره چالش‌های عملی که می‌توانند از بینش دانشگاهی بهره ببرند، ارائه دهد.

گام دوم در این راستا، توسعه سازکارهای مؤثر و همسوسازی چارچوب‌های زمانی و انتظارات طرفین با نفع اقتصادی متقابل باشد. از آنجاکه دانشگاه‌ها و صنعت در افق‌های زمانی متفاوتی عمل می‌کنند، همکاری‌های موفق باید این تفاوت‌ها را به رسمیت بشناسند. چنین همکاری‌هایی مستلزم تدوین مراحل مشخص با چارچوب‌های زمانی واقع‌بینانه و تعریف اهداف کوتاه‌مدت پروژه‌ای در درون برنامه‌های پژوهشی بلندمدت برای حل مسائل اساسی است. علاوه بر این، ایجاد چارچوب‌های انعطاف‌پذیر که توانایی سازگاری مالی با شرایط متغیر را داشته باشند و تبیین معیارهای شفاف برای ارزیابی موفقیت، از دیگر ملزومات این همسوسازی به‌شمار می‌روند.

نکته حائز اهمیت دیگر در این میان، نقش برجسته دانشجویان در همکاری‌های دانشگاه-صنعت است. منابع بی‌نظیر ایران فارغ‌التحصیلان جوان ایرانی است. مشارکت دانشجویان در پروژه‌ها می‌تواند دیدگاه‌ها و ایده‌های نوینی به جریان همکاری تزریق کند و با گسترش کارآموزی‌های واقعی (نه صوری)، به توسعه اعتماد و درک متقابل میان دانشگاه و صنعت بینجامد. چنین مراوداتی به انباشت دانش و استمرار پژوهش برای بخش صنعت منجر می‌شود که ارزشمندترین دستاورد این همکاری به‌شمار می‌رود. بدین ترتیب، دانشجویان نه‌تنها در فرآیند یادگیری خود را ارتقا می‌بخشند، بلکه به پل ارتباطی پویایی بین دو نهاد تبدیل می‌شوند که می‌تواند به تداوم و تعمیق همکاری‌ها در طول زمان کمک شایانی کند و با اشتیاق بیشتر جذب صنعت بعد از دوره تحصیلات خود بشوند.

در این مسیر چه بایدها و نبایدهایی باید مدنظر قرار گیرد؟

شکست مداوم مشارکت‌های دانشگاه-صنعت در بخش خودروسازی، فرصت و منابع انسانی و مالی مهم از دست رفته در مقطعی بحرانی برای این صنعت محسوب می‌شود. با پذیرش چالش‌های ساختاری و اجرای عوامل موفقیت ثابت‌شده، ذی‌نفعان می‌توانند مدل‌های همکاری مؤثرتری ایجاد کنند که از نقاط قوت مکمل شرکای دانشگاهی و صنعتی بهره می‌برند.

آینده صنعت خودرو به نوآوری‌های پیشرفته‌ای بستگی دارد که چالش‌های پیچیده‌ای از برقی‌سازی تا رانندگی خودران و الکترونیک و هوش مصنوعی را حل می‌کنند. تنها از طریق همکاری مؤثر بین دانشگاه‌ها و صنعت می‌توان این نوآوری‌ها را با سرعت موردنیاز در فضای رقابتی امروز توسعه داد و اجرا کرد.

نباید دانشگاه را وادار کنیم مانند صنعت فکر کند و برعکس. اینها دو موجودیت متفاوت هستند که به‌گونه‌ای متفاوت می‌اندیشند، به شکلی متفاوت سازماندهی می‌شوند، با اهداف متفاوت، اما یکدیگر را تکمیل می‌کنند. به نظر می‌رسد نیاز به یک چارچوب ساختاری جامع برای شکوفایی هر دو نهاد وجود دارد. همکاری موفق دانشگاه-صنعت اغلب نیازمند ساختارهای پشتیبانی ملی است. ارتباط صنعت و دانشگاه نه سریع اتفاق می‌افتد و نه به زور اتفاق. بلکه کلید موفقیت، ایجاد اکوسیستمی است که به نقش‌های متمایز دانشگاه‌ها و صنعت احترام می‌گذارد در حالی که تعامل سازنده آنها را تسهیل می‌کند. در چنین اکوسیستمی، نهادها خود به بلوغ همکاری می‌رسند و تعاملات به صورت طبیعی رشد می‌کند. و دانشگاه‌ها آزادی خود را برای پیگیری پژوهش‌های پیشگامانه حفظ می‌کنند در حالی که نسبت به نیازهای صنعت پاسخگوتر می‌شوند، و صنعت تمرکز خود را بر قابلیت تجاری حفظ می‌کند در حالی که نسبت به نوآوری اکتشافی گشوده‌تر می‌شود. با به رسمیت شناختن تفاوت‌های بنیادی میان دانشگاه‌ها و صنعت در عین ایجاد پل میان آنها، می‌توانیم از ظرفیت کامل نوآورانه همکاری‌های دانشگاه-صنعت برای پرداختن به چالش‌های فوری پیش روی صنعت خودروسازی و فراتر از آن بهره‌مند شویم.

با توجه به مواردی که مطرح فرمودید چه راهکاری برای بهبود ارتباط بین صنعت و دانشگاه پیشنهاد می‌دهید؟

علی‌رغم تجربیات نه‌چندان درخشان در عرصه پیوند دانشگاه و صنعت خودرو در ایران، باید اذعان داشت که در گستره محدودی، همکاری‌های موفقیت‌آمیزی به ظهور رسیده است. برای نیل به موفقیت‌های فراگیرتر، ضروری است که مراکز علمی و پژوهشی ما پیوندهای استواری هم در عرصه داخلی و هم با پیشتازان صنعت و دانش جهانی برقرار سازند. چنین مشارکت‌هایی که با بالندگی و تکامل طبیعی (نه نمایش‌های سطحی و تظاهرآمیز) همراه باشند، به‌مرور زمان شرکای بیشتری از بخش‌های دولتی و صنعتی را به سوی خود جلب خواهند کرد و امکان توسعه زیرساخت‌ها و برنامه‌های خود را فراهم خواهند آورد. برای گشودن گره‌های موجود و بسط دامنه این همکاری‌ها، راهبردهایی باید موردتوجه قرار گیرند:

نخست داشتن اهداف روشن است. همکاری‌های موفق نیازمند رصد مستمر و بازتعریف «اهداف روشن و چالش‌برانگیز" در کنار "معیارهای دانشگاهی و صنعتی» و سنجش منظم این تعاریف هستند. این رویکرد نظام‌مند امکان اصلاح مسیر را در مواقع ضروری فراهم می‌سازد. همچنین، نگرش راهبردی بلندمدت ضروری است، چراکه ایجاد اعتماد متقابل و دستیابی به ادراک و زبان مشترک، فرآیندی زمان‌بر است. تفکر کوتاه‌مدت می‌تواند پیوندهای بنیادین لازم برای موفقیت تعامل صنعت و دانشگاه را تضعیف کند.

مدیریت حرفه‌ای نکته مهم دیگری است که باید موردتوجه باشد. رویکرد مدیریت حرفه‌ای از عناصر حیاتی همکاری‌های موفق است. چنین رویکردی مشارکت‌های دانشگاهی و صنعتی را با مهارت تخصصی و دقت هدایت می‌کنند و مجاری ارتباطی منظم را به صورت حرفه‌ای حفظ می‌نمایند. پژوهش‌ها نیز باید با همان دقت و وسواسی که در دیگر ابتکارات راهبردی تجاری وجود دارد، مدیریت شوند. این امر برای افزایش ضریب موفقیت مشارکت‌های دانشگاه-صنعت به‌ویژه در حوزه خودروسازی، درحال‌حاضر ضروری است. در این میان باید به همسوسازی انگیزه‌ها (نه مهارت‌ها) هم نگاهی داشته باشیم و باور کنیم که همسوسازی ساختارهای انگیزشی یکی از رویکردهای نویدبخش است. مراکز دانشگاهی باید معیارهای ارتقا و تصدی را بازنگری کنند تا همکاری با صنعت به‌اندازه معیارهای سنتی آکادمیک موردتوجه قرار گیرد.  در همین راستا، بنگاه‌های اقتصادی نیز باید مسیرهای مشخصی برای شناسایی و پاداش‌دهی به پژوهشگرانی که به‌طور مؤثر با شرکای دانشگاهی و صنعتی تعامل دارند، تدوین کنند. داشتن اهداف واقع‌بینانه هم بسیار مهم است. تدوین مأموریت‌های واقع‌بینانه اهمیت بسیاری دارد. مشارکت‌ها باید با اهداف دست‌یافتنی که بر چالش‌های خاص صنعتی متمرکز هستند آغاز شوند، نه اینکه تلاش کنند مشکلات گسترده صنعت را یک‌شبه حل کنند. با ایجاد اعتماد و افزایش توانمندی‌ها، دامنه فعالیت‌ها می‌تواند به‌تدریج گسترش یابد.

حاکمیت شفاف: استقرار نظام حاکمیتی شفاف و ارتباطات اثربخش هم از الزامات اصلی است. مشارکت‌های موفق نیازمند ساختارهای حاکمیتی منسجم با نقاط تماس مستمر میان شرکا هستند. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که «احتمال همکاری بنگاه‌های اقتصادی با دانشگاه‌ها به اهمیت ادراک‌شده آنها از مراکز دانشگاهی به‌عنوان خاستگاه نوآوری وابسته است.» این ادراک تنها از طریق ارتباطات معنادار و مداوم قابل تقویت است. فقط برند خودروسازی مطرح نیست. دانشگاهی‌ها هم برای ارتقا برند پژوهشی خود باید سعی کنند و البته حمایت مالی شوند.

تعهد به چشم‌انداز بلندمدت همراه با دستاوردهای کوتاه‌مدت، حلقه تکمیلی این زنجیره است. شکل‌گیری همکاری اثربخش بین دانشگاه و صنعت مستلزم صرف زمان است، در حالی که ارزش‌آفرینی تدریجی نیز ادامه دارد. برای تقویت تعامل دانشگاه-صنعت، مراکز دانشگاهی باید خود را به‌عنوان کانون‌های نوآوری عملگرا معرفی کنند. این امر نیازمند صبر و نمایش مستمر ارزش‌آفرینی است.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین