ترغیب ایرانیها و خارجیها به همکاری
محمدرضا نعمتزاده
... در عرصه صنعت، لابد بسیاری از فعالان به لحاظ نظری به چنین نتیجهای رسیدهاند، اما من چون عملاً آن تجربه کردهام، توسعه ظرفیتها را بهعنوان یکی از شاهبیتهای توسعه صنعتی، مطرح میدانم. ما تولید سیمان کشور را هم به همین صورت، تهاجمی و جهشی اضافه کردیم. دوران سازندگی کشور شدیدا دچار کمبود سیمان بود. حتی رئیسجمهور وقت آیتالله هاشمیرفسنجانی، به وزرای اجرایی میگفت: ارز هفت تومانی بگیرید، سیمان وارد کنید تا به من نگویید پروژهها به خاطر کمبود سیمان عقب مانده است. بگذارید پروژهها پیش برود، با این حال، شرکتها نتوانستند سیمان وارد کنند. پیش از انقلاب هم برای واردات سیمان تلاش شده بود. اما گمان میکنم حداکثر دو میلیون تن وارد شد، آن هم در سالهای ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶. در عین حال، مقدار زیادی سیمان در بنادر، زیر باران و سیل و رطوبت از بین رفت. امروز (سال ۱۳۹۸) کشور حدود ۸۵ میلیون تن ظرفیت تولید سیمان دارد. بنابراین ما از لحاظ ظرفیت، واحدهای بزرگ را ایجاد کردیم که هم مقدار معتنابهی تولید شود تا به بازار داخلی و خارجی عرضه کنیم و هم با قیمتهای رقابتی تولید کنیم. هر روز ایدهها و تکنولوژی جدید، ارائه میشود. ما باید بتوانیم بهویژه در موارد هیدروکربنی که جزو مزیتهای چشمگیر کشور ماست. بازار خودمان را حفظ کنیم. نکته دیگر ایجاد ظرفیتهای طراحی مهندسی، ساخت و تولید تجهیزات و پیمانکاری است.
پروژههای قبلی، پیش از شروع به کار من، عمدتا مبنای خارجی داشته است؛ کار خارک را با پیمانکاری ایرانی آغاز کرده بودند، اما کار در حد تعبیه فونداسیون باقی مانده بود. ما دریافتیم که اگر بخواهیم با شتاب و با رشد سریع سرمایهگذاری کار کنیم، شرکتهای مهندسی موجود جوابگو نخواهند بود. چنانکه شرکتهای پیمانکاری موجود و سازندگان تجهیزات هم جوابگو نبودند. ماه اول شروع به کارم در صنعت پتروشیمی شرکتهای مهندسی و پیمانکاری بزرگ را دعوت کردیم آنقدر که حتی صندلی هم برای برگزاری جلسه کم آمد! از اتاق مجاور محل برگزاری جلسه صندلی آوردیم، کنار دیوار چیدیم. مطالبهمان مبنی بر آغاز حرکتی سریع در صنعت پتروشیمی را مطرح کردیم و خواستیم آنها هم خودشان را با این سرعت هماهنگ کنند. گله کردند و از تجربیات تلخ خود گفتند؛ از اینکه گوششان از این حرفها پر است، وعده بسیار شنیدهاند، اما سر آخر، پروژهها به پیمانکاران دولتی سپرده شده است. من از فلسفه توسعه سخن گفتم، اعتمادسازی کردم و قول دادم. همراه شدند. شرکتی که در آغاز با ۲۰۰ نفر کادر مهندسی کار میکرد، تعداد مهندسانش را به هزار و پانصد نفر رساند.
آنقدر کارها گسترش یافت که من گاهی ساعات پایانی شب به بازدید میرفتم. خارج از کشور دیده بودم که برخی شرکتهای مهندسی و حتی بانکها سه شیفت کار میکنند. ما تلاش کردیم فرهنگ دو و سه شیفت کارکردن را در صنعت پتروشیمی ایجاد کنیم، ولی موفق نشدیم؛ دچار خلأ این فرهنگ هستیم و حتی با قوانین ما نیز در مغایرت است. در شیفت دوم و سوم، باید ۴۰ درصد بیشتر دستمزد داد؛ پیمانکار ناچار است این هزینه را با گران کردن محصولش جبران کند. بههرحال نتوانستیم هرقدر برای پروژه عسلویه نورافکن خریدیم و نصب کردیم تا شبها هم کار کنند، نمیکردند. نهایتاً توانستیم به دو شیفت برسیم. تنها در ۵ درصد پروژهها، به سه شیفت کاری رسیدیم. کمی میگذشت و کار، به همان روال تک شیفت بازمیگشت. با این وضع، ناراحتیم که چرا اینقدر بیکار داریم؛ کشور ما بکر است، اما تحصیلکردههای ما بیکارند. اگر من هنری داشتم، احداث کارخانه پتروشیمی نبود؛ تقویت زیرساختهای فکری بود با تقویت زیرساختها، مهندسها، پیمانکارها و سازندگانمان رشد کردند.
یکی دیگر از فعالیتهای بنیادین برای رشد کادر مهندسی و پیمانکاری، ترغیب خارجیها به مشارکت با شرکتهای ایرانی بود. ایرانیها را مجبور و به آنها کمک کردیم با شرکتهای خارجی شریک شوند. چهبسا اگر کار را برعهده خودشان میگذاشتیم، هم خارجیها زیر بار نمیرفتند و هم برخی ایرانیها با غرور بیمورد، عطای همکاری را به لقایش میبخشیدند. خدا مهندس فولادی مدیرعامل وقت شرکت «نارگان» را رحمت کند؛ او با شرکت «تکینپ» فرانسوی را که آن موقع ۱۲ هزار نفر کادر مهندسی داشت شریک شد یعنی تکینپ ۲۵ درصد سهم شرکت نارگان را خرید. ما تکینپ را وادار کردیم ۲۵ درصد با شرکت نارگان ایرانی شریک شوند. این در حالی بود که در نارگان معتقد بودند با دههها سال سابقه، خوب نیست با خارجیها شریک شوند! گفتم: «باید خوشحال باشید که با شرکتی بزرگ و معتبر همکار و شریک میشوید؛ میتوانید ارتقا پیدا کنید و به شرکتی بینالمللی مانند همین شرکت که همکارتان میشود تبدیل شوید.» با این حال، پس از خروج من از صنعت پتروشیمی، آنها از هم جدا شدند. ادامه دارد....