ادامه تلاشها در نگین مکران
محمدرضا نعمتزاده
در عسلویه، فضای محدودی برای سرمایهگذاری در اختیار داشتیم؛ ابتدا به زحمت یکصد هکتار زمین دادند. بعدها به یک هزار و چهارصد هکتار تبدیل شد. سایت، بسیار به دریا نزدیک بود؛ فاصله بین دریا و کوه، کم عرض بود. به این فکر کردیم که آنجا باید بندر صادراتی بسازیم که نیاز به پیشروی در دریا دارد، پس باید دامنه کوه را میکندیم و در دریا میریختیم؛ اینگونه هم از سمت بالا زمین برای سرمایهگذاری آماده میشد و هم از دریا استحصال میکردیم. امروز نزدیک به سیصد هکتار از دریا استحصال شده است. چنین نکتهای را من از مطالعاتم در کرهجنوبی و تایوان دریافته بودم. در کرهجنوبی حتی ایجاد کارخانههای بزرگ مثل پتروشیمی، پالایشگاهها و نیروگاه در سرزمین اصلی ممنوع است. سرمایهگذاران در کره جنوبی و ژاپن، باید دریا را استحصال و بعد در آنجا کارخانه تأسیس کنند.
با این حال وقتی این کار را انجام دادیم، اختلافنظرهایی هم بود مبنی بر اینکه آیا این زمین نشست نمیکند؟ موجها چه صدمهای میزند؟ با خطر آتشسوزی چه باید کرد؟ من اصولا به کار مشورتی قائلم؛ وقتی همه شرکتهای مکانیک خاک را در ایران جمع کردم، تجربهای گرانبها در این باب کسب کردم. با یک تحصیلکرده فرانسه مشورت کردم که مکتب زمینشناسی را دنبال میکرد. از مسئولان و کارشناسان سازمان زمینشناسی هم دعوت و چندین جلسه برگزار کردیم. در نهایت به استنباطی رسیدم و آن نظرات و اختلافات را کنار گذاشتم. پی بردم که کار شدنی است. ولی باید نسبت به تحکیم خاک مطمئن شد. ما روشهای مختلف موجود در دنیا را بررسی کردیم و سرانجام ده دوازده متر خاک و سنگ در عمق دریا ریختیم و ارتفاع را بالا آوردیم؛ هم ارزانتر بود هم امکانپذیرتر. اگر به صورت مکانیکی خاک را فشرده میکردیم، با زلزله ممکن بود لابهلای سنگهای درشت و ریز و خاک جابهجا شود و زمین نشست کند.
ابتدا وزنههای چهل تنی را با جرثقیلهای بزرگ از بالا رها میکردیم؛ محل اصابت وزنه، حدود یک متر نشست میکرد. سپس پی بردیم این روش خیلی زمان میبرد. به ما گفتند ماشینهایی مثل پرس هست که روی چرخ حرکت میکند؛ ارز در اختیار چند پیمانکار قرار دادیم تا این دستگاه را تهیه کنند و کار را برای ما انجام بدهند. رسیدن به روش بهینه برای تبدیل دریا به زمین صنعتی، نتیجه استفاده از خرد جمعی و تجربه جهانی بود که نتیجه داد. امروز هم با وقوع این همه سیل و.... حتی یک سانتیمتر آن زمینها نشست نکرده است. بندری هم که جلوی آن خاکریزها ساختیم، هیچ آسیبی ندیده است.
من در رابطه با عمران سواحل مکران نیز که مدتهاست مورد تأکید رهبر معظم انقلاب است، کار کردم. بار اول که بازنشسته شدم مسئولان را جمع کردم و گفتم چرا شش تا هفت صد کیلومتر ساحل دریای عمان هیچ فعالیت توسعهای ندارد؟ از میناب تا مرز پاکستان، جز یک منطقه آزاد چابهار که مقداری آباد شده، هنوز کار صنعتی چندانی انجام نشده است، هر چند در رابطه با گردشگری فعالیتهایی صورت گرفته است. برای آن جا یک شهرک صنعتی پتروشیمی در منطقه آزاد تجاری تعریف کردم که حالا بهعنوان «نگین مکران» نامگذاری شده است. من با کمک سرمایهگذاری ساتا و دیگر علاقهمندان به سرمایهگذاری، مدیریت آن را در ساختمانی کوچک پذیرفتم. برخی گمان میکردند، من در مالکیت آنجا سهیم هستم، حال آن که تنها یک سهم مدیریتی از ساتا دریافت کردم تا بتوانم برای تصمیمگیریها در هیأتمدیره حضور داشته باشم. پس از پایان کار هم که به وزارت صمت رفتم، آن تک سهم را عودت دادم. البته هنوز هم با دکتر مشایخی و دیگر دوستان برای توسعه مکران مطالعه میکنیم.
تولد شهرک صنعتی جاسک
یکی از اقداماتی که در وزارت صمت صورت دادم، ارائه طرح احداث شهرک صنعتی جاسک بود که به تصویب هیأت وزیران رسید. هنوز هم معتقدم از جاسک تا چابهار، خیلی کارها هست که باید انجام داد. منطقه کاملا بکر است. دولت باید برای این کار ساختارسازی کند که چگونه سرمایهگذاران بخش خصوصی داخلی و خارجی وارد شوند. خودم نیز در وزارت صمت، تفاهمنامهای با وزیر بازرگانی چین امضا کردم. به دلیل ملاحظات سیاسی و منطقهای، خودشان نیامدند، ولی هم جاسک و هم شهرک پتروشیمی چابهار را بررسی کردند. بسیار علاقهمند بودند که کار را از چابهار شروع کنند. اما به خاطر منافع عمدهای که در امریکا دارند، احتیاط کردند و نیامدند. برخی گمان میکنند، توافق هستهای (برجام)، بیحاصل بود؛ اشتباه میکنند. برجام، برخی از محدودیتها و موانع را برطرف کرد؛ اگر در جاده آسفالت، سنگ و خاک ریخته باشند، خودرو نمیتواند عبور کند، طبعا باید سنگ و خاک را کنار کشید تا راه هموار شود.
بنابراین حصول توافق، به مثابه هموار کردن راه است. حال اینکه ما از مسیر هموار چه استفادهای کنیم، موضوعی جداگانه است؛ میتوانیم سرمایهگذاری مشترک ایجاد کنیم یا نه. دیدیم که در صنعت خودرو، چند مشارکت با خارجیها در سطح بالا، منجر به ورود نسل جدید خودروها به کشور شد. متأسفانه پس از اعمال دوباره تحریمها روند متوقف شد. با این حال، چون قبلا ما از آنها دانش فنی را آموخته بودیم، برخی فعالیتها را ادامه دادیم و به خودرویی جدید با نام پژو ۳۰۱ رسیدیم. اغلب قطعات این خودرو را قطعهسازهای داخلی تولید میکنند. هنر ما در این باید باشد که این محصول حتی بدون حضور شریک خارجی تکمیل شود و به بازار بیاید. حالا دیگر این اعتماد به نفس را یافتهایم که میشود کارهای جدید کرد. استدلال مخالفان برجام، اغلب این است که توافق بیهوده بود، چون با لغو آن، سرمایهگذاریهای خارجی ادامه نیافت. چنین استدلالی، منطقی نیست. اگر شرکتهای خارجی به دلخواه خود بخواهند بروند، باید خسارت بدهند.
قصه آنها مثل این است که دولت ایران تصمیم بگیرد فلان محصول صادر نشود یا وارد نشود، آن وقت کدام شرکت خصوصی یا دولتی میتواند از آن تبعیت نکند؟ توقف همکاری، به تبعیت از تصمیمات حکومتی بود. شرکتها مجبورند اطاعت کنند مثلا در امریکا دستور حکومتی است که معامله با ایران ممنوع است؛ حالا برخی جرات میکنند با واسطه کار کنند، مقوله دیگری است. با این حال، دور زدن، روال همکاری اقتصادی و بازرگانی و صنعتی مرسومی در دنیا نیست؛ نمیتواند ادامه پیدا کند، خود به خود گران هم تمام میشود. ادامه دارد...