جـام زهـرآلـود نـفـت
آیدا فریدی: چه چیزی نفت را تبدیل به جام زهرآلود میکند؟ چرا مردمان زیادی در عین حال که روی میلیاردها بشکه نفت نشستهاند، بهویژه در دوران رونق نفتی، زندگی چنین فقیرانهای دارند؟ اینها پرسشهایی هستند که دهها سال است میلیونها ایرانی، ونزوئلایی، الجزایری، نیجریهای و بیشتر صادرکنندگان نفت از خود میپرسند، بدون اینکه پاسخ قانعکنندهای دریافت کنند. آنچه پیشرو دارید بخشهایی از مقدمه کتاب «معمای نفتی، رونقهای نفتی و دولتهای نفتی» است، کتابی که در کنار معرفی با مترجم آن، جعفر خیرخواهان گفتوگویی داشته است که در ادامه میخوانید.
آنچه در «معمای فراوانی» آمده
در اوج تحریم نفتی اعراب و نخستین جهش بهای نفت در سالهای میانی دهه ۱۹۷۰، تری لین کارل، دانشجوی امریکایی دوره دکترا در دانشگاه استانفورد، به ونزوئلا رفت تا پژوهش میدانی برای پایاننامه خود انجام دهد. او قصد داشت درباره تاریخچه اوپک بنویسد، اما خوان پابلو آلفونسو که «پدر» اوپک شناخته میشد و وکیلی زبردست بود به کارل گفت: «موضوع ملالآوری است، بهجای اوپک بررسی کن که نفت چه بلایی سر ما میآورد. در حدود 20 سال بعد، خواهید دید که نفت ویرانی و بیچارگی برای ما بهارمغان میآورد.»
کارل به توصیه آلفونسو عمل کرد و سرانجام کتابی نوشت که شاید بهترین کتاب در اینباره باشد که رونقهای نفتی با کشورهایی از قبیل ونزوئلا چه کار میکند.
کتاب «معمای فراوانی، رونقهای نفتی و دولتهای نفتی» پرسش معماگونهای را مطرح و سعی میکند به آن پاسخ دهد: این پرسش که چرا دولتهای صادرکننده نفت مانند ونزوئلا، ایران، نیجریه، الجزایر و اندونزی که تفاوتهای زیادی با هم دارند، در خلال رونق عظیم نفتی دهه ۱۹۷۰ میلادی، مسیرهای توسعه مشترکی انتخاب کردند و گرفتار نتایج ناامیدکننده یکسانی شدند. نویسنده کتاب به شرح و توضیح عوامل چندلایه اقتصادی و سیاسی میپردازد که ماهیت دولت در کشورهای صادرکننده نفت را تعیین میکنند و نیز توضیح میدهد چرا رونقهای نفتی حکومت را بیثبات کرده و در عین حال توهم رفاه و آبادانی بهوجود میآورد.
او ریشه این ویژگیهای مشترک را در همزمانی بهرهبرداری از نفت و فرآیند دولتسازی مدرن در این کشورها میبیند. در این کتاب و بهزعم نویسنده اقتصادهای صادرکننده نفت و دولتهای نفتی بیانگر «شکل افراطی» اقتصادهای وابسته به منابعطبیعی هستند. این افراطیگری بهویژه در وابستگی بسیار بالای اقتصاد به یک منبع واحد به نام درآمد نفت بازتاب پیدا میکند.
معمای فراوانی یا بلایای منابع پدیدهای است که با این تصور عمومی که ثروت منابعطبیعی باعث رشد اقتصادی میشود، در تضاد است. مطابق این دیدگاه منابعطبیعی فراوان، اختلالات اقتصادی و سیاسی را تحمیل میکند که رشد اقتصادی را در درازمدت کاهش میدهد، اگرچه رونق و رفاه کوتاه مدتی هم بهوجود میآورد. معدود کشورهای نفتی پیدا میشوند که رشد اقتصادی آنها بالاتر از میانگین کشورهای فاقد منابعطبیعی است.
عامل بازدارنده دیگر برای توسعه اقتصادی در کشورهای نفتخیز، بیتوجهی به آموزش است. در این کشورها، نیروهای مستعد بهجای کسب دانش و مهارت برای بزرگتر کردن کیک تولید اقتصادی، انرژی خود را صرف منازعه برای کسب سهم بزرگتری از کیک اقتصاد ملی میکنند.
بیتوجهی به سازکار بازار آزاد یکی از بلاهای دیگری است که درآمد نفت در دولتهای نفتی بهوجود میآورد. توسعه نامتوازن بهوجودآمده از درآمد نفت، این باور را در مدیران دولتی تقویت میکند که سازکار بازار آزاد به شیوهای عمل نمیکند که با اهداف تاییدشده اجتماعی سازگاری داشته باشد.
کتاب معمای نفتی نشان میدهد چگونه با ورود سیلآسای درآمدهای نفتی به اقتصاد کشورهای صادرکننده نفت، حوزه اختیارات و تعهدات دولت گسترش مییابد، اما در عین حال اقتدار و نهادهای قانونی آن تضعیف میشود.
اما دولت نفتی یعنی چه؟ در این کتاب از این اصطلاح درباره کشورهای نفتخیزی استفاده میشود که نهادهای ضعیف و بخش عمومی ناکارآمد دارند. مهمترین ویژگی این کشورها در قوانینی است که حقوق نفت زیر زمین را به دولت اعطا میکنند و در نتیجه رانت نفتی عظیم و طولانی مدتی عاید میشود که بسیار بیشتر از سود بهدستآمده در بخش خصوصی است.
ساختار دولتهای نفتی با سایر کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه متفاوت است. درآمد عظیم نفتی به نرخ ارزی میانجامد که مانع صادرات میشود و واردات را تشویق میکند. هسته اصلی معمای فراوانی آن است دولتهای نفتی که تولید نفت سهم بالایی در تولید ناخالص داخلی و صادراتشان دارد، به توزیع سیاسی رانت نفت وابسته هستند. رانت همواره بخشی جداییناپذیر از معمای فراوانی است.
درباره کتاب معمای نفتی توضیح دهید، چرا اقتصاد ایران سالها است زنجیره فراوانی، رانت و بیثباتی را بهدوش میکشد؟
از تاسیس سازمان کشورهای صادرکننده نفت آغاز میکنم، ۱۹۷۰ میلادی یعنی همزمان با دهه ۵۰ در ایران که آن زمان شاهد انقلاب هم بود. اما قبل از آن در دهه ۶۰ میلادی، کشورهای در حال توسعه که منابع نفتی سرشاری داشتند، دریافتند شرکتهای بزرگ نفتی حق و حقوق کشورها را نمیدهند و نرخ نفت را با بهایی پایین محاسبه میکردند. این کشورها با همدیگر متحد شدند تا کارتل و انحصاری ایجاد شود که نرخ کالاهای باارزش و تمامشدنی با نرخ عادلانهای تعیین شود. اتخاذ این تصمیم در دهه ۷۰ شوک بزرگ نفتی را ایجاد کرد که نرخ دلار را از ۳ دلار به حدود ۱۲ دلار رساند و نرخ نفت 4،3برابر شد. چند سال بعد مجدد در اواخر دهه ۷۰ شوک دوم نفتی اتفاق افتاد که قیمتها به ۳۰ تا ۴۰ دلار رسید. با این دو شوک، ثروت عجیبی نصیب کشورهای نفتخیز شد. حدود ۱۰ سال بعد و در اوایل دهه ۸۰ میلادی، تری لین کارل از دانشجویان دانشگاه استانفورد تصمیم گرفت تاریخچه اوپک را موضوع پایان امه خودش قرار دهد. او برای مصاحبه با یکی از وزرای نفتی به نام خوان پابلو آلفونسو به ونزوئلا که یکی از کشورهای نفتی بود، رفت. آنجا است که تری لین، نویسنده کتاب تصمیم میگیرد بهجای بررسی تاریخچه اوپک به این مسئله بپردازد که نفت چه بلایی بر سر کشورهای نفتی میآورد و با اقتصاد و سیاست و فرهنگ چه میکند. تحقیق در حوزه کشورهای نفتخیز در پایان به کتاب معمای نفتی تبدیل میشود.
چگونه میشود کشورهایی که صاحب چنین ثروتی هستند، استفاده از این ثروت، اقتصاد آنها را به چنین شکل مضمحلی درمیآورد، بهطوریکه کشورهای غیرنفتی در مقایسه با کشورهای نفتی اوضاع بهتری دارند؟
معمای فراوانی هم دلایل پشت این رخداد را میسنجد و کشورهای متعددی را مقایسه میکند و وارد کشور نروژ هم میشود؛ تنها کشوری که درگیر بیماری هلندی یا نفرین نفتی نشد. بیماری هلندی که ماحصل فروش و درآمد حاصل از نفت است، نخستینبار در کشور هلند رخ داد، اما کشور هلند خیلی زود متوجه این بیماری در اقتصاد خود شد و مقابل بحران ایستاد، اگرچه هنوز این بحران اقتصادی به نام این کشور است. در هلند فراوانی منابع گاز وجود داشت که بخشی از آن صادر میشد. درآمد حاصل از فروش گاز باعث افزایش اعتبار واحد پول هلند شد.
در شرایطی که واحد پول داخلی افزایش اعتبار پیدا میکند، صادرات گران تمام میشد، از اینرو واردات برای کشوری که با فراوانی مواجه است، بهصرفهتر است. گران شدن پول داخلی در واقع باعث میشود بهجای استفاده از تولید داخل محصول موردنیاز خود را وارد کنند. مشکل از همین واردات در حجم عظیم آغاز میشود. واردات بیرویه بخش تولید کشور را متاثر میکند و در نتیجه صنایع داخلی و کشاورزی دچار رکود میشود. بهصرفه بودن واردات کشورها را ترغیب به اقدام بیشتر وارد کردن کالا میکند. اتفاقی که در دوره یکی از روسایجمهور خودمان هم افتاد و دیدیم و با گران شدن نفت و افزوده خزانه ارزی، سیل واردات به کشور اتفاق افتاد. حتی در آن دوران محصولاتی مثل انگور هم از شیلی وارد کشور میشد. اتفاقی که باعث نابودی بخشی از کشاورزی کشور میشد. این اتفاق در دیگر صنایع ایران هم رخ داد، سیل واردات کالای چینی از پوشاک تا سنگ قبر. هر کشوری که با فراوانی یک ماده معدنی مواجه است، به این پدیده دچار میشود. بهمرور این اتفاق واحد باعث کاهش ارزش واحد پولی آن کشور شده و ارز وارداتی را ارزان میکند.
از طرفی سیاستمداران بیشتر خواهان جلب رضایت مردم بهشکلی کوتاهمدت هستند، از اینرو تصمیماتی که میگیرند، بیشتر در راستای جلب رضایت افکار عمومی است. اما در بلندمدت آن تصمیم، دولتهای بعدی را با مشکل مواجه میکند، چراکه آثار تصمیمات منفی در آینده هویدا میشود. در ارتباط با نفت هم همین اتفاق میافتد، وقتی پولی بهشکل ناگهانی وارد اقتصاد میشود، باید برای آن پول تصمیمات بجایی گرفت؛ پروژههای آبادانی مانند زیرساختها، مدارس، راهها، مسکن و بهداشت از جمله این پروژههای کلان هستند.
در صورتی که این پول مستقیم و بدون هیچ برنامهای وارد اقتصاد شود، نتیجهاش همان بیماری هلندی و رانتی است که توضیح داده شد، اما رسیدگی به زیرساخت اثر درازمدت دارد و ممکن است در دولت فرد دیگری بهثمر بنشیند، از اینرو دولتها تصمیماتی میگیرند که نتیجه آنی داشته باشد.
در کشور نروژ نمایندههای صنوف در رایزنی با یکدیگر تصمیم دقیقتری برای آورده نفت گرفتند. صندوقی به نام صندوق پسانداز برای آیندگان ایجاد کردند و اجازه ندادند پول نفت وارد بودجه دولت شود.
پول نفت را جایگزین مالیات نکردند و از دستبرد و غارت پول نفت هم جلوگیری کردند. درست است که ما هم صندوق ذخیره ارزی یا صندوق توسعه ملی راهاندازی کردیم، اما در دولتهای مختلف آنقدر از آن برداشت کردیم که از اعتبار آن کم کردیم. این تصمیم را نروژ نگرفت. احتیاط کردن و مراقبت از پول نفت و آیندهنگری نروژیها نفت را برای آنها بهجای نفرین تبدیل به نعمت کرد و اینگونه امنیت اقتصادی برای شهروندانش ایجاد کرد.
در درآمدهای ما نفت همیشه درآمد ثابت داشت و باعث شد توان مالیاتگیری کشور پایین بیاید و رفتار مالیاتدهی و در واقع فرهنگ مالیاتدهی هم کمرنگ شد.
این وابستگی به نفت همهجوره دولت را به نفت وابسته کرد. سالهایی که نرخ نفت پایین میآمد و درآمد نفتی پایینی داشتیم، هزینهها هم سر جای خود بود و نتیجه آن شد؛ این استقراضها از بانک مرکزی و پولپاشی و بیارزش شدن واحد پولی و گران شدن دلار و اثر آن روی زندگی و قدرت خرید مردم، در نتیجه ریاضت اقتصادی اتفاق نیفتاد و تورمهای ۵۰ تا ۶۰ درصدی داشتیم و بیثباتی اقتصادی و ورشکستگی در بخش تولید ایجاد شد.
چه اتفاقی میافتد که رانت در کشوری مانند نروژ رخ نمیدهد، اما در ایران تبدیل به یک رفتار معاملاتی و گویی پذیرفته میشود؟
«رانت» عایدی و درآمدی است که نصیب فرد میشود، اما تلاشی برای آن نکرده،در حقیقت سودی است که فرد نقشی در ایجاد آن نداشته است. برای مثال اگر نفت قیمتش ۸۰ دلار باشد، هزینه استخراج و انتقالش برای شما حدود ۸ دلار و مابقی آن سود است، چون این منابع در اختیار چند کشور خاص است، به آن رانت کمیابی میگویند. همین رانت و سود بسیاری از کشورها را به استفاده از این درآمد راغب میکند تا جایی که دیگر تمایلی برای دیگر درآمدها مانند مالیات ندارد. بیتوجه به آنکه این نفت روزی قیمتش افت پیدا میکند و کم میشود و تمام خواهد شد. از اینرو درآمدهای کشور هم نصف میشود. این رفتارها اخلاق را قربانی میکند و فعالیتهای سالم اقتصادی دیگر سودآور نیست. هر کسی بهدنبال دست یافتن به منابعی است که رانتی در آن نهفته است. فرهنگ اقتصادی نامناسبی رشد پیدا میکند و سهمخواهی و زیادهخواهی و در نهایت غارت شکل میگیرد.
تاثیر آنی گنج سرشار
دموکراسی با انرژی و دادن وعده نفت، یکی از سرفصلهای کتاب معمای فراوانی است. آوردن پول بر سر سفره جمله و شعاری است که برای ما آشنا است. خیلی از ما بهرهمندی از آن را حق خود میدانیم. بسیاری از دولتها باور مردم را با وعده آوردن نفت بر سر سفره به مسیری بد سوق دادند، غافل از اینکه دولتها بهدنبال تاثیر آنی گنج سرشار هستند و نه تاثیرات بلندمدت آن. اما جمله درستی میگوید آنکه معتقد است: اشتهای مردم را نباید با پول نفت تحریک کرد. نمیشود با پول نفت شعارهای سیاسی داد. نابودی فعالیتهای مولد یکی از تبعات چنین وعدههایی بود که در تاریخ شاهد آن بودیم. باید با ایجاد وفاق ملی، تفکر نفت برای آیندگان است را در اذهان مردم تقویت کرد و این اتفاق رخ نمیدهد، جز با ایجاد اعتماد در مردمی که مدتهاست استفاده مستقیم از پول نفت را حق خود میدانند.