نگاهی به هنر مفهومی
بابـــک بهـــاری: مهناز مهدیزاده، هنرمند مفهومی با چیدمان و چینش و نقش اشیا، خاطره و تاریخشان را بههمراه موارد دیگر که دغدغهاش هستند، به منصه ظهور رسانده است. او برای همراهی مخاطب و ارائه موضوع و مفهوم آثارش علاوه بر مسیر هنر، موارد تحقیقی و تاریخی را هم لحاظ میدارد.
چیدمان نخست: ظرف سفالی، تکههای مثلثی آینه، سیبسرخی غوطهور در آب.
نقش اشیا و فرمها و مفاهیم همراهشان دغدغه اصلی و مرکز توجه هنرمند برای مخاطبش است. دایره و ظرف و سیب و آینهها وقتی با هم دیگر جمع میشوند، باتوجه به پیشینه هریک داستان پیچیده و گیرایی را ارائه میکنند که در نهایت به داستانی بزرگ تبدیل میشوند. سیب و تکثیرش بین آینه مثلثها، داستان مرکزی و اشاره جالبی به نقش زن بهعنوان عامل این تکثیر از نکات قابلتوجه و مرکزی اثر است که با نشاندن سیب در مرکز این دایره هستی، بهخوبی مطلب فوق قابل بیان و گسترده شده است. سیب سرگردان بین گناه و سرپیچی از سویی و شجاعت و حیات و دانایی از سوی دیگر، چندضلعی جذاب و درهمشوندهای را رقم میزند که مخاطبش را از جریانی قدیمی به خوانشی نو فرامیخواند. رنگ سیاه ظرف و بازتاب سپیدی سقف بر آینهها و قرمزی سیب و سایر رنگها همه نقشی در این دایره دوار بازی میکنند، هرچند بالاتر از سیاهی رنگی نیست. دایره و مربع و مثلث نیز، اشکال غالب اثر هستند که هرکدام عقبه و بار فرهنگی هنری و معانی خویش را یدک میکشند و در این رهگذر بر مخاطب تاثیر خود را میگذارند. باتوجه به نام اثر «دیدار» مفهوم بیشتر بر حول محور فرم گفتوگو چرخش و گردش میکند. آب درون ظرف نیز به حضور زیست و شکلگیری زندگی در این کره خاکی اشارت دارد؛ باشد که شفافیتش بر زیست جهان بماند برقرار. به هر صورت سفال و آب و سیب و آینه در این چرخه دوار با ما بگردند بهدنبال آن گمشدههای دیرین و یافتشدههای اکنون را بیابیم بهروشنی آب.
اثر دوم از مجموعه پاشنه (شقه): دو نیمه یک کفش زنانه نصب روی تابلوی روی دیوار.
کفش و قدم زدن و ایستایی مثلث قدرتمند مفهومی اثر برابر دیدگان مخاطب است. نقش سایه تاکید هنرمند بر آن در خوانش و بازتابهای متفاوت در همراهی با ایده اصلی همانا نقش جنسیت و مصائبش نکته اصلی اثر و عامل مهم و اشاره زیرپوستی به جریان ساکت تحولات فکری بشر در زمینه جنسیت و نقش زنان طی سدههای اخیر است. نقش سایهها علاوه بر ابعاد که بزرگتر و پررنگتر هستند، نکته تازه بین اهمیت داشتن و نداشتن و اشاره به وجود را پیش میکشد و اینکه امری چقدر جدی و چه مقدار شوخی و گذراست. حرکت دائمی سایهها و ساکن بودن کفشهای نیمهشده یکی از تضادهای خوانشی اثر است که میتواند محل پرسشهای بسیاری باشد و در گام نخست اینکه سایهها دلالت بر شیء کامل دارند! و همین نکته ساده، اعتبار سایه را افزون میسازد. در اثر ما دو نیمه یکسان از کفش را داریم، اما در سایهها چنین نیست و باتوجه به زاویه تابش نور بر کفش زیرین با شکل دیگری از سایه مواجهیم. باری بازی و جدیت سایهها امری است که در اثر فوق بهجد موردتأمل و تعمق هنرمند و مخاطب بوده و هست. البته اثر از پرسشهای درون متنی مهمی نیز برخوردار است، چرا کفش و چرا یک لنگه و آنهم دو نیمه؟ آیا جنسیت هنرمند در انتخاب کفش موردنظر دخیل بوده و آیا این صدای اعتراض است یا قصد توجه نگاه انسان به نیمه دیگرش است. باری ما با شقهای از کفش که نماد شقهای از انسان است، مواجهیم تا به شقی دیگر این نیمه را بنگریم تا دریابیم شقوق انسانیاش را.

چیدمان سوم: دو نیم صندلی با پاشنه کفش بر هر کدام روبهروی هم و ۲۹ پاشنه و یک جفت کفش زنانه صورتی روی زمین در برابرشان.
دو پاشنه بر صندلی صدارت در دو نیمه مجزا با رنگهای سرد و گرم روبهروی هم و گروهی هم در پای این دو گوش بهفرمان نشستهاند. آیا این تقابل است یا تفاهم؟ و شنوندگان قرار است چه بکنند یا بشنوند؟ پرسشها فراوانند و پاسخها بیشمار و هر ذهنی باتوجه به زیست و جنسیت و فرهنگش و حتی سن و سال خوانش خاص خود را خواهد داشت. فرادستی و فرودستی مرتبه، شکل دیگری از ذهنیت اثر است که با خوانش مخاطب میتواند همسو باشد. صندلیهای کارکرده و قدمتشان نیز از دیگر موارد قابلتوجه هستند که علاوه بر دربرگیری زمان و تاریخ با موارد دیگر، موضوع را با حس نوستالژیک نیز در هم میآمیزند و امر عام و خاص را رقم میزنند. باتوجه به پاشنهها و کفش زنانه موجود در صحنه، امر مفاهمه زنان با هم، گویا قرار نیست بالاتر رود و فراتر از جنسیت گفتوگویی آنهم باتوجه به فرادستی صندلینشینها و فرودستی زمیننشستگان انجام شود. نه صدای بالاییها بهگوش میرسد و نه همهمه پاییندستیها، اما فراتر از صدا مکالمه درون اثر است که قرار است قراردادهای اجتماعی را بهپرسش کشاند و شنیده شود. البته باتوجه به قرار گرفتن پاشنهها، میتوان صحنه فوق را به گونه دیگر تفسیر و خوانش کرد و آنهم اینکه هر پاشنهای برای مدتی بر صندلی بوده و سپس از آنجا به پایین افتاده و تعبیرهای دیگری که میتوان قائل شد. در هر حال ما یا شاهد برشی از لحظه هستیم یا این صحنه کامل و تمام یک نبرد است با مشاهدهگران مشتاق که پایان آن را انتظار میکشند و شاید انتظاری بیپایان برای امری بیپایان.

چیدمان چهارم: کلاه مخصوص و پلاکی 150ساله مربوط به آتشنشانی.
آتش، کشف، نگهبانی، نگهداری و کنترلش موارد بنیادی و پنجگانهای هستند که در درازنای تاریخ و فرهنگ بشری در همه سرزمینها ردپایی از آن هست. اثر فوق بخشی از مجموعه عکس و چیدمان مربوط به تاریخچه مکانهای شیرهای سازمان آتشنشانی است که در 150سال پیش از دوره قاجار و پهلویها در سطح شهر تهران حضور داشتهاند. اعداد و نوشتارها اطلاعات روی پلاک مربوط به محل و دوری و نزدیکی آب برای اطفایحریق است. پایه سیمانی و خود پلاک نشان از دوام و قوام چنین سازههای کوچک اطلاعرسانی حیاتی بوده است. اما رابطه آتش و هنر باتوجه به جایگاه و رابطه این دو با هم و جایگاه والا و درهم پیچیده آتش قابلبررسی است. آتش مهمترین کشف و نماد پاکی و جایگاه آن در ادیان و سرزمین ایران باعث حضور آتشکدهها و حتی نحوه کشفش نیز بهصورت منظوم در شاهنامه آمده است. اما خود این اشیا نیز دارای برآیندی از آنچه به نمایش میگذارند، هستند؛ هرچند بهلحاظ فرمی نه زیبا و نه حتی همگرا هستند، اما یک دایره معنایی را تشکیل میدهند که در این غرقاب میتوان غور و تفحص کرد. تاریخیت موضوع و چگونگی کارکرد این پلاک نیز از دیگر موارد قابلتعمق است که آن را بهصورت رمز نوشتاری بین آتشنشانها قرار دادهاند. در نهایت بازی آب و آتش است که همراه انسان بهدرازای تاریخ پیش آمده و با دو وجه متفاوت، هستی و نیستی گره خورده است. حضور هریک بهتنهایی میتواند مرگ و نیستی باشد و همراهیشان، تعادل و برقراری زیست و حیات. باری جرعهای آب در گلویم و شرارهای آتش در قلبم نگه میدارم تا توازن جهان را در جانم بدارم به نیکی.

سخن پایانی
چیدمانها طی فرآیند حاضرآمادههای دوشانی شکل و انسجام گرفته و تکیه بر ایده و مفهوم دارند، هرچند در عصر چندرسانهای با هم و درهم نقش جداییناپذیری دارند تا علاوه بر تنوع اجرایی، مبحث گستره خوانش آثار نیز به هرچه دورتر فراتر رود.