دولت باید از تئاتر ایرانی حمایت کند
نمایش «شبنشینی با مولیر» به کارگردانی داوود فتحعلیبیگی که در تماشاخانه سنگلج اجرا میشود. در این اثر، فتحعلیبیگی با بهرهگیری از زبان نمایشی خاص خود و فضاسازی آشنای ایرانی، مولیر را به مهمانی خیالی دعوت میکند.

صمت گفتوگویی با مجید ستایش بازیگر نمایش «شبنشینی با مولیر» داشته است. ستایش علاوه بر بازیگری، کارگردان، مدرس دانشگاه و پژوهشگر است و سالهاست در عرصه تئاتر فعالیت دارد.
آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگو با مجید ستایش است که در مجموعه تئاتر محراب انجام شده است.
- جناب آقای مجید ستایش لطفا درباره نمایش سیاهبازی بفرمایید.
در گذشته بسیاری از نمایشهای سیاهبازی در لالهزار اجرا میشدند و هنرمندان قصههای مولیر و قصههای درامنویسان را در قالب نمایشهای کمدی یا سیاهبازی اجرا میکردند، منتها اینطور نبود که بهصورت آکادمیک بررسی شود. استاد داوود فتحعلیبیگی در این عرصه فعالیت و پژوهشهای بسیاری داشتند و علمی و آکادمیک کار کردند و زحمت کشیدند و کتابهای متعددی هم راجع به این مقوله نوشتهاند که در دسترس میباشد و تقریبا نیمقرن است که کار نمایش سیاهبازی را انجام میدهند.
در سال ۱۳۶۷ آقای دکتر داوود فتحعلیبیگی اساسنامهای را تنظیم کردند، مبنی بر اینکه کانونی تاسیس شود، با عنوان کانون نمایشهای آیینی و سنتی که در مجموعه تئاتر محراب تاسیس میشود و ایشان در تالار محراب بهعنوان مدیر منصوب میشوند و در همین کانونی که راهاندازی شده بود، نمایشهای سیاهبازی بسیاری انجام میدادند.
- لطفا راجع به شخصیت سیاه توضیح دهید.
شخصیت سیاه در نمایشهای سیاهبازی از نگاه بنده، داننده زمانه خود است. یعنی دیالوگهایی که از زبان سیاه گفته میشوند، علاوه بر اینکه نمایش سیاهبازی یک قصهای دارد، آن شخصیت سیاه تمام نگاه امروزی و اتفاقات روز جامعه را با زبان طنز و لهجه کاکایی در اختیار مخاطب میگذارد. به این جهت که بسیاری از تلخیهای جامعه را نمیشود به همان تلخی گفت، در قالب نمایشهای سیاهبازی، آنها را عنوان و با زبان و لهجه کاکایی و شیرین به مخاطب القا میکند.
این درست است که سیاه صورتش را سیاه میکند، اما سیرتش کاملا سفید است و این یکی از ویژگیهای شخصیت سیاه است که تمام اتفاقات روز جامعه را بازگو میکند. در سالهای قبل، بعضی از هنرمندانی که در لالهزار نمایش اجرا میکردند، شاید دیالوگهایی هم میگفتند که بایسته و شایسته این شخصیت سیاه و فلسفه سیاهی که ما به آن اعتقاد داریم، نبوده است. در حال حاضر هم همینطور که در چهارشنبه سوری میبینیم، یک نفر صورتش را سیاه میکند و در چهارراه میایستد؛ وی اصلا سیاه را نمیشناسد. سیاه ما گدا نیست که بیاید گدایی کند. سیاه ما در واقع شخصیتی است که آنقدر پختگی و دانسته دارد که در لحظه میتواند اتفاقات روز جامعه را بازتاب دهد و آینهای باشد برای مردم جامعه خود و این از ویژگیهای شخصیت سیاه است.
- شما خودتان در زمینه سیاهبازی و اینگونه نمایشها فعالیتی داشتید؟
بله، من برای پایاننامه کارشناسی خودم، چون رشته نمایش با گرایش بازیگری تحصیل میکردم، میبایست یک نمایشی را بازی میکردم، تصمیم گرفتم متنی برگرفته از شاهنامه فردوسی بنویسم. به همین جهت، کتابی از انجوی شیرازی به نام مردم و فردوسی را خواندم. یکی از طومارهای نقالی آن کتاب که قصه سیاوش بود را انتخاب کردم؛ به جهت علاقهای که به این قصه داشتم و تصمیم گرفتم آن طومار را تبدیل به یک نمایشنامه کنم. بنابراین از تولد سیاوش شروع کردم و نمایشنامهای را نوشتم که توسط دو نقال روایت میشد و آن را به شیوه نمایشهای ایرانی اجرا کردم.
قصه سیاوش را ملاک قرار دادم، عروسی سیاوش را سیاهبازی گرفتم، کشته شدن سیاوش را تعزیه گرفتم و بخشهایی از برخورد سودابه و سیاوش را صحنهای گرفتم. مابقی نمایش توسط دو نقال روایت میشد.
پس شروع به نگارش کردم و سپس کارگردانی کردم و خودم هم بازی کردم.
از آنجایی که در این عرصه بهتر از استاد فتحعلیبیگی کسی را نداریم، انتخاب خود من هم بهعنوان استاد راهنما، آقای فتحعلیبیگی بودند. در اسفند ۱۳۸۲ نمایشم را در خانه نمایش اداره تئاتر اجرا کردم. چیزی که به این نمایش اضافه شد «شخصیت سیاه» بود. چون ما در شاهنامه فردوسی و در قصه سیاوش، شخصیت سیاه نداشتیم. این شخصیت سیاه را خودم خلق کردم. به این عنوان که رستم وقتی سیاوش را از کودکی میگیرد و بزرگ میکند، برای اینکه یک سرگرمی برای سیاوش درست کند، غلامی داشته که این غلام را اینجا اضافه کردم که سیاه بوده و برای سرگرمی و تفنن سیاوش آن لحظات را پر میکرده است و این شخصیت سیاه اینگونه وارد قصه میشود و در عروسی سیاوش هم شروع میکند به سیاهبازی و رقصیدن. بنابراین از کاربرد شخصیت سیاه هم در اینجا استفاده کرده بودم و این تجربهای بود که من در نمایش سیاهبازی داشتم.
یک مجموعه برای شبکه 5 سیما، سریال دردونهها را داشتم که در نوروز سال ۱۳۸۵ پخش شد. از آنجایی که بعد از انقلاب در تلویزیون اجازه نمیدادند که شخصیت سیاه، سیاه شود، من بهعنوان حاجیفیروز با صورت سیاه، بازی کردم. بهاضافه اینکه ما برای خانه تئاتر یکسری مراسم داشتیم که من و خیلی از دوستان بازیگر، آنجا بهعنوان شخصیت سیاه همکاری داشتیم.
این آخرین کاری هم که با استاد داود فتحعلیبیگی در نمایش «شبنشینی با مولیر» داشتیم، تلفیقی از قصه مولیر و نمایش سیاهبازی است که بهعنوان بازیگر نقش دامی و آقای مختاری رئیس تالار مولوی حضور داشتم و همچنین بهعنوان دستیار کارگردان انجام وظیفه میکردم.
در خیلی از جاها از بنده بهعنوان دستیار دعوت میکنند،اما چون خودم گاهی بهعنوان کارگردان نمایش، نمایشهایی روی صحنه میآورم، نمیپذیرم. اما چون استاد فتحعلیبیگی، داننده این ژانر نمایشی و اسطوره نمایشهای ایرانی هستند، وقتی به بنده پیشنهاد دادند که بهعنوان دستیار در خدمت ایشان باشم، بنده با افتخار پذیرفتم. از سوی دیگر، ایشان به گردن بنده خیلی حق دارند، چراکه آمدن بنده به اداره تئاتر در سال ۱۳۸۰ زمانی که ایشان مدیر اداره تئاتر بودند، با اجازه وی بوده که در زندگی بنده تاثیر زیادی داشت.
- آیا شخصیت سیاه متن داشته؟!
بله قطعا متن داشته. قصه داشته. منتهی شخصیت سیاه بهگونهای است که داننده زمانه خود است. یعنی اتفاقات روز جامعه را بازگو میکند. بسیار مهم است که چه دیالوگی در چه موقعیت زمانی گفته شود. دیالوگها دقیقا قصه روز است که در متن هم نبوده و سیاه فیالبداهه آن مطالب را بازگو میکند و این خاصیت شخصیت سیاه است.
من میخواستم در اینجا یادی کنم از احمد علامه دهر که یکی از سیاهبازهای خوب ما و یکی از همکاران خوب ما در اداره تئاتر بود که بازنشسته شد و پس از آن بهرحمت خدا رفت. خیلیخوب شخصیت سیاه را بازی میکرد در نمایش «بیا تا گل برافشانیم» به کارگردانی مجید جعفری در سال ۱۳۶۷ ایشان شخصیت سیاه را در سالن اصلی تئاترشهر بههمراه زنده یاد خسروشکیبایی اجرا میکردند. ما عکس این نمایش را هم در همین مجموعه تئاتر محراب بهصورت نمایشگاه دائمی عکس هنرمندان زدیم. همچنین یادی کنم از زندهیاد مجید فروغی که پارتنر بسیار خوبی برای سیاه بود. شخصیت سیاه پارتنر بسیار خوبی میخواهد. یعنی اگر شخصیت سیاه خوبی داشته باشیم و پارتنری نباشد که دهنگرمی اصطلاحا داشته باشد و نتواند چفتوبست دیالوگها را برقرار کند، قاعدتا شخصیت سیاه نمیتواند اجرای خوبی داشته باشد. شخصیت سیاه بههمراه پارتنر مقابلش هویت پیدا میکند. یعنی زیبایی سیاهبازی این است که یک نفر حرفهای همراه سیاه باشد.
- شما فرمودید که یک پارتنری داشته شخصیت سیاه، این پارتنر شخصیت ثابتی بوده؟!
منظور من این بود که وقتی سیاه روی صحنه دیالوگ میگوید، به هر حال در هر نمایشنامهای یکسری کاراکترهایی وجود دارند که با شخصیت سیاه درگیر هستند. دیالوگی میگویند، بدهبستان میکنند؛ بازیگری هم مثل پاسکاری است. یک دیالوگ سیاه میگوید یک دیالوگ پارتنر سیاه و طبق نمایشنامه، دیالوگها و قصه در جریان است. اما شخصیت سیاه ما که میبینید روی صحنه خیلی بامزه است، باید بازیگر مقابل حرفهای باشد که بتواند جواب دیالوگ را در لحظه بگوید، چون بعضا دیالوگهای سیاه در متن وجود ندارد.
برای مثال در همین نمایش شبنشینی با مولیر، فرض کنید مسئله چای دبش در متن گفتهنشده چون در زمان نگارش متن، مسئله چای دبش اتفاق نیفتاده بود. اما پس از اتفاق و در یک لحظه مشخص و بهجای اجرای نمایش، یک دفعه شخصیت سیاه به آن اشاره میکند.
به هر حال در نمایشهای سیاهبازی، نقش مقابل سیاه میبایست حاضرجواب باشد. دیالوگی بگوید که پرت از موضوع نباشد. اینکه گفتم پارتنر سیاه باید حاضرجواب و دهنگرم باشد، بههمین علت است. اگر در لحظه سکوت کند یا چیزی بگوید که ربطی به چای دبش نداشته باشد، از موضوع پرت میشود.
بههمین صورت، سیاه ما اتفاقات روز جامعه را در قالب طنز و لهجه کاکایی بازگو میکند و پارتنر سیاه هم باید این قابلیت را داشته باشد تا پاسخ بدهد که این اصطلاحا بده بستان و این پاسکاری درست انجام شود. در نهایت این نگاه کارگردان است که بازیگرها را درست انتخاب کند. زندهیاد مجید فروغی یکی از پارتنرهای خیلیخوبی بود که اگر در لحظه هزار بار هم سیاه ما تکهپرانی میکرد و اتفاقات را بازگو میکرد، او نیز در لحظه، پاسخ میداد و آنقدر زیبا پاسخ میداد که از دیالوگ او هم تماشاگر میخندید. بههمینخاطر است که میگویم پارتنر سیاه بسیار مهم است.
- فرآیند انتقال تجربه در هنرسیاهبازی به چه صورت است؟
در سیستم دانشگاه، رشته نمایش فقط یک درس دو واحدی گذاشتند به نام «نمایش در ایران» و منبع آن هم کتاب استاد بهرام بیضایی است.
یک درس دو واحدی برای تمام رشتههای نمایش که بهاعتقاد بنده پس از سالها، ای کاش برای اینگونه نمایشهای ایرانی بهصورت مجزا یک رشته دانشگاهی تعریف میشد.
خود من بهعنوان مدرس بازیگری در دانشگاه علمی کاربردی برای این درس به بچهها میگفتم: گروه گروه بشوند. از بین نقالی، تعزیه یا سیاهبازی یکی را انتخاب کنند و با کمک من بهاجرا برسانند. هر گروه یک موضوع را انتخاب میکرد. برای سیاهبازی گفتم بروند از بخش سیاهبازی در گوگل از بین تصاویر و متنهایی که وجود دارد، یک متن را انتخاب کرده و یک صحنه را اجرا کنند. در مبحث تعزیه از استاد فتحعلیبیگی کتابهای متعددی با عنوان دفتر تعزیه چاپ شده است و مقتلنویسیها را دارد، از اینها یکی را انتخاب کرده و یک صحنه از تعزیه را اجرا کنند یا در مبحث نقالی از میان طومارهایی که در کتاب مردم و شاهنامه انجویشیرازی آمده، یک قسمت را انتخاب کرده و اجرا کنند.
با کمک من بهعنوان مدرس، در انتها بچهها میآمدند طی یک ترم، کاری را که انجام داده بودند، بهعنوان پایاننامه ارائه میدادند و من به تلاش آنها نمره میدادم.
در دانشگاه علمی ـ کاربردی بسیاری از همکارهای ما و بهطورکلی بسیاری از کسانی که در دانشگاه بهعنوان مدرس حضور مییابند، با احترام درست انتخاب نمیشوند. البته اساتیدی هم هستند مثل دوست هنرمند جناب آقای داریوش نصیری که بسیار به کار اشراف دارند و خیلی خوب با دانشجویان خود کار میکنند و خروجی کلاسهایشان بسیار مفید است.
اما به هر صورت این یکی از اشکالات سیستم آموزشی ماست؛ مدرسی که در این عرصه بهصورت تجربی فعالیت کرده باشد، کم است.
اگر بخواهم سلسلهمراتب را رعایت کنم، دومین اشکال این است که «نمایش در ایران» که بهعنوان یک درس دو واحدی در سیستم آموزش ما تعریف شده است، کافی نیست و مدرسی که انتخاب میکنند، اگر اینکاره نباشد، نمیتواند مطلب را بهدرستی منتقل کند.
بهطورکلی یک رشته نمایشی باید برای نمایشهای ایرانی مثلا سیاهبازی تعریف شود. دکتر داوود فتحعلیبیگی تا آنجایی که من اطلاع دارم در این زمینه بسیار تلاش کردند و حتی یک رشته نمایشی در قالب نمایشهای ایرانی طراحی کردند و پیگیر بودند. اما متاسفانه تاکنون از سوی تصمیمگیرندگان آموزشی پذیرفته نشده است.
در خانه تئاتر هم، حتی یک پیشنهاد داده شد که انجمنی راهاندازی شود با عنوان «انجمن نمایش سیاهبازان»
اگر این انجمن سیاهبازان در خانه تئاتر تاسیس شود، قطعا کمک خوبی در عرصه نمایشهای تخت حوضی صورت خواهد گرفت.
بهنظر بنده، اگر خانه تئاتر این انجمن صنفی را راهاندازی کند و هنرمندان مستعد بازیگری را تحتنظر اساتید مجرب آموزش دهد، امید که بتوان اتفاقات خوبی را در آینده رقم زد.
متاسفانه ما سیاهباز حرفهای کم داریم. بهعنوانمثال استاد جواد انصافی که خیلی در این عرصه زحمت کشیدند یا استاد داود داداشی که با استاد فتحعلیبیگی شروع کردند و پس از تلاش فراوان و با راهنمایی ایشان به درجه استادی رسیدند و 40 سال است که در این زمینه فعالیت میکنند.
همچنین در زمینه تاریخ شفاهی و تاریخ نمایشهای سیاهبازی در ایران میبایست بیشتر کوشش شود تا بهدست فراموشی سپرده نشود.
بخش دیگر درباره نمایشهای ایرانی را میبایست دولت حمایت کند. در حال حاضر کانون نمایشهای سنتی را در دل اداره کل هنرهای نمایشی داریم که خیلی اکتیو نیست. این کانون میتواند از گروههای حرفهای تئاتر در اینگونه نمایشها حمایت ویژه و در سراسر کشور و همچنین برای اجرای خارج از کشور بهعنوان ویترین نمایشهای ایرانی بهرهبرداری و حمایت کند. به هر حال اگر حمایت دولت نباشد، کاری از پیش نخواهد رفت.
- این عدمحمایت چه علتی دارد؟!
این عدمحمایت بهنظر من، عدمشناخت مسئولان تصمیمگیرنده است. مسئولان باید نمایشهای آیینی و سنتی را بشناسند و کمک کنند. گمان نکنند نمایش سیاهبازی یک نمایش کمدی هزل است که صرفا برای خنداندن مردم اجرا میشود.
نمایش سیاهبازی در دل خود، هزاران حرف ناگفته را به مخاطب القا میکند. چرا تماشاگر وقتی سیاه دیالوگی روی صحنه میگوید، تشویق میکند؟
تماشاگر متوجه است که این دیالوگ یک پسزمینه تاریخی دارد. چراکه سیاه داننده زمانه خود است و قادر است در لحظه دیالوگهای کلیدی با پسزمینه تاریخی خلق کند.
- استقبال عمومی تاثیری روی این عدمحمایت دارد؟ یعنی اینطور است که چون از سوی مردم استقبال نیست، حمایت نمیشود؟
نه اتفاقا از نمایشهای سیاهبازی خیلیخوب استقبال میشود و قطعا سیاهبازی لودگی نیست. چون سیاهبازی با لودگی تفاوت دارد!
بنده در گذشته نمایشی دیدیم که طرف صورتش سیاه بود و هرچه میخواست متاسفانه روی صحنه میگفت. بازیگر نقش سیاه باید شناخت کاملی از سیاهبازی و فلسفه وجودی این شخصیت داشته باشد.
اتفاقا بنده در تلاش هستم که برای نخستینبار یک نشست علمی در پژوهشکده فرهنگ و هنر ارتباطات که وابسته به وزارت ارشاد است، بههمراه استاد داود داداشی برگزار شود و از تجربیات ایشان در زمینه سیاهبازی بهرهبرداری کنیم که اصلا فلسفه شخصیت سیاه چیست؟! آیا هرکسی حق دارد سیاه شود؟! صورتش را سیاه کند و هرچه دوست دارد بگوید؟! قطعا چنین حقی ندارد چون سیاه داننده زمانه خودش است.
- من فکر میکنم که هنر همیشه از آن مردم است. اینطور نیست که عدمحمایت دولت باعث شود که این هنر حذف شود. فکر نمیکنید کمکاری از جانب هنرمندان هم هست که باعث این اتفاق میشود؟
من با شما موافق نیستم.
مثال میزنم: همین نمایشی که در حال حاضر از استاد فتحعلیبیگی روی صحنه است، بعد از یک سال و چندین اجرا در جشنواره به اینجا رسید، اما در نهایت ما تهیهکننده نداریم و آقای فتحعلیبیگی برای این اجرا از جیب هزینه میکنند!
چرا تهیهکنندهها از این اجرا حمایت نمیکنند؟ چون آقای فتحعلیبیگی را نمیشناسند و شناختی از این کار باارزش و علمی ندارند. همیشه یک اجرای خوب باید از طرف دولت حمایت شود.
در گذشته نمایشهایی که خیلیخوب بودند، در خارج از کشور هم اجرا میشدند. جالب است بدانید که آن سر دنیا سعدی افشار را میشناسند، اما دانشجوی ما این اسطوره سیاهبازی را نمیشناسد.
اشکال از کجاست؟! هم مسئولان که سیاهبازی را نمیشناسند و یکسری مسائل دیگر، همه دست بهدست هم میدهند که در حق سیاهبازی اجحاف شود.
- سیاهبازهای جوان چطور میتوانند به درجه استادی برسند؟!
به یک شرط: مطالعه مشاهده و تجربه توأمان.
علاقه لازم است، اما کافی نیست. اگر کسی علاقهمند باشد، باید برود کارهای پیشکسوتهای خودش را ببینید.
اصولا آیا هرکسی بیاید صورتش را سیاه کند، آیا اجازه دارد هر دیالوگی را بگوید؟
کتاب بخوانند، ببینند اتفاقات جامعه چه بوده است. متون اساتید داود فتحعلیبیگی، علی نصیریان و... را بخوانند. تجربه زیستی آدمها بسیار مهم است. اینکه چقدر تجربه دارند. یک سیاهباز به کاری که روی صحنه میکند، بسنده نمیکند. شخصیت سیاه باید مطالعه و تجربه و تمرین داشته باشد. تمرین بدنی و بیانی داشته باشه. لهجه کاکایی را تمرین کند. چرا ما یک سیاه را میبینیم که بامزه نیست؟ مگر فقط اینکه ادای سیاه دربیاورد، درست است؟
استاد جواد انصافی یا داود داداشی ادا درنمیآورند بلکه خودشان هستند؛ این تجربه میخواهد، مدام باید کارکنند و تمرین داشته باشند که بتوانند با مخاطب ارتباط برقرار کنند. هرکسی میتواند سیاه باشد، اما هرکسی نمیتواند ماندگار شود!
کسی با کتاب خواندن استاد نمیشود!
هنرمند واقعی هنرمندی است که علاوه بر مطالعه و مشاهده، روی صحنه هم تجربه کسب کند.
زندهیاد سعدی افشار سواد آکادمیک نداشت، اما روی صحنه که میرفت، امکان نداشت تماشاگر نخندد.
هنوز که هنوز است، من با گوش دادن نوارهای صوتی ایشان ناخودآگاه میخندم. با اینکه سواد نداشت، کولهباری از تجربه داشت.
شهرت ایشان محدود به ایران نبود و در خارج از کشور هم سعدی افشار را بهعنوان اسطوره نمایش سیاهبازی میشناسند. اما متاسفانه امروزه خیلی از دانشجویان رشته نمایش، سعدی افشار و بسیاری از اسطورههای نمایشهای ایرانی مثل سیدحسین یوسفی و مهدیسنایی را نمیشناسند.
البته بخشی از فعالیتهای کانون نمایشهای آیینی و سنتی در اداره کل هنرهای نمایشی به این اختصاص دارد که تاریخ شفاهی و کتبی نمایشهای آیینی سنتی را به نسل آینده منتقل کند.
- آیا سیاه باید فیزیک بدنی خاصی داشته باشد؟ لزوما باید ریزنقش باشد؟
چابکی سیاه مهم است، با هر قد و قوارهای که میخواهد باشد. اما بیان، بدن و شیرینکاریهای که انجام میدهد، مهم است. برای مثال زندهیاد احمد علامهدهر، قد بلندی داشت، اما خیلی شیرین بود.
- فکر میکنید برای حفظ این هنر، چه کاری باید انجام داد؟ آیا تغییری نیاز دارد؟
مردم ما نمایش سیاهبازی را دوست دارند. این تغییر باید در نوع نگاه مسئولان و حمایتشان باشد. ما الان در نمایشهای سیاهبازی، تعزیه یا نقالی برای مثال بعد از مرشد ترابی، نقالی که با مردم ارتباط برقرار کند، نداشتیم. چرا یکسری نمایشهایی که جزو آیین و سنت و رسوم ما هست، باید از بین برود؟!
باید حمایتی در کار باشد تا اینها حفظ شود. به این هنرمندان نگاه ویژه بشود. چون نمایشهای ایرانی خودمان به جهت ماندگاری، مهمتر از نمایشهای غربی هستند. برای حفظ نمایشهای سنتی و آیینی، باید نگاه ویژه داشته باشیم. سالن در اختیار بگذارند، حمایت کنند، در کل استانها، اجراها را بهصورت رپرتوار بچرخانند، به یک اجرای 30روزه بسنده نکنند. قطعا با اجرای اینگونه نمایشها، نمایشهای ایرانی همیشه زنده خواهند بود و تداوم خواهند داشت.