فناوری سبز و توهم تکنولوژیک
محمدرضا جعفری پژوهشگر توسعه و محیطزیست
در سالهای اخیر، فناوریهای سبز در کانون توجه دولتها، شرکتهای بزرگ و نهادهای محیطزیستی قرار گرفته است. از انرژیهای تجدیدپذیر گرفته تا هوشمصنوعی در پایش محیطزیستی، امید بسیاری به این ابزارها بسته شده تا بهعنوان ناجی بشر در برابر تغییرات اقلیمی عمل کند. اما پرسش بنیادی این است: آیا فناوریهای سبز واقعا قادر است روند تخریب محیطزیست را متوقف کند یا آنکه صرفا به ابزاری برای توجیه وضعیت موجود و فرار از تغییرات ساختاری بدل شدهاند؟
تکنولوژیهای خاص و تجهیزات پیشرفته در عمل تنها بهصورت مقطعی و تکین تاثیرگذار بوده است. تکیه صرف بر فناوریهای سبز بدون بازنگری در منطق حاکم بر تولید و مصرف، تنها صورتمسئله را پاک میکند. بسیاری از فناوریهای محیطزیستی، همچون ضبط و ذخیرهسازی کربن (CCS)، مهندسی اقلیم و سوختهایزیستی، با هدف کاهش پیامدهای تخریب محیطزیستی توسعه یافته، اما در واقعیت بیشتر از آنکه باعث توقف روند تخریب شود، بهانهای برای تداوم رشد اقتصادی بدون دگرگونی ساختاری است. بشر مدرن، به فناوری به چشم عصای جادویی نگاه میکند که قرار است بدون نیاز به تغییر مسیر، راه نجات را هموار کند.
ابزارهایی مانند روشنسازی ابرها یا تزریق آهن به اقیانوسها هشدار میدهد که بسیاری از این روشها با تاثیرات زیانبار و پیشبینیناپذیر بر چرخههای طبیعی، ممکن است خود به فجایعی تازه بینجامد. پیچیدگی اکوسیستمها و نیاز به تجهیزات پیشرفته و انرژیبر برای اجرای این راهکارها، نشان میدهد که راهحلهای فناورانه همراستا با اصول محیطزیستی نیست.
از منظر اقتصادی نیز تردیدهای جدی نسبت به کارآیی فناوریهای سبز وجود دارد. دادهها نشان میدهد که باوجود پیشرفت فناوری و افزایش بهرهوری، روند مصرف منابع و استخراج مواد اولیه همچنان رو به افزایش است. باید اشارهای داشت به رشد ۹۴ درصدی استخراج مواد اولیه از ۱۹۸۰ تاکنون و این را در نظر گرفت که تفکیک مطلق مصرف مواد از رشد اقتصادی همچنان دستنیافتنی است. حتی پیشرفتهترین مدلسازیها با در نظر گرفتن بالاترین سطح مالیات کربن و ارتقای تکنولوژی، نشان میدهند که روند فعلی رشد، ظرفیت زیستمحیطی زمین را تا ۲۰۵۰ از آستانه تحمل خارج میکند.
براساس آمار، تولید و مصرف جهانی فولاد، انرژی و کالا در دهههای اخیر پیوسته افزایش یافته و تقاضا برای نفت و پتروشیمی همچنان در حال رشد است. این در حالی است که بسیاری از کشورها ادعای حرکت بهسوی «رشد سبز» دارند. این ادعاها اغلب پوششی برای انتقال بحران به کشورهای پیرامونی و فقیرتر است. این روند را «امپریالیسم اکولوژیک نوین» مینامند.
سرمایهداری برای بقای خود نیازمند انباشت بیوقفه است. فناوری، در این منطق، صرفا ابزاری است برای سودآوری بیشتر و کاهش هزینهها. هدف نه رفع نیازهای انسانی و حفاظت از طبیعت، بلکه فروش و سود است. در این چارچوب، محیطزیست صرفا بهمثابه مانعی در برابر تولید تلقی میشود و هرگاه تهدیدی برای سودآوری باشد، دور زده میشود.
باوجود تبلیغات گسترده پیرامون انرژیهای تجدیدپذیر، چالشهای جدی بر سر راهگذار به این منابع وجود دارد. تامین انرژی جهانی از منابع تجدیدپذیر نیازمند زیرساختهای عظیم، سرمایهگذاری سنگین و مصرف گسترده مواد معدنی کمیاب است که خود نیازمند استخراج و فرآوریهای آلاینده است. تامین ۸۰ درصد انرژی از منابع نو، حتی روی کاغذ نیز ناممکن است. در بهترین حالت، تنها حدود ۲۰ درصد زبالهها وارد چرخه بازیافت میشوند. تجهیزات انرژیهای تجدیدپذیر نیز پس از پایان عمر مفید، به زبالههایی جدید و ماندگار تبدیل میشوند. از منظر تاریخی نیز عملکرد فناوریهای سبز قابلدفاع نیست. در تمام سالهای گذشته که از پیشرفتهای تکنولوژیک سخن گفته شده، شاخصهای تخریب محیطزیستی در ابعاد مختلف بدتر شده است. مصرف منابع افزایش، آلودگی گسترش و تنوع زیستی کاهش یافته است. فناوریهای سبز در بهترین حالت، بهطورمقطعی در یک حوزه خاص موثر بوده، اما نتوانسته است مانع از روند کلی تخریب شود.
فناوری بهخودیخود بد نیست و میتواند در خدمت اهداف محیطزیستی مفید واقع شود، اما این تنها در صورتی امکانپذیر است که ساختار اقتصادی و سیاسی حاکم نیز متحول شود. ما نیازمند نظامی هستیم که منطق سود کوتاهمدت را کنار بگذارد و برپایه عدالت، پایداری و مسئولیت جمعی عمل کند. بدون چنین تحولی، هرگونه دلخوشی به فناوری، صرفا به تاخیر انداختن فاجعه است.