پرورش صحیح در گرو آموزش مناسب
منوچهر محمدشمیرانی-کارشناس ارتباطات
نظام آموزشی کشور ما، حال خوبی ندارد. جذابیت چندانی برای دانش آموزان ندارد. برخی معتقدند این ساختار، نیازهای پرورشی که هیچ، حتی نیازهای آموزشی آیندهسازان کشور را هم، بهخوبی و بهاندازه کافی، تامین نمیکند. بههمیندلیل است که برخی والدین، از نان شب هم که شده میزنند تا شاید بتوانند از طریق کلاسهای گوناگون، آموزش لازم و موردنیاز و پرورش مناسب و همهسونگر را، در اختیار فرزندانشان قرار دهند.حتی برخی کارشناسان پا را فراتر گذاشته و میگویند نظام آموزش و پرورش، نقش چندانی برای دانشآموزان قائل نیست و شاید بتوان گفت آموزش بهعنوان الفبای مشارکت اجتماعی، مسئولیتپذیری، استقلال شخصیت و تفکر انتقادی، جایی در وجه پرورشی نظام آموزشی ما ندارد و طبیعی است علاقهای هم به توسعه توانمندیهای فردی و ارتقای روحیه ابتکار و خلاقیت، در میان دانشآموزان نداشته باشد. آموزش، بهمعنای انجام دستهای از فعالیتها برای افزایش دانستههای افراد با کمک آموزگار است. در حقیقت، هرگونه فعالیت از پیش طراحیشده را که هدف آن یادگیری در یادگیرندگان است، آموزش میگویند و پرورش، بهمعنای یک جریان منظم، با هدف کمک به رشد شناختی، اخلاقی، اجتماعی و بهطورکلی شخصیت فرد است. پرورش، به شکوفا شدن استعدادهای افراد کمک میکند.
تفاوت آموزش با پرورش
پرورش، یک روند وسیع و پیوسته است که در مدت زمان زیادی رخ میدهد. اما آموزش، تنها به کارهای مشخص انجامشده توسط یک آموزگار گفته میشود. در اصل، هدف اصلی مدرسه باید پرورش باشد، چراکه آموزش، ابزار است و بدون آموزش درست و مناسب، پرورش صحیح اتفاق نمیافتد.نگاهی کوتاه به وضعیت عملکرد مدارس ایران و مشاهده خروجی فعالیت آنان در میان دانشآموزان نشان میدهد، برخی مدارس فقط به یک آموزش نصفه و نیمه اکتفا میکنند و بار اصلی پرورش دانشآموزان را بر دوش والدین میگذارند.بهعبارتی، مدارس بیشتر محل نگهداری دانشآموز هستند تا پدر و مادر. والدین نیز براساس بودجه و فرصتی که دارند باید دست فرزندشان را بگیرند و به کلاسهای مختلف آموزشی و پرورشی ببرند تا شانس بیشتری، در رقابت سرشار از اضطراب و دغدغه ورود به یک رشته خوب دانشگاهی را داشته باشند. در نهایت نیز، مدرسه بتواند با تابلوی تبلیغاتی موفقیت کسب رتبه بالای آن دانشآموزان، شهریه بیشتری از دیگر والدین بگیرد!
مشکلات نظام آموزشی
نظام آموزشی هر کشوری، چند ضلع دارد و در کشور ما نیز، دانشآموزان، معلمان، مدیران و سیاستگذاران نظام آموزشی و والدین، ضلعهای متفاوت این نظام بهحساب میآیند. اگر بهسراغ هر یک از این ضلعها بروید، مشکلات و ناکامیهای نظام آموزشی را از نگاه خود میبینند و مطرح میکنند.اما حرف و نظر دانشآموزان در زمینه وضعیت کنونی نظام آموزشی، بیشتر روی این موارد تکیه دارد: عدمبرنامهریزی لازم برای نخبگان دانشآموز، بیتوجهی به مشکلات تحصیلی دانشآموزان، حمایت نکردن از دانشآموزان نخبه، کمتوجهی به تربیت و پرورش دانشآموزان، نبود امکانات کافی آموزشی در مدارس، نبود درسهایی چون توانایی برقراری ارتباط با خانواده، دوستان و جامعه، نبود درسهایی با هدف افزایش تواناییهای فردی دانشآموزان در ارتباط با مشکلات فردی، خانوادگی و اجتماعی، نبود عدالت آموزشی در میان دانشآموزان مناطق متفاوت یک شهر یا شهرهای کوچک و بزرگ، فضای خشک و بدون جذابیت در محیطهای آموزشی، بالا بودن حجم کتابهای درسی، اجبار دانشآموزان به حفظ مطالب و نه فهمیدن آن، لزوم حذف دروس غیرکاربردی در زندگی دانشآموزان و....
خطر ترک تحصیل
در کنار تمامی مشکلات ریز و درشت آموزشوپرورش و نارساییهای نظام آموزشی و شهریههای نجومی بسیاری از مدارس ـ که گوی سبقت هزینهها را از مقاطع دانشگاهی نیز ربودهاند ـ مشکلات عدم ثبتنام یا ترک تحصیل برخی کودکان و نوجوانان در سن تحصیل، درد جانکاهی برای همگان است که اگر جدی گرفته نشود، تبدیل به یک بحران جدی در سطح کشور خواهد شد. عوامل فراوانی چون مشکلات اقتصادی، اجتماعی، موقعیت جغرافیایی، دلزدگی از فضای آموزشی در میان دانشآموزان و... از جمله دلایلی هستند که موجب شدهاند همین چند روز پیش، وزیر سابق آموزشوپرورش در شبکه آموزش سیما بگوید: «طبق سرشماری سال ۱۳۹۵، تعداد ۸ میلیون و ۷۹۵ هزار بیسواد مطلق در کشور وجود دارد.» درحالحاضر، پوشش تحصیلی مقطع ابتدایی در کشور ۹۸.۶ درصد است، اما ۱۶۰هزار و ۳۷۳ نفر جذب دوره ابتدایی نشدهاند و براساس آخرین اطلاعات، تعداد ۹۷۰ هزارنفر بازمانده از تحصیل در کشور وجود داشته است. وزیر آموزشوپرورش، در مراسم بازگشایی سال تحصیلی گذشته، تعداد دانشآموزان را حدود ۱۶ میلیون نفر اعلام کرد که به این ترتیب، یکشانزدهم دانشآموزان، در سال گذشته از تحصیل بازماندهاند.
معنی حرفهای وزیر سابق آموزشوپرورش این است که باوجود اصل آموزش رایگان در قانون اساسی و گذشت چند دهه از پیروزی انقلاب، هنوز هم ۹ میلیون نفر (یکدهم کل جمعیت کشور) بیسواد مطلق داریم. تعداد ۱۶۰هزار کودک محروم از تحصیل در دوره ابتدایی و ۷۲۰ هزار بازمانده از تحصیل داریم که ترک تحصیل کردهاند. یعنی باید بپذیریم در نبرد بین تحصیل و سیر کردن شکم؛ درس خواندن و تحصیل کردن کاملا پیروز نشده است. بههمیندلیل است که بین سطح درآمد در استانهای کشور و بیسوادی، یک رابطه واضح مشاهده میشود و از آن طرف، هرچه بهسمت استانهایی میرویم که درآمد افراد، در آنها بالاتر است، شاهد بیسوادی کمتری نیز هستیم.
بنابراین، میتوان پذیرفت صرفنظر از افت شدید کیفیت آموزشی، این تعداد پرشمار افراد فاقد حداقل سطح سواد و کودکان و نوجوانان (آیندهسازان ایران) بازمانده از تحصیل، آمار نگرانکنندهای است و مانع اساسی و جدی برای توسعه اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشور محسوب میشود.