کار کودکان انواع مختلفی دارد. در اغلب موارد وقتی صحبت از کودک کار میشود، کودکانی که در خیابان یا مترو یا سر چهارراه مشغول فعالیت هستند به ذهن میآیند. این درحالی است که کودکان کار خیابان حکم نوک کوه یخی را دارند که به چشم میآیند. اما همزمان کودکان بسیاری در کارگاهها، مزارع، مراکز پنهان و .... مشغول فعالیت هستند و نادیده گرفته میشوند. با این وجود آمار رسمی و دقیقی در باره کودکان کار وجود ندارد؛ چراکه ارائه آمار مسئولیت ایجاد میکند. البته برآورد میشود حدود ۳.۵ میلیون نفر از کودکان محروم از تحصیل هستند. اگر تنها ۲۰ درصد این کودکان، جزو بچههای کار باشند، یعنی ما در کشور در خوشبینانهترین حالت، ۶۰۰ هزار کودک کار داریم. اما آمار این کودکان به کدام سازمان بینالمللی گزارش میشود؟ کدام نهاد مسئولیت رسیدگی به شرایط این کودکان را بر عهده دارد؟
براساس قانون اساسی کشور، کنوانسیون حقوق کودک و همچنین مفاد سازمان بینالمللی کار، بهکارگیری کودکان برای کار ممنوع است اما هیچ راهکار اجرایی برای منع کار کودک در کشور وجود ندارد. نبود آمار دقیق از کودکانی که به کار گماشته شدهاند هم فرار سیاستگذاران از مسئولیت را تسهیل میکند. درواقع این کودکان آنقدر نادیده گرفته میشوند که از آنها با عنوان «کودکان هیچکس» هم نام برده میشود. بچههایی که به سختترین شکل مورد بهرهکشی هستند و هیچکس مسئولیت آنها را گردن نمیگیرد. با وجود تمام مشکلات اقتصادی یاد شده که به افزایش کودکان کار میانجامد، دولت در سال جاری اقدام به حذف ارز ترجیحی کرده است. اقدامی که شوک اقتصادی عظیمی را به طبقات فرودست تحمیل کرده و میکند؛ با وجود اتخاذ چنین سیاستهایی، گسترش تعداد کودکان کار دور از ذهن نیست.
همزمان با رسیدگی به شرایط کار کودکان، اصلاح نگاه به آنان نیز اهمیت ویژهای دارد. متاسفانه تحت تاثیر کلیشههای نادرست و بازتولید آن از سوی رسانه یا نهادهای دولتی، تصورات اشتباهی درخصوص کودکان کار در جامعه وجود دارد. در مواردی شاهد نگاه ترحمآمیز برخی مردم به این کودکان هستیم. در موارد دیگری از این کودکان بهعنوان تهدیدی برای جامعه یاد میشود. هر ۲ نگاه یاد شده اشتباه و آسیبزا هستند. بخش بزرگی از این نگاه غلط تحت تاثیر کلیشههای نادرست رسانهها شکل گرفته و بازتولید شده است. بهعنوان مثال این تصور اشتباه وجود دارد که کودکان کار توسط باندهایی مخوف اداره میشوند یا از آنها برای پخش مواد مخدر استفاده میشود. این روایت مخدوش، زمینه سرزنش قربانیان را فراهم میکند. یا در مواردی نهادهای دولتی برای سلب مسئولیت در قبال این کودکان، این بچهها را به نمادهای تهدیدآمیز برای جامعه بدل میکنند. مردم هم از همین کلیشههای برساخته نهادهای دولتی یا رسانهها متاثر میشوند. یا در مواردی از والدین این کودکان با عنوان افرادی بیمسئولیت یاد میشود که مقصر شرایط این بچهها هستند. درحالی که خود این افراد هم قربانی شرایط اند و نباید شرایط دشوار زندگی آنان نادیده گرفته شود. بنابراین برای تغییر شرایط اصلاح روایتها از کودکان کار و قصههایی که آنان را در قالب نمادی از ترس و وحشت به جامعه معرفی میکند، ضروری است. در نهایت اینکه نبود تشکلی واحد برای سازماندهی کودکان کار، مانع ساماندهی این شرایط میشود. این درحالی است که در بسیاری کشورها توجه ویژهای به پدیده کار کودکان شده و تشکلهایی بهطور اختصاصی این موضوع را بررسی میکنند.