-

دوران سخت‌تری پیش‌روی کارآفرینان است

امیرحسن کاکایی- عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت

هفته پیش خبر عجیبی شنیدم؛ پارس ‌ خودرو از بورس اخراج شد. البته روز قبل آن هم خبری شنیده بودم که زیان عملیاتی دو خودروساز اصلی، بالاتر رفته است. البته هنوز مانده ‌ ام چرا زیان انباشته دو شرکت از مرز 120 هزار میلیارد تومان نگذشته است. طبق محاسبات سرانگشتی من، سال باید گذشته از این مرز عبور می ‌ کردیم، اما ظاهرا مدیریت جدید توانسته با یک ‌ سری حرکت ‌ های بنیادین و ترفندهای مالی و اقتصادی، زیان انباشته را تاحدودی در سطوح قبلی نگه دارد. هر کسی از دور، تحولات صنعت خودرو جهان و تحولات سیاسی و اقتصادی بین ‌ المللی را دنبال کند، می ‌ داند که توفان ‌ های بزرگی در مسیر این صنعت است و صنعت خودرو با این ساختار و مسیری که در پیش دارد، راه به ‌ جایی نمی ‌ برد. این در حالی است که سیاست ‌ گذاران ما با تعریف پروژه ‌ های متعدد زیانده در حال گفتاردرمانی هستند.

البته من از رفتار سیاسیون تعجب نمی ‌ کنم. آنها فعلا کارشان امیدبخشی به مردم و حفظ صندلی ‌ شان است و بر آنها حرجی نیست، اما تعجبم از سرمایه ‌ گذاری ‌ های بخش خصوصی است که در این روزها درباره آن زیاد می ‌ شنویم. واقعا اگر پروژه ‌ ها زیانده است و صنعت در حال زیاندهی، پس بخش خصوصی مشغول چه کاری است؟ جالب است که از نیمه ‌ های تابستان به این ‌ سو، خبرها بیشتر هم شد. مثلا راه ‌ اندازی کارخانه ‌ ای با ظرفیت تولید یک ‌ میلیون خودرو در سال توسط زرماکارون، توسعه ظرفیت ‌ های سه قطب خصوصی صنعت خودرو و اخیرا هم ورود خودروهای چینی توسط دیگر خودروسازان بخش خصوصی. از حدود ۳۰ سال پیش تاکنون دوستان من که در زمینه تولید مشغول به فعالیت بوده ‌ اند، همیشه از سودآور نبودن و در برخی مقاطع زیانده بودن تولید می ‌ گفتند و شخصا هم شاهد به خاک سیاه نشستن برخی تولیدکنندگان بوده ‌ ام. اما سوال اینجاست که چطور بعضی ‌ ها در چنین بازار پرریسکی، مشغول سرمایه ‌ گذاری هستند؟

البته ۲ ، ۳ روز پیش نگاهی به قیمت ‌ های بازار انداختم. در یک خودرو چینی از یک خودروساز کوچک، قیمت خودرو در بورس یک میلیارد و در بازار 1.5 میلیارد بود. این در حالی است که همان خودرو خارج از کشور حدود 20 هزار دلار است. در واقع فرآیندهای اقتصادی در کشور آن ‌ قدر مبهم هستند که نمی ‌ توان دقیقا محاسبه کرد چه کسی، چقدر و کجای فرآیند سود می ‌ کند، اما آنچه مسلم است این است که بخش خصوصی زیان نمی ‌ کند. از سوی دیگر هم، خودروسازان در سطح بین ‌ المللی برای بقای خود مشغول ادغام ‌ ها و همکاری ‌ های بزرگ هستند و مسلم است که تولید در مقیاس ‌ های پایین زیانده خواهد بود. به ‌ نظر می ‌ رسد تولید اکثر این خودروسازان و قطعه ‌ سازان کشور، در سطح بین ‌ المللی رقابتی و سودآور نیست. پس بخش خصوصی چگونه سود می ‌ کند؟

واقعیت این است که بدون ورود به جزئیات می ‌ توانم ادعا کنم،سرمایه ‌ گذاری در تولید اکثر قطعات و خودروسازی با این ساختار، اصولا سودآور نیست و آنچه بعضا در قالب سود مشاهده می ‌ شود، توهم سود است که البته در عمل از خالی کردن جیب ملت حاصل می ‌ شود. واقعیت این است که تولیدکننده خودرو یک میلیاردی، عملا تولیدکننده نیست. بلکه یک دلال است که یک سوله و خط مونتاژ عَلَم کرده و به بهانه آن، میلیاردها تومان وام ارزان ‌ قیمت و بعضا هکتارها زمین مفت می ‌ گیرد و خودرو ۷ 00 تومانی را یک میلیارد در بازار عرضه می ‌ کند که بازار هم نیم میلیارد روی آن می ‌ کشد. اگر سود واقعی این ‌ قدر زیاد است، چرا تولید این نوع خودروها بالا نمی ‌ رود؟ واقعیت این است که اختلاف قیمت بین بورس کالا و بازار، ناشی از کمبودها و دلالی ‌ هایی است که توسط ذی ‌ نفعان شکل می ‌ گیرد و آنها هستند که به ‌ نوعی از آن سود می ‌ برند.

نکته جالب ‌ تر اینجاست که در نتیجه چنین رفتاری در تولید و بازار (استفاده از خودروهای مونتاژ در تیراژ پایین) عملا هیچ ‌ گاه یک سرمایه ‌ گذار بزرگ نمی ‌ تواند به فتح یک بازار واقعی دلخوش کند. اگر یک سرمایه ‌ گذار بخواهد تولید اقتصادی خودرو، یعنی تولید بالای یک ‌ میلیون در سال را در دستور کار قرار دهد، با دو مشکل اساسی روبه ‌ رو می ‌ شود. اول اینکه او می ‌ داند این بازار سودآور در صورت بالا رفتن تیراژ، اصولا یک خواب ‌ وخیال است و دوم اینکه ده ‌ ها خودروساز و سازمان و شرکت کوچک و بزرگ جلویش می ‌ ایستند و مانع ‌ تراشی می ‌ کنند. بدین ‌ ترتیب اگر کسی چنین مطمئن باشد یا دقیقا نمی ‌ داند وارد چه مسیری شده یا اینکه او هم دنبال یک رانت بزرگ است.

جزئیات روش رانتخواری در این مجال نمی ‌ گنجد، اما درباره نتیجه رانتخواری و دلالی شکی نیست که یک صنعت غیربهره ‌ ور غیررقابتی زیانده برای کشور به ‌ جا گذاشته است. البته بدنه صنعت که شامل کارگران، کارمندان و مهندسان است در این زمینه کمترین تقصیر را دارند و پرتلاش مشغول کار هستند؛ کاری که تصور می ‌ کنند خدمت به مردم است. حتی بعضا کارآفرینان بزرگی همچنان در صحنه هستند و سعی می ‌ کنند بدون توجه به مشکلات ساختاری جلو بروند، اما واقعیت این است که جنگ نابرابری بین کارآفرینان واقعی و دلالان کارآفرین ‌ نمای رانتخوار وجود دارد.

یک کارآفرین واقعی، نه ‌ تنها در رقابت نابرابر با رانتخواران است، بلکه در فضای تورمی موجود، اصولا با انبوهی از اطلاعات غلط روبه ‌ رو می ‌ شود که اجازه نمی ‌ دهد بر مبنای واقعیت برنامه ‌ ریزی کند. همچنین مصوبات خلق ‌ الساعه مسئولان و سیاست ‌ گذاران اجازه نمی ‌ دهد عمر برنامه ‌ ها حتی به یک فصل برسد. بگذریم از کمبود آب و برق و گاز که برای تولیدکنندگان یک موضوع عادی شده است. حال این را بگذارید کنار تحولات دنیا و تغییرات روش تولید و مدیریت بازار. امروز جنگ اقتصادی چین و امریکا به ‌ طور واقعی آغاز شده و می ‌ توانم ادعا کنم که دوران جدیدی برای چینی ‌ ها شروع شده است. در این دوران جدید، قطعا چینی ‌ ها پس از بازسازی اقتصاد خود، مشغول کشورگشایی اقتصادی خواهند شد. حالا هنوز جنگ اقتصادی ما با امریکا تمام نشده، باید مراقب طرح ‌ های استعماری چین باشیم. واقعا دوران سخت ‌ تری پیش ‌ روی کارآفرینان و نخبگان کشور است.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*