-

قصه مهم است نه چه بودنش...

بابــک بهــاری: بابک بهاری: فرم و رفتارهای معنایی برآمده از وضعیت‌های مینیمال، امکان گفت و شنود در سکوت را فراهم می‌آورد و خوانده می‌شود. مهم امر دیدن است که معنا را بچشم و جان می‌کشاند هرچند که قصه سر چندان درازی نداشته باشد، مهم خوش بودن قصه است تا این شب را تا سحر درازش کنیم.

قصه مهم است نه چه بودنش...

عکاس: مهرنوش رستمی

عکس: کادر عمودی، سیاه و سپید، گربه‌ای خال دار لبه پله‌ای با سری بسوی پاهایش.

نقاد: محسن تیموری

فرم دایره‌وار بدن گربه، امتداد بصری دم در خطوط مستقیم موجود در سر گربه، نگاه کنجکاوانه گربه به دم خود که انقطاع فیزیکی سر از دم را پوشش می‌دهد و پلی ارتباطی_دیداری در بستری خود شناسنده می‌سازد و هدایت نگاه از دم به خطوط موجود در سر و وارد کردن نگاه به اندامی که پراکنش خال‌ها در آن به همهمه و ازدحام نقاط بصری می‌رسد و خط سیر حرکت چشمی دوباره به دم و سپس خطوط موجود در سر، نگاه واصل گربه و در نهایت به چرخه‌ای پر تکرار و مزمن در این فرم دایره‌وار می‌رسد. برجستگی‌ها و زبری‌هایی که در دیوار سفید رنگ و خنثای پس‌زمینه مشاهده می‌شود هم ازدحام و پچ‌پچ بصری خال‌های موجود در بدن گربه را در کلیت ساطع کردن پیام عکس تشدید می‌کند.

بالغ بودن گربه، کنجکاوی گربه‌های تازه متولد شده نسبت به اندامشان را از صحنه مصور در عکس می‌زداید و این کنجکاوی را وارد عرصه‌ای دیگر می‌کند.

گربه‌ای "بالغ " و تنها در خلوت که مشغول بررسی و کنجکاوی‌ای اندام‌شناسانه شده است و گویی این خودشناسی او را در موقعیتی با "زمینه ناشناس بودن دم و یا غریبگی با اندام" قرار داده است.

فرم دم گربه که تحرک موجود در آن در عکس فریز شده است دقیقا در مقابل چشمان گربه قرار دارد و گویی به کنش و واکنشی در جهت شناخت دم تبدیل شده است.

این موقعیت و واکنش نسبت به بدن در انسان در رده اختلالی روانشناختی و تحت عنوان اختلال هویت تمامیت بدن (به انگلیسی: Body integrity identity disorder) شناسایی شده است.

جمشید فرجوند2

عکاس: جمشید فرجوند

عکس: رنگی، کادر افقی، گوسفندی با ظاهری نامانوس نشسته بر علف‌های خشک (گرفتار در سیل شبانه!).

 پرسش بنیادی و عامل اصلی توجه به عکس همانا شکل گوسفند است که نمی‌دانیم چرایی اینگونه بودنش از چه است اما آنچه صحنه را پر کرده جثه و نحوه نشستن حیوان که بر انگیزاننده احساس اندوه و ترحم در بیننده می‌شود و مهر پایانی و اصلی را بر پیشانی اثر حک نموده است. رنگ و بافت (موهای بدن) نقش مهم و غالب در انتقال حس بر بیننده را ایفا می‌کند. تنهایی و محیط در برگیرنده خصوصا علف‌های خشک همچون خط هایی نزدیک شونده به جلوی صحنه همانند خود شخصیت سر شار از انرژی بسوی بیننده است. غافلگیری توسط سیل و عکاس امری دوگانه که بنیاد اثر را تشکیل داده و دعوتیست به تماشای فاجعه که به زیبایی تصویر شده است. امر گشتالتی بوقوع پیوسته همانا حضور اجزا در کنار همدیگر موجد معناها و مفاهیمی شده‌اند که ممکن است در وهله اول حضورشان ملموس نباشد. فرم و جهت گیری سر و جای گیری چشم‌ها از ظرافت‌ها و انرژیک تصویر برخوردار است. تعارض و غلبه بر خروج نگاه بیننده از تصویر بواسطه چشم حیوان از پیچیدگی‌های کارکردی فرم (جایگیری درست) است که می‌تواند بعنوان کلید راهنما از آن بهره جست. نکته دیگر حضور رنگ گرم (زرد و قهوه ای) و تاثیرش بر کلیت معنایی اثر مرگ و زندگی است که می‌تواست با حذف رنگ ماجرا به شکل دیگری رقم خورد. در هر حال نحوه قرار گیری پای گوسفند و سر و بدن نیز در راستای همان القای حرکت چشمی بوده و تاثیر جایگیری را بخوبی به نمایش گذاشته است. باری، همه حیرتم از گذشت جان است در این شب سیاه/ که چگونه گذشت بر روان روشن ما.

آرمان تولیه3

عکاس: آرمان تولیه

عکس: رنگی، کادر افقی، ماهی سرخی در فرو رفتگی دیواره استخر یا حوضی.

نیمه و دم ماهی بیرون مانده از دعوتگاه تمامیت موجودیت به نمایش در آمده زیست و زندگی در تصویر فوق است که با تضاد رنگی نارنجی و سبز (گرم و سرد) انرژی را به تصویر تزریق می‌کند. امر کنجکاوانه اثر از نکات برجسته عکس است که مخاطب را با خود به همان سوراخی بکشاند که قبلش کارکتر تصویر کشانیده شده و بماند که لحظه کات از موارد جالب و نادر است که هنرمند توانسته امر کنجکاویش (شخصی) را به امر عمومی پیوند دهد. نکته مهم و پیوندی بیننده با اثر همانا همان دم بیرون مانده است که نقطه معلوم و هم نقطه مجهول است. خالی بودن محوطه و اطراف باعث توجه به نقطه فوکوس شده و به عمق و بعد دار شدن اثر گردیده و آن نقطه را بخوبی عیان کرده است خصوصا که قرار گیری‌اش در منطقه رنگی سرد اتفاق افتاده و برجستگی کارکتر بدین لحاظ بیشتر شده است. سکون و تعادل دو امر توامانی از دیگر نکات قابل اعتنایی که در این عکس مینیمال جاذب و قابل اشاره شده است. قرار گیری دمی در مرکز اثر کار نقطه پرگاری را انجام می‌دهد که سرگردانی را نصیب بیننده می‌کند. بخش خیال پردازی و سکون و سکوت تمامی گفته‌های تصویر است که با رنگ و جلای مناسب ارائه شده و اینک منتظریم تا دم بجنبد و ما نیز بجنبیم. سکوت و دیدن در سکوت نوایی است که می‌جنباند همه ساکن‌ها را.

گلرخ محمدی4

عکاس: گلرخ محمدی

عکس: کادر عمودی، سیاه و سپید، دو کلاغ در جلوی صحنه و پرنده‌ای تنها دورتر از آنها.

تنهایی و باهم بودن و برانگیختن ذهنیت داستان پرداز بیننده نکته مرکزی و اصلی اثر است. تقسیم بندی‌های مناسب فضاهای خلوت بهمراه حذف رنگ دامن زننده به داستانسرایی و عامل توجه بیننده به ظرفیت‌های درونی اثر شده است. مثلث خط‌های بالای تصویر و کم شدن تدریجی شان همانند پایین آمدن از پلکانی است که آرام آرام به محوطه اصلی پا می‌گذاریم. لحظه دقیق شات برای ثبت بموقع فیگور اکنونی کلاغ‌های جلوی صحنه کلیدی‌ترین و مهم‌ترین لحظه عکس است که در کنار مباحث دیگر این صحنه جالب و پر گفت‌وگو را رقم زده است.

 اتفاق جالب نزدیکی دو کلاغ غیبت کن در جلوی صحنه توهم شنیداری نیز به اثر افزوده می‌شود. نحوه نشستن پرنده تنها گویی یک چیدمان و صحنه آرایی از پیش فکر شده را مواجه هستیم. مثلث فرو شونده پرنده‌ها همچون پیکانی فضا را شکافته و ما را به افق‌های دوردست برده و باز می‌گرداند. یکسوم پایین تصویر انتخاب و فاصله‌گذاری بسیار عالی است که کادر را هم به نظم کشانده است. بخش‌های خلوت و خالی فرصتی برای گردش‌های دیدگانی و استراحت است که با پلکی به مقصد اصلی باز گردانده می‌شویم. نکته فرمی اثر در کارکترهای تیره چه پرنده و چه درخت‌ها است که از واقعیت فقط لکه‌های سیاهی را به نمایش کشیده که همچون دو کلاغ باید درباره شان در گوش هم زمزمه کنیم شاید به میدان آورد شخص گریز پا را فقط باید کمی جلوتر رویم شاید شنیدیم این اسرار مگو را.

سخن پایانی

موقعیت‌ها هستند که افسانه سازند و ما نیز شنوندگان و گویندگان آن هستیم که می‌بینیم و به سخن مبدلش می‌کنیم. چه دیگران باورش کنند و چه فقط ناباورانه تماشایش کنند، مهم گفتن و تصویر کردن است درنهایت قصه‌ها بافته می‌شوند چه به راست و چه دروغ. قصه مهم است نه چه بودنش.

 

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین