ششلول بندها میآیند
بابک بهاری: ششلول بندها میآیند. بازی و کودکی و معنایی پیچیده تر بازی در فرهنگ و ادبیات و حتی طنز که رابطه نزدیکی به لحاظ احساس شادی در بازی هست از همزمانی در زیست تک تک ما در برابر جدیت و عبوسیت حکایت دارد. چه آنکه شنیده ایم: در نظر بازی ما بیخبران حیرانند. تا آنگاه که: تا چه بازی رخ نماید بیدَقی خواهیم راند.
عکاس: ارامان تولیه
عکس: سیاه و سپید، کادر افقی، دستی با تپانچهای اسباب بازی بر زمینه محو شده.
احساس و فیگور دست و اسباب بازی برانگیزاننده این استارت نیرومندی برای ادامه بازی است که مشخص نیست که سایر بازیگرانش چه تعداد و چه کسانی هستند. کادر بندی دقیق بههمراه محو کردن تاثیرگذار پسزمینه بهمراه خطوط و فرم هایشان به انجامی رسیده است که هنرمند خواهانش بوده است. جنگ و بازی بهصورت سرگرمی از دیر باز با انسان و جوامع کهن همراه بوده است، از دوران گلا دیاتورها رم و یونان باستان تا المپیکهای عصر حاضر و بازیهای خانه و کودکستان و کوچه. حذف رنگ و برجسته شدن جزییات دست مسلحی که نمیدانیم حکایت از چه حدیثی دارد و سخت مشتاق دانستن آنیم هر چند که به گفتهای دانستن مردن باشد. این بازی همیشگی مرگ و زندگیست که در این پلان سویه زندگی در پسزمینه محو شلیک بیصدای ست آن را با چشم میشنویم و باورش داریم. فرم اسباب بازی و پیشینه ذهنی ما ار رانه حرکتی سمت لوله کلت و هم جهتیاش با خطوط عمودی بکراند پشت حرکت را القا و تحرک را در فضا منتشر میکند البته بسمت آسمان. با توجه به این برش مینیمال از یک صحنه آیا میتوان به کنش و واکنشها و چراییهای تصویر پی برد و یا به همان گزارههای تجربی ذهنی بسنده کرد. اینک همانند دوندهای در خط مسابقه با تمامی بیننده گان گذشته، اکنون و آینده منتظر شلیک هستیم تا یا برنده شویم و یا برنده را ببینیم، که شاید هم صحنه تهی از بازیگری باشد و این شلیک خاتمه است نه شروع.
عکاس: یادگار کردی
عکس: سیاه و سپید، کادر افقی، در جلوی تصویر چهار پسر بچه یکی ایستاده و سه نفر نشسته، در پسزمینه چهار مرد نشسته و یک نفر ایستاده.
تفکیک عکس به دو لایه سنی کودکان و بزرگسالان اتفاق عینی و جالبی است که علاوه بر هدایت به انتهای صحنه به عمق بخشی و لایه دار شدن داستان نیز انجامیده است. افزایش جالب و معنا برانگیز اعداد کارکترها کم سنها چهار و مسنها پنج و تشابه نحوه شکل حضور شان ایستادن یک نفر در انتهای نفرات با یک تفاوت جزئی (رو و پشت به تصویر بچه و بزرگسال) میتوانند خوانشهای تازهای به اثر بیفزایند. اما در بازگشت به خط مقدم عکس چهار کودک هستند که مستقیم به دوربین نگاه میکنند و اتفاقا کودک مسلح دقیقا شلیک را بسوی ما نشانه رفته است چون قبلش یک کشته تسلیمی در سمت چپش داده است!. در رفت و برگشتهای دیداری است که متوجه نگاه مردی از سر صف نشستگان پشت سر میشویم که او هم نقش رابط بین دو صحنه میشود و هم تعامل صحنه را برقرار میکند. نقش عددها، یک، دو، سه، چهار، پنج و نه را میتوان بطور ضمنی به خوانش عکس اضافه کرد. البته مهمترین نکته همانا تیر مستقیمی است که بیصدا بر پیشانی بیننده شلیک میشود و پژواکش در گذشته و آینده طنین افکن میشود. براستی این شلیکهای شوخیانه و کودکانه و در نهایت بیرحمانه از کدام پیشنه انسان بر میخیزد. آیا هر یک از ما چنین قاتلین بلفطرهای را در ناخودآگاه و اعماق تاریک ذهن داریم که هر از گاهی شوخی شوخی جدی میشوند. سر منشا این جدیت در سرشت ماست و آیا چیزی به نام سرشت هست یا انباشتهای تجربی زیستی پیشینیان است که گاه از اعماقمان تنوره میکشد؟.
عکاس: فاطمه حسنوند
عکس: رنگی، کادر افقی، پسر بچهای با تفنگ اسباب بازی در پی خانمی، دیوار پسزمینه با نقاشی جنگ دو پرنده (خروس، سیمرغ و یا...).
شخصیتهای متنوع و متحرک (انسان و سایه اش، پرندهها و میز و کوزه شیری که در نبرد واژگون شده) وهمگون و همنوایی شان در مسئله نبرد و حرکت نقطه ثقل عکس میباشد که هنرمند در شاتی دقیق آن را به ثبت رسانده است. با توجه به اتفاقی بودن و غیر چیدمان و کارگردانی نشدن اهمیت امر فوق سرعت تصمیم، کادر بستن (خطر خروج کارکترها از صحنه) بیشتر نمایان میشود. نقش سایه پسرک در پیوندش به صحنه (نقاشی دیواری) و اتفاق جالب سایه دار بودن کارکترهای نقاشی (حتی میز) علاوه بر جسمیت بخشیدن به آنها به توازن دیداری خصوصا نگه داشتن چشم بر صحنه توسط یال پرنده غالب، بسیار مهم و آموزنده به لحاظ چنین موارد تکنیکی است. مثلث دو پرنده و پسربچه نقطه پر فشار عکس برای تنش و انرژی مستتر در صحنه پیش رو و اتفاقی که در آینده نزدیک شاید توسط نفر اصلی رقم خورد. نحوه فیگور و تمایز رنگ لباسها و جنسیت شخصیتها خصوصا رنگ سپید (ظرف شیر واژگون) و سیاهی چادری که این سپیدی شاید دامنش را بگیرد همه اتفاقاتی است که در ذهنیت مشترک ما و هنرمند رقم میخورد. مثلث جنگ شوخیانه رقم خورده اما جدیتش در تصویر روبهرو بیشتر قابل لمس است جنگی که میتواند بین دو جنسیت باشد و یا موارد دیگر مهم نیست مهم اندیشه جنگ است که در بازیهای ما جلوه نموده و در همه احوال همراهمان هست هر چند مانند این عکس تنها یک تصویر باشد.
عکاس: فاطمه پزشکی
عکس: سیاه و سپید، کادر افقی، سه کودک در حال نشانه روی بر کودک چهارم.
چهار کودک در حال تفنگ بازی در کوچه و سه علیه یک که میشوند ناگهان شات. برجسته بودن شخصیتی که با دستان خالی تفنگ بازی میکند از نکات مهم و فنی اثر که برگرفته از نقش جایگیری، کادر بندی و توجه به فرم (خطوط لباس) شده است. نوع بستن کادر تجمیع سه در برابر یک از روی شانه یکی از تیر اندازان، ما را در این هیاهوی غافلگیری و کشتار گرفتار میسازد. آنچه مهم است نحوه ارائه احساس کودکان در چنین جنگ خیالی در عالم واقع و چنین حقیقی در عالم خیالی است. توامانی که همه آن را تجربه کرده و تلخ اندیشانه آن را از سر گذاراندهایم. همزمانی جدیت و بازی اندیشه کلی عکس است خصوصا نقش زبان بدن میتواند به بیدار کردن و توجه به عمق برانگیختگی چنین احساسی بیانجامد امری که چگونه و چرایی دعواهای شخصی و گروهی و گاه محلی و منطقهای را توضیح و رقم میزند. پرخاش و پرخاشگری پیش نیاز جنگها چه در قرون گذشته و چه در عصر حاضر هستند. براستی اینهمه جدیت در یک بازی آنهم چنین نامتوازن و ناعادلانه نشانه چیست؟. آیا میتوان از روحیه رفتارهایی نسل تازه به مباحث روان شناسانه و نقش نسلهای پیشینی نقبی زد؟. تجمع نیرو و تشکیل یک نقطه پرفشار در عکس آیا نمایشی از نمای پنهان جامعه نیست؟. باری با مثلث که اضلاعش به درون خود یورش بردهاند مواجه هستیم که در نهایت بازی است و ما شاهد نقطه فشار فرم بر یک جا هستیم اما بواسطه خطوط دستها و سلاحها شاهد برگشت آنها به نقطه آغاز نیز هستیم و این رفت و برگشت ازطریق دایره بالایی چشمها خصوصا نفر وسط و شاخص گروه امکانپذیر شده است. باری بازی، سرگرمی و کوچه مواردی هستند که همگان تجربه کرده امیدمان این است که هیچ سلاحی شلیک نکند و انگشتی بر ماشه نرود.
سخن پایانی
خاک بازی، خط بازی، طناب بازی و دیگر بازیهای خارج از خانه در حقیقت نخستین گامهای مهم کودکان برای برقراری ارتباط با دیگران و انتقال فرهنگهای خصوصی به عرصههای عمومی و برتری یافتنها و غیرو میباشد. پس دریابیم سنگ هایی که بچهها شوخی شوخی پرتاب میکنند و قورباغههای که جدی جدی میمیرند.