-
صمت شماره ۲۴۴۸

چشم چشم دو ابرو/ دماغ و دهن یه گردو

این شعر کودکانه سر آغاز برخورد ما با نقاشی و تصویر‌سازی عین و ذهن است که از انجام ارادی آن در نقاشی‌ها و عکس‌های پرتره‌ها آغاز می‌شود و به مکان‌های پنهان در ذهن سرک می‌کشد. اما قسمت شعف‌انگیز ماجرا همانا برخوردمان با نقش‌های اتفاقی است. نقش‌های اتفاقی و تاثیرش در باروری بصریت و ذهنیت دیداری و درک مفهومی ما از هنر، همانند پلی انتزاعی برای گذشتن از پرسش این چه هست؟ و بها دادن به حس و ادراک و تکانه‌ها و چرایی‌هاست و توجه نظرمان به چیزی غیر از موضوع و داستان در اثر و اشاره به جایگاه خط، نقطه، رنگ و دیگر اشکال فرمی که بتوانیم آن ا را دریابیم. آثار پیش رو قدم هایی برای بیان چنین نکات است و اما نکته مهم: عالی‌ترین شکل‌های اتفاقی نسبت به بدترین شکل دست ساخته‌های بشر بازهم قابل هماوردی نمی‌باشد چون در دومی امر واقعیت‌بخشی اگاهانه هدف و مقصود تعیین‌کننده است. باشد که به ترکستان نرویم!

چشم چشم دو ابرو/ دماغ و دهن یه گردو

عکاس: آرتین درویشی

چیدمان چهره انسان، رنگی، کادر عمودی، سینی فلزی(چهره)، دو عدد لیوان شیشه‌ای به همراه دو گیره فلزی(گوش)، دو عدد ظرف ماست خوری(چشم)، دو سر بطری(مردمک)، یک گردو شکن(بینی)، دو عدد چاقوی میوه خوری(ابروها)، گیره آویزی پلاستیکی(دهان)، بر زمینه‌ای سیاه. یک چیدمان بازیگوشانه اما دقیق از چهره انسان با وسایل آشپزخانه که می‌تواند اشاره به ارتباط نقش غذا و حیات انسان داشته باشد پیش چشم روی بیننده است. عکس به لحاظ ثبت فنی از کنترل نور و زاویه مناسب دیگر مباحث تکنیکی و فنی موفق بوده است. اما پرسش این است جرقه این ایده از کجا و چگونه به ذهن هنرمند زده شده است. در حقیقت این جرقه و ایده در ذهن انسان بارها و بارها با تصاویر اتفاقی لکه‌ها و ابرها و غیرو شکل می‌گیرد و چه بسا اگر کسی همراهمان باشد به او هم نشانش دهیم. این چیدمان در حقیقت می‌تواند هم به عنوان پایه‌ای برای تصویرسازی(طراحی و نقاشی) و هم حجم و مجسمه‌سازی باشد و حتی مورد مطالعه هنرمند برای خلق اثر به کار گرفته شود. مبحث انتخاب اشیا چه بلحاظ شکل و چه جنس و اندازه و رنگ (مردمک‌ها و بینی سیاه) با توجه به زمینه(سینی فلزی) امر فکر شده‌ای است. باری این چیدمان اهمیت مطالعه درباره اثر را چه پیش از اجرا و چه بعد از آن را یادآوری می‌کند که در ادامه چیدمان‌های دیگر را با همین اشیاء و موضوع(چهره انسان در حالت‌های دیگر) را جرقه می‌زند و به سوژه‌ای دیگر می‌کشاند که در باید گفت دیگر این قطار را سر باز ایستادن ندارد. گویی که انسان ذهنش چهره‌ساز است و خصوصا کودکان که در این عرصه بسیار شورمندانه‌تر هستند و هنرمندان کودک‌ترین کودکان جهانند.

عکاس: کیوان شریفی

کادر عمودی، سیاه و سفید، برف در فضای باز دو نیم رخ انسان(زن و مرد) و گیاهان جلوی صحنه.

عکس یادآور آغاز شعر آرش (سیاوش کسرایی) (برف می‌بارد/برف می‌بارد به روی خار و خاراسنگ...) است. در وهله نخست رعایت نکات تکنیکال(قاب بندی، زاویه دید، نور و غیرو) عامل اصلی چنین نمایش دلپذیر و انتقال ایده هنرمند به مخاطب خواهد بود. تصویر به طراحی‌های سیاه قلم نزدیک شده و بدین لحاظ اثر را از صرفا یک تصویر اتفاقی و سرگرمی وار چهره به یک عکس فکورانه نزدیک کرده است. نقش برف ماده اصلی تصویر از آب شدن و ناپایداری‌اش تا تداعی و خاطرات ما از این پدیده فصلی(مدرسه و تعطیلی، برف بازی، آدم برفی، سرما خوردگی، گرما و آتش و غیرو) عامل جذاب تصویر که گویی نقشی از خود ما هر چند ناپایدار در این بستر است. حضور طیف خاکستری نقش بسته بر زمینه اثر که از حدود و شدت خاکستری بهره می‌برد کارکردیت و بهره‌مندی از این ظرفیت را بخوبی آشکار کرده و آموزش می‌دهد که چگونه از تن های(شدت) متفاوت حتی یک رنگ چه بهره‌ها می‌توان برد. در حقیقت عکس آزمونی برای ورزیدگی چشم و خوانش تصویر و نشان دادن قابلیت‌های طیف خاکستری برای طراحی است. در اهمیت این نوع تصاویر می‌توان به نقششان در ورزیدگی چشم و ذهن مخاطبان اشاره کرد که در نهایت گذرگاهی خواهند شد برای یافتن حس و ارتباط با آثار مینیمال و انتزاعی که در آینده با آن مواجه خواهیم شد: کافیست تا آفتاب سر زند از پشت کوهسار بر این دامنه تا چه ماند از رد پای برف جز چند قطره خشکیده آب در دهان زمین.

عکاس: راضیه حسن زاده

کادر افقی، سیاه و سفید، نقشی اتفاقی از بخشی چهره(چشم) و یا هر چیز دیگر بواسطه کف مایع دستشویی.

اهمیت تصویر در دو نکته است، عدم وضوح کامل نمایش چیستی و معلق بودن بین این بودن و آن بودن و انتقال حس آنی و گذرا آنچه در برابرمان است. پرسش نخست، تصویر چشم را به چه جانداری منتسبش کنیم نکته دوم، اینکه هر لحظه محو می‌شود، همین مورد دوم یعنی فراموشی و نبودن موتور محرکه تصویر است که به احساسات دیگر دامن می‌زند. البته آمادگی و حضور ذهن هنرمند برای ثبت این لحظه گذرا قابل توجه که با قاب بستن اجتناب ناپذیرش از بالا (حس ناظر و خدایگانی به بیننده ) که گویی او باید سرنوشت این پدیده محو شونده را تعیین کند توامان شده است. در حقیقت تصویر حباب‌هایی هستند خالی و ترکیدنی اما در یاد و خاطر ماندنی و بخاطر لکه‌هایی در عمق دارای بعد و ژرفا شده‌اند. پوسته متشکل از حباب‌های ریز هم می‌تواند اشارتی به فضایی خالی بین ملکول‌ها و این جهان حباب‌گون و گذرای خود انسان باشد. بحث فرم در اثر از نحوه قرار گیری و گسترش دایره و مثلث تا نقطه چین‌ها و قوس‌ها برای حرکت چشمی و وحدت در دو نقطه اصلی کارکرد گیرایی دارد. نشانه شناسی در این دست آثار با کوچک‌ترین تکانه به سرعت به علامت تاثیرگذار و تبدیل به معنا و مفهوم می‌شوند. تعلیق بین بودن و نبودن از سویی و همچنین بین چه بودن آماده ورود به عرصه تصاویر انتزاعی، سه‌گانه‌ای ارزشمند و پل قابل توجه ایست برای عبور به عرصه‌های کمتر شناخته شده و غیر قابل باور برای ذهنیت‌های که: هنر، نمایش موضوع و سوژه است و حال آماده کردنش برای تعامل با شکل‌ها و فرم‌ها و ایده‌ها در قالب‌های تازه عرضه شده هنر.

عکاس: حسین یونسی

رنگی، کادر افقی، نمایی شلوغ از چند ضلعی نه‌چندان منظم از شیر ته گرفته در کف ظرف فلزی.

رنگ، خط، نقطه، شکل و... موضوع و سوژه اصلی تشکیل دهنده عکس هستند. در آثار انتزاعی هدف و سوژه خود فرم(رنگ، خط، شکل، بافت و...) و حسی که با دیدن این فرم‌ها جایگزین مفهوم و موضوع می‌شوند هست، البته احساسی که می‌تواند بدل به موضوع نیز بشود(تابلو آبی‌های ایو کلین، بی‌کرانگی مشکی‌های مارک روتکو، آرامش) اما همچنان ملاک و اصل ماجرا فرم است. در این اثر بجای جست‌وجو درباره اینکه از چه و بیانگر چه موضوعی هست باید به هارمونی و ریتم خط‌ها و گرمی و سردی رنگ‌ها و توازن شکل‌ها بسنده و سایر موارد اینچنینی توجه کرد. برجستگی و فرو رفتگی درون اثر بخش حجمی است که می‌تواند تداعی فضای کهکشانی و پیچیدگی‌های کیهانی و فلسفی و یا هیچ باشد که در هر بیننده‌ای با توجه به داشته‌ها و حس همان لحظه‌اش می‌تواند تفاوت داشته باشد(آنچه می‌بینید همان است که می‌فهمید -فرانک استلا و بابک دوشان) و در این آثار رابطه اثر و مخاطب شخصی تر و نقش مخاطب تعیین‌کننده‌تر است. از نکات دیگر اثر گردش دیدگانی در تمامی صفحه است که از توازن خاصی برخوردار هست و این نیز از نکات آثار انتزاعی است قدم زدن‌های دیداری بی‌شباهت به رقص بر روی صفحه‌ای پر از نت‌هایی از جنس رنگ و فرم می‌باشد که بیننده را می‌تواند به وجد آورد. رهایی ذهن در اینگونه آثار همین ‌ گونه که گفته شد باید از قید پرسش‌هایی معمول که: این چه هست؟ یا، خوب که چی؟ و این چرا اینجا هست؟... باید رها باشد تا آن مکاشفه دلچسب رخ دهد(مگر وقتی در جنگل هستیم می‌پرسیم چرا این درخت اینجاست و آن درخت آنجا و دیگر سوال‌ها). برای چنین امری نخست باید بپذیریم همانگونه که جهان و طبیعت متنوع و رنگارنگ هست ذهن انسان چقدر می‌تواند متنوع تر و رنگارنگتر بیندیشد و خلق کند آنهم از روی چنین مدل و کاتالوگ پیچیده و باشکوهی با چنین ابزار شگفتی به نام ذهن انسان.

حرف پایانی

حتما با نقش‌هایی چه در آسمان(ابرها) و چه در روی زمین(لکه آب، روغن و... ) به‌صورت چهره انسان و یا.... مواجه شده‌ایم، این اشکال همیشه مجذوب و جادویمان می‌کند. خصوصا آنگاه که این تصاویر اتفاقی اتفاق افتاده باشد.

اهمیت و تاثیر آثار اتفاقی در شکل دادن و ورزیدگی ذهن و بالا بردن حساسیت و واکنش هنرمند و مردم عادی نسبت به آثار هنری هست که در ادامه احتمالا به درک آثار انتزاعی نیز بینجامد. به هر حال در گام‌های نخست می‌تواند با چشم چشم/ دو ابرو/ آغاز شود و سپس به /نمی‌دونی تا کجا می‌ره/ ادامه یابد.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*