-

رسانه‌ها عوض می‌شوند، نایستیم

جواد گودرزی_معاون مدیرکل روابط‌عمومی و امور بین‌الملل بیمه مرکزی جمهوری اسلامی ایران

دو خبرخیلی کوتاه در چند روز و هفته گذشته، دنیای ارتباطات، رسانه و اطلاع‌رسانی را بدجوری به خود جلب کرد؛ اولی خرید شبکه اجتماعی توئیتر توسط ایلان ماسک و دومی تعداد ۴۵۰ میلیونی دنبال‌کنندگان صفحه اینستاگرام رونالدو؛ اولی ثروتمندترین فرد روی زمین است و دومی سوپراستار دنیای فوتبال.

این دو خبر در دانش روزنامه‌نگاری از منظر «شهرت» و «فراوانی»، «مجاورت» (معنوی)، «شگفتی»، «دربرگیری» و «تازگی»، دارای ارزش‌اند؛ یعنی غیر از «برخورد» سایر ارزش‌های خبری را دارا هستند و همین امر است که به خودی خود آنها را به یک خبر قابل‌توجه برای جهانیان تبدیل کرد.

اما جدا از ماهیت شناخت خبر و ژانرها و تکنیک‌های وابسته به آن خبر -که در جای خود قابل بحث و بررسی‌اند- نکته‌ای که از منظر ارتباطات می‌توان به آن پرداخت، شیفت نه‌چندان سریع رسانه‌ها از «رسانه‌های مکتوب» به «رسانه‌های براد باندی» و شیفت بسیار سریع رسانه‌ها از رسانه‌های‌های براد باندی به رسانه‌ها/ابزارهای اجتماعی و تعاملی و شبکه‌ای است؛ رشدی که جدا از «عمق» تاثیرگذاری محتوایی که بر افکار عمومی می‌گذارند، تاثیر خود را، هم در تعداد، هم در تیراژ و هم بر سرعت انتقال مفاهیم گذارده است.

بررسی ابتدایی تاریخ روزنامه‌نگاری در دنیا نشان می‌دهد تیراژ روزنامه‌های دنیا هیچ‌گاه در خوشبینانه‌ترین حالت به بالاتر از ۱۶ میلیون نفر هم نرسیده است.

براساس این بررسی روزنامه‌هایی مانند «یومیوری شیمبون»، «آساهی شیمبون»، «یواس‌ای تودی ( USA Today ) که اولی و دومی در ژاپن و سومی در امریکا منتشر و توزیع می‌شوند به ترتیب ۹ (در یک روز به ۱۴)، نزدیک ۷ و نزدیک ۵ میلیون تیراژ داشته‌اند که در نوع خود و باتوجه به ماهیت رسانه که چاپی است و مشکلات و مسائل فراوانی مانند خبرنگاری و روزنامه‌نگاری و صفحه‌آرایی و کاغذ و چاپ و توزیع دارد، بی‌نظیر و شگفت‌انگیز و البته نشانگر توجه جدی مردم آن جامعه به مطالعه است.

از طرف دیگر، بررسی برخی برنامه‌های پرطرفدار تلویزیونی نشان می‌دهد بالاترین تعداد بیننده یک برنامه تلویزیونی متعلق به یک برنامه به‌نام «بازمانده» ( Survivor ) است که از شبکه تلویزیونی CBS (امریکا) پخش شده و آنهم کمی کمتر از 30 میلیون نفر بیننده داشته و بعد از آن هم برنامه‌هایی مانند Big Brother (از شبکه تلویزیونی سی‌بی‌اس) و America's Got Talent و Jimmy Kimmel Live (هر 2 از ان‌بی‌سی امریکا) قرار می‌گیرند که توانسته‌اند مخاطبان زیادی را پای گیرنده‌های خود میخکوب کنند، اما این برنامه‌ها همان‌گونه که گفته شد نتوانسته‌اند بیشتر از 30 میلیون نفر را به خود جذب کنند.

باز هم تاکید می‌کنم که نوع، ماهیت، مخاطب و... رسانه‌ها بنا به شاخص‌هایی مانند ماندگاری، دسترسی، سواد، جذابیت، کیفیت، محتوا، شکل، فرهنگ و... با یکدیگر متفاوتند و قطعا نمی‌توان آنها را با هم مقایسه کرد؛ چه هر کدام از آنها دارای مخاطبان خاص‌اند و با اهداف و خط‌مشی‌ها و سیاست‌های ویژه به حیات خود ادامه می‌دهند.

همان‌گونه که در مصدر این مطلب هم گفته شد یک صفحه در اینستاگرام توانسته بیش از ۴۵۰ میلیون نفر را به خود جذب کند و این موضوع یعنی اینکه از هر ۱۶ نفر در دنیا یک نفر مجذوب صفحه اینستاگرام سوپراستاری به‌نام رونالدو هستند و معنای دیگر این موضوع این است که یک نفر توانسته گوی رقابت را از همه رسانه‌های تاریخ برباید و بیشترین مخاطب را برای خود داشته باشد.

اگر نام این تحول نیست! پس چیست؟ قطعا محتوای ارائه‌شده در این پیج قابل‌قیاس با محتوای ارائه‌شده در روزنامه یومیوری شیمبون یا رسانه‌های دیگر نیست؛ قطعا توانمندی گرافیکی و تصویری گرداننده این پیج قابل‌مقایسه با تصویربرداران و گرافیست‌های حرفه‌ای شاغل در شبکه‌های سی‌بی‌اس و ان‌بی‌سی و ای‌بی‌سی و بی‌بی‌سی و... نیست، اما چه شده که تعداد دنبال‌کننده‌ها -بخوانید مخاطبان- این صفحه بیش از 15 برابر پربیننده‌ترین برنامه تلویزیونی و بیش از ۳۲ برابر بیشترین تیراژ یک روزنامه در دنیا (برای یک روز) شده است؟ و پرسش قابل‌توجه دیگر اینکه آیا امکان دارد که در آینده رسانه یا ابزار دیگری بیاید و بتواند این رکورد را بشکند؟ پاسخ به این سوالات باید ما را به فکر وا دارد و فراتر از آن شایسته است که مطابق با تجربه زیسته بتوانیم الگوریتم‌های تغییر را شناسایی و راه‌های زندگی در آن ساحت را بدون غوطه‌ور شدن در رویا، پیش‌بینی کنیم؛ موضوعی که نشانه‌های آن در فضای - در حال‌ حاضر ناملموس- متاورس و دنیای صفر و یک آن به‌خوبی روشن شده است.

از دیگر سو چندی پیش خبر خرید سهام توئیتر به‌عنوان یکی از پرمخاطب‌ترین و جذاب‌ترین رسانه‌های مبتنی بر متن‌های کوتاه توسط ثروتمندترین فرد دنیا «ایلان ماسک» هم منتشر شد. این خبر کوتاه هم در جای خود جای مداقه و بررسی بسیار دارد؟ و سوالاتی که پاسخ به هر یک از آنها می‌تواند دنیایی جدید را برای پژوهشگران و علاقه‌مندان باز کند.

اینکه چرا ثروتمندترین فرد دنیا دوست دارد مالک یکی از پرمخاطب‌ترین شبکه‌ها/رسانه‌های دنیا باشد؟ اینکه هدف از ماسک برای خرید این رسانه چیست؟ اینکه آیا رقابت با «جف بزوس» دارنده سایت آمازون و مالک روزنامه واشنگتن‌پست باعث شده که او هم دارای رسانه شود؟ اینکه او تاثیر رسانه بر افکار عمومی و ایجاد جریان و موج را فهمیده است؟ اینکه آینده توئیتر چه خواهد شد؟ و ده‌ها پرسش دیگر که قطعا زمان پاسخ خیلی از آنها را خواهد داد.

نکته‌ای که نباید در این زمینه/زمینه‌ها از آن غافل شد این است که اولا جریان‌سازی بدون رسانه امکان‌پذیر نیست و ثانیا سلیقه مخاطبان فعلی رسانه‌ها با رسانه‌های دیروز متفاوت است. اگر دیروز رسانه‌هایی مثل «نیویورک‌تایمز» و «نیوزویک» و «وال‌استریت ژورنال» و «لوموند» و «رویترز» و «بی‌بی‌سی» و «فوربز» بر ذهن مردم حاکمیت می‌کردند و به بیان بهتر سازنده افکار بودند، امروزه این شبکه‌های اجتماعی و حتی شخصی و فردی هستند که -فارغ از محتوا- به تعبیر کاستلز «جریان»‌سازند. اکنون نگاه مخاطبان به رسانه‌ها عوض و با روی کار آمدن ابزارهای رسانه‌ای مدرن و نوظهور معیارهای مخاطبان -که اکنون کاربر می‌نامندشان- متفاوت شده است.

مخاطبان حالا، در حال حرکت به سمت رسانه‌های اجتماعی و مراکز خبری دیجیتال هستند و این اتفاق باعث شده بسیاری از برندها و رسانه‌های بزرگ (چاپی و کابلی و حتی براد باندی و...) محبوبیت خود را از دست بدهند.

مراکز رسانه‌ای دیجیتال در سال‌های اخیر سرمایه‌گذاری‌های فراوان انجام داده‌اند تا با تولید حجم گسترده‌تری از محتوا، مخاطبان بیشتری را به سمت خود بکشانند و در این فضا رسانه‌های سنتی بیش از گذشته وضعیت خود را در معرض خطر می‌بینند و در این زمینه چاره‌ای نیست؛ جز اینکه با زمان حرکت و حتی به اطلاعات سطحی قناعت کرد، والا فقط شنونده سوت قطار خواهیم بود و حداکثر کاری که می‌توانیم بکنیم تکان دادن دست است و فریادهایی که البته به جایی نخواهد رسید.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین