جمعه 28 اردیبهشت 1403 - 17 May 2024
کد خبر: 1542
تاریخ انتشار: 1400/06/29 12:27

چه شد برخی تاختند و بعضی جا ماندند؟

براساس آمارهای مستند جهانی، اگر فقط دو شاخص را از میان ده‌ها مورد شاخص‌ مطرح، بین دو دسته از کشورها مقایسه کنیم، تصویر عملکرد کشور ما و برخی دیگر از کشورهای جامانده از توسعه، واضح‌تر نشان داده خواهد شد.

در نوشتار قبل دو دسته از کشورهای عقب‌مانده‌ای که اکنون در دسته کشورهای توسعه‌یافته قرار دارند (مانند چین، کره‌جنوبی، مالزی و سنگاپور و تایوان) و کشورهای در حال توسعه (مانند هند، ترکیه و ایران که سال‌ها است در حال توسعه‌اند) موردمقایسه قرار گرفتند.

تفاوت این کشورها در نگرش‌های متفاوت به اقتصاد و ریشه اصلی برای توسعه‌یافتن است. گروه نخست بدون خودشیفتگی فهمیدند دانش کافی ندارند و از علوم و فنون جهان پیشرفته عقب مانده‌اند؛ از این‌رو برای فائق‌آمدن بر این ضعف مهلک، تصمیم به برهم‌انباشتگی خرده‌دانش‌های نخبگان خود گرفتند. دوم اینکه نخبگان متوجه شدند از مسیر روش‌های کلاسیک کشورهای توسعه‌یافته، نمی‌توانند به پیشرفت برسند. سوم اینکه از بین بخش‌های اقتصادی، متوجه شدند با توجه به تجارب تاریخی کشورهای پیشرفته، این صنعت است که باید محور اصلی توسعه قرار گیرد، نه هیچ‌چیز دیگری.

آنها همچنین دو هدف اصلی دیگر را نیز جداگانه در نظر گرفتند: نخست دولت تا حد ممکن مستقل از ذی‌نفعان باشد، دیگر اینکه قاعده کسب ثروت، تنها از محل تولید و به‌ویژه تولید صنعتی باشد. نکاتی که در کشور ما مدنظر قرار نگرفت. ما نتوانستیم تصمیم‌گیران را از ذی‌نفعان مستقل کنیم و قاعده کسب ثروت را بر فعالیت‌های مولد، به‌ویژه بخش صنعتی قرار دهیم.

از گروه مشاوران دانشگاه هاروارد که در سال‌های ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۲ در ایران برای کمک به تدوین برنامه‌های توسعه به ایران آمدند، دو نفر به نکته‌ای کلیدی توجه کردند: نخستین فرد، عضوی از گروهی به‌نام «جی مارینوس» بوده که چنین گفته است: «گروه مشاوران هاروارد اساسا از اقتصاددانان تشکیل شده بود. باید دانست که کشور توسعه‌نیافته برای توسعه خود نمی‌تواند به نظریه‌های اقتصادی محض تکیه کند، زیرا این نظریه‌ها به مفاهیمی چون بیشترین بازده نهایی گرایش دارند و تحقق آن بستگی به خدمات دقیق بخش عمومی دارد.

نظریه‌های اقتصادی حتی دقیق‌ترین آنها هنگامی که درباره جوامع سنتی به‌کار می‌روند، در عمل نارسا و غیرواقع‌بینانه از کار درمی‌آیند. گروه مشاوران هاروارد در ایران، اگر در میان خود جامعه‌شناسان، انسان‌شناسان و کارشناسان، آموزش روستاییان داشت، بی‌شک موثرتر واقع می‌شد. البته این کارشناسان شاید در کشورهای توسعه‌یافته چندان کاربردی نداشته باشند». این تجربه که کارشناسان بین‌رشته‌ای باید گردهم آیند و خرده‌دانش‌های خود را برهم انباشته کنند، به‌دقت و به‌صورت فوق‌العاده‌ای در شرق آسیا موردتوجه قرار گرفت و نتیجه درخشان این نحوه عمل کاملا در برابر دیدگان‌مان قرار دارد.

دومین فرد، تاس‌اچ‌مک لئود، سرپرست اجرایی یکی از گروه‌های اعزامی بود که چنین مطرح کرده است: «ما بیش از پیش یقین کردیم که جـامعه سنتی (که ایران نمونه آن است) باید راه ویژه و احتمالا پیچ‌درپیچ خود را در فرآیند پیشرفت و توسعه طی کند. بیماری‌های این جامعه را به‌سختی می‌توان با نسخه‌هایی درمان کرد که مختص شرایط جوامع توسعه‌یافته غرب است.

در جامعه سنتی مفهوم تغییر باید مبتنی‌بر نیروهایی باشد که تماما از محیط خود این جامعه بجوشند. ما در طی مأموریت خود، بیش از پیش اعتقاد پیدا کردیم که نیروهای جهان‌شمولی که برنامه‌ریز توسعه در جامعه درحال‌توسعه به سهولت یا به‌طور موثر بتواند بر آنها تکیه کند، اندک هستند». اما کشور ما گرفتار تصمیم‌گیران اقتصادی مجرداندیش و تکیه‌کننده تام به نظریه‌های اقتصادی کشورهای پیشرفته غربی شد.

بررسی وضعیت شاخص‌های اقتصادی در کشور که فقط به دو شاخص فوق توجه شد، نشان از آن دارد که ما در مقایسه با سایر کشورهایی که در پی دستیابی به توسعه اقتصادی بوده و برای آن گام‌های موثری برداشته‌اند، همان‌طورکه در پیش گفته شد، چندان به یک پیروزی بزرگ دست نیافته‌ایم و با این وضعیت، آینده به ما لبخند نخواهد زد.

تکیه بر صنایعی که عموما از نیمه دهه ۷۰ میلادی دیگر استراتژیک نبوده‌اند و در نظرنگرفتن تعادل و هماهنگی بین رشته‌های صنعتی، از اشتباهات بسیار اساسی بود که انجام شد. اینکه گفته می‌شود تولید سیمان، فولاد و کانی‌های فلزی ما افزایش یافته، نمی‌توان از آن ژست توسعه گرفت. این‌ها منابع طبیعی و خدادادی ما هستند که به ثمن‌بخس می‌فروشیم و با فروش آنها ژست توسعه می‌گیریم.

ما حتی در افزایش این تولیدات نیز به صورت کارآمد عمل نکرده‌ایم. تعداد زیاد واحدهای تولیدی در هر یک از این فعالیت‌ها، امکان تولید با صرفه‌اقتصادی را از ما گرفته است. جدای از این موضوع، یکی دیگر از مشکلات، استقرار این واحدها در مناطق کم‌آب کشور است.

علاوه‌بر این، به‌طور یقین بیشتر از ۴ دهه یا بیشتر است که دنیای توسعه‌یافته از این‌گونه صنایع به‌عنوان پیشران گذر کرده است، اما ما همچنان در دهه سوم قرن ۲۱ به این صنایع به‌عنوان پیشران نگاه می‌کنیم و به آن می‌بالیم و تولید در آنها را معادل با توسعه خود می‌پنداریم، درحالی‌که این صنایع در حال‌حاضر در دسته صنایع با فناوری متوسط رو به پایین دسته‌بندی می‌شوند.

نکته دیگر، پرده تحریم است که می‌خواهیم هر ناکارآمدی را پشت آن پنهان کرده و از ریشه مشکل درگذریم. شکی در این نیست که تحریم‌ها اثرگذار است اما حد و اندازه آن را نباید بزرگ‌نمایی کرد. البته واقعیت دردناک دیگری بر اثر تحریم‌ها نیز آشکار شد و آن ناتوانی بسیاری از تصمیم‌گیران اقتصادی در بنا نهادن ساختاری از صنایع کارآمد و فناورانه، مانند صنایعی که در کشورهای یادشده در شرق آسیا شاهدیم و نه تکیه به صنایع استخراجی رانت‌زا که به‌راحتی در شرایط تحریم می‌توانند کشور را به بازی بگیرند. چون در یک سده گذشته در زمینه اقتصاد و صنعت به کشوری بازی‌شونده تبدیل شده‌ایم، کشورهای بازیگر مانند امریکا، انگلیس، چین، روسیه و دیگر کشورهای سلطه‌طلب که تفاوت شکلی بیش از اندازه در حفظ منافع ملی خود ندارند و حتی کشورهای به‌ظاهر دوست مانند هند و ترکیه در این شرایط تحریم ماهیت خود را نشان دادند و ما در طول ۶۰ سال گذشته با اینکه چندبار با این وضعیت روبه‌رو شده بودیم، درس عبرت نگرفتیم. البته ناگفته نماند که اقتصاد ما پیش از تحریم‌ها نیز از وضعیت روبه‌توسعه قابل دفاعی برخوردار نبود.

 


کپی لینک کوتاه خبر: https://smtnews.ir/d/2rbrz4