شکاف دانشگاه و صنعت؛ فرصت ازدسترفته
سید محمد مهدی عمادی دکتری مدیریت تحقیق در عملیات
با افزایش ناترازی انرژی در صنایع و نیاز جهانی به راهحلهای پایدار، اهمیت تعامل و هماهنگی میان دانشگاهها و صنایع بیشازپیش برجسته شده است. این مسئله، بهویژه در کشورهایی مانند ایران که کمبود انرژی تهدیدی برای تولید صنعتی محسوب میشود، نقش حیاتیتری پیدا کرده است. در حالی که دانشگاهها میتوانند با ارائه راهبردهای عملی و نوآورانه، نقشی کلیدی در حل این مشکل ایفا کنند. بااینحال، بررسی تجارب داخلی و بینالمللی نشان میدهد تعاملات میان دانشگاهها و صنعت در ایران بهصورتموثر و ساختاریافته شکل نگرفته و نیازمند تقویت و سازماندهی بهتر است.
دانشگاههای معتبر جهانی مانند استنفورد، دانشگاه فنی مونیخ، دانشگاه کمبریج و موسسه فناوری ماساچوست با اجرای پروژههای موفق در حوزه انرژیهای تجدیدپذیر تأثیرات قابلتوجهی بر صنایع مرتبط داشتهاند. بهعنوان نمونه، دانشگاه استنفورد با بهینهسازی سیستمهای ذخیرهسازی انرژی خورشیدی، توانسته است هزینههای انرژی در کارخانههای تولیدی را تا ۲۵ درصد کاهش یابد. این بهینهسازی شامل توسعه باتریهای با بازدهی بالا و سیستمهای مدیریت انرژی هوشمند است که امکان ذخیرهسازی انرژی اضافی در زمانهای اوج تولید را فراهم میآورد. دانشگاه فنی مونیخ با پیادهسازی سیستمهای پیشرفته نظارت بر انرژی در کارخانههای فولاد، مصرف انرژی را تا ۱۸درصد کاهش داده است. این سیستمها با تحلیل الگوهای مصرف انرژی و شناسایی ناکارآمدیها درزمان واقعی، بهینهسازی فرآیندهای تولید را ممکن میسازند. همچنین، دانشگاه کمبریج با حمایت از استارتآپهای دانشجویی، سیستمهای سرمایش با کارآیی انرژی بالا را توسعه داده است که مصرف انرژی را تا ۳۰ درصد کاهش میدهد. نمونههای موفق دیگری مانند موسسه فناوری ماساچوست نیز وجود دارند که با استفاده از فناوریهای نوین ذخیرهسازی و توزیع انرژی، باعث کاهش مصرف سوختهای فسیلی در صنایع شدهاند. این نمونهها نشاندهنده توانمندی دانشگاهها در تاثیرگذاری مستقیم بر بهبود بهرهوری انرژی در صنایع هستند و میتوانند الگویی برای کشورهای دیگر باشند.
در مقابل، در ایران ارتباط میان دانشگاه و صنعت با موانع قابلتوجهی روبهرو است. نبود ساختارهای حمایتی و سیاستهای تشویقی، صنایع را از سرمایهگذاری در پژوهشهای دانشگاهی بازداشته و اعتماد به توانمندیهای علمی کاهشیافته است. بسیاری از مدیران صنعتی، بهدلیل تجربهٔ ناکافی دانشگاهها در کار عملی و تمرکز تحقیقات بر مسائل تئوریک، همکاری با دانشگاهها را پرریسک میدانند. این عوامل شکاف میان نیازهای صنعت و تحقیقات دانشگاهی را عمیقتر کرده و مانع شکلگیری پروژههای مشترک شده است. علاوه بر این، مدیران صنعتی نیز اغلب معتقدند دانشگاهها تجربه کافی در حضور عملیاتی در صنعت ندارند و پژوهشهای آنها عمدتا در سطح تئوریک باقی میماند. این تصور باعث کاهش اعتماد به نتایج پژوهشهای دانشگاهی و تمایل به همکاریهای مشترک میشود. از دیگر موانع، عدمتطابق نیازهای صنعت با پژوهشهای دانشگاهی است. بسیاری از پژوهشها به مسائل تئوریک محدود شده و با پارامترهای عملیاتی صنعت هماهنگی ندارند. این عدمتطابق، همراه با کمبود منابع مالی و تجهیزات مدرن، سبب کاهش تمایل صنایع به همکاری و انجام پروژههای مشترک شده است.
باوجود این چالشها، تجربیات جهانی میتوانند الگوهای مفیدی برای ایران ارائه دهند. کشورهایی که توانستهاند تعامل موفقی میان دانشگاه و صنعت ایجاد کنند، نشان دادهاند که تمرکز بر نیازهای واقعی صنعت و ایجاد ساختارهای حمایتی میتواند نتایج قابلتوجهی بههمراه داشته باشد. بهعنوانمثال، بسیاری از دانشگاههای پیشرو با توسعه فناوریهای متناسب با اولویتهای صنعتی، نهتنها به کاهش هزینهها و افزایش بهرهوری کمک کردهاند، بلکه توانستهاند نقشی فعال در حل مسائل زیستمحیطی ایفا کنند. این دستاوردها تأکید میکنند که همکاریهای هدفمند و مبتنی بر نیاز، عامل کلیدی در موفقیت این تعاملات است.
اگرچه اقدامات انجامشده در این زمینه، همانند کنسرسیوم انرژیهای نو و تجدیدپذیر دانشگاه آزاد اسلامی میتواند در راستای هدف هماهنگی میان مراکز تحقیقاتی و صنعت، نقش مؤثری ایفا کند؛ اما برای تحقق این هدف، نیاز به تقویت ساختارها و بهبود تعاملات عملیاتی وجود دارد. این کنسرسیوم که دفتر مرکزی آن در قم قرار دارد، با هدف کاهش موازیکاریها و توسعه فناوریهای مرتبط با انرژیهای تجدیدپذیر فعالیت میکند و ظرفیت بسیاری برای پیوند دادن نیازهای صنعتی با ظرفیتهای دانشگاهی دارد.
برای ارتقای ارتباط صنعت و دانشگاه در ایران، نیاز است راهکارهای عملی و هدفمندی در نظر گرفته شود. یکی از این راهکارها، طراحی سازکارهایی برای تعریف نیازهای واقعی صنعت و ترجمه آنها به پروژههای دانشگاهی است. همچنین، ایجاد انگیزههای مالی و اعتباری برای صنایعی که بهصورت جدی در این مسیر مشارکت میکنند، میتواند گام موثری باشد. از سوی دیگر، حمایت از ایجاد مراکز نوآوری مشترک میان دانشگاهها و صنایع و تعریف پروژههای مشترک با نظارت اجرایی دقیق میتواند به افزایش اعتماد دو طرف کمک کند. علاوه بر این، انتقال دانش و تجربیات بینالمللی از طریق همکاری با نهادهایی مانند IRENA و تسهیل حضور دانشگاهها در مجامع بینالمللی، بستر توسعه فناوریهای بومی را فراهم خواهد کرد.
در نهایت، تجهیز دانشگاهها به ابزارهای پیشرفته و حمایت از پروژههای کاربردی که مستقیما نیازهای صنعتی را هدف قرار میدهند، از اولویتهای ضروری است. این اقدامات، همراه با گسترش همکاریهای بینالمللی و تعریف پروژههای ملی کلان با مشارکت صنعت و دانشگاه، میتواند به توسعه پایدار و کاهش شکافهای موجود کمک کند. اگرچه جامعه دانشگاهیان ایران با بهرهگیری از این راهکارها میتواند نمونه موفق تعامل دانشگاه و صنعت باشد؛ اما تحقق این اهداف نیازمند مشارکت و حمایت گستردهتر از سوی دیگر دانشگاهها و صنعت و دولت است.