رنگ و بوم در دنیای خواب و رویا
بابـــک بهـــاری: خانم شیرین جبل عالمی؛ هنرمندی که از بیداریها پا به دنیای خوابها و رویاها میگذارد و توازی این دو دنیا همین تصاویر و نقشهای درهم و گاه سادهای میشوند که برابرمان موجودیت یافتهاند. حال نمیدانیم که به خواب دعوتیم یا بیداری، هر چند نخست باید خواب باشیم در بیداری محض.

نقاشی نخست: کادر افقی، کلاغی بین دو ستون رنگ.
تصویری ساده از بازتاب پرندهای مرموز که همه ما صدا و خودش را تجربه عینی و هم در کتابهای درسی و هم در باورها و افسانهها مثلها و متلها با او مواجه شدهایم. پرندهای که بیش از پرنده بودن همراه ذهنمان زیسته و خیلی از خاطراتمان را نیز رقم زده است. اینک در رنگ نشسته و ستونهای سبز رنگی در استمرار و گستره خویش به مرزها و قاب تصویر مبدل شدهاند. تقسیم بندی تصویر توسط ستونها به یکسوم و دوسوم افقی و بخش دوسوم را بخاطر کارکتر در وسط قرار دادن از نکات فنی و قابل ملاحظه اثر است. همانگونه در حرکتی جالب ستونهای سبز را به قاب مبدل کرده است. در عین بهره بری از نمادین بودن این حرکت که اشاره به اهمیت و جایگاه فضای سبز و تبدیل یک امر ذهنی به امری خیالی مبدل شده است. بستر و زمینه انتزاعی اثر با رنگهای گرم(قرمز، زرد، قهوه ای) و حضور رنگ ستونهای سرد(سبز) و قاب همانندش این گرمایی جهنمی را بدل به نیروی درونی پرشور و هراسان پرنده نموده که هر قار قارش میتواند نوید ماجرایی باشد چه تلخ و چه شیرین. باری خلاف نظریه تقریبا همگانی پنداشت زشتی برای این پرنده توازن عالی از رنگ سیاه و سپید و خلاصهترین ترکیب رنگی برابرمان نشسته و جهان در برابر پیچیدگیهای شگرفش خصوصا وحدت شگرفشان نمیداند که چگونه این سادگی و خلاصگی را تبین کند و در زمانی که میخواهد هوش خود را به رخ کشد میگوید: اگر تو کلاغی، من بچه کلاغم.
نقاشی دوم: کادر عمودی، اجرای تصاویری با رنگهای سیاه و زرد و قهوه ای.
تصاویر در هم شده و موجد حرکت و جانشینی شان بهجای ارائه ذهنیت واضح هنرمند آنهم توسط دو رنگ بهجای سایر رنگها اثر را به آتشفشانی از انرژی مبدل ساخته است. بهراستی که هنرمند از گنجینه ناخودآگاه ذهنش توانسته آن تصاویر ناپیدا را به عینیت کشاند و ما را به رویاهایش فرا خواند. رویاهایی برخاسته از زیست پنهان در وجود و تبلوری از خوابها و بیداری ها. درهم آمیزی زیست شلوغ شهری و اشباحی که در پنهانیترین زوایا حضور دارند.
اشباحی که همه ما در آنها بخشی از تخیل و رویاهایمان را میبینیم و همین نقطه اتصال همذات پنداریهای ما با تصویر جان یافته در برابرمان است. حرکت و شتاب و خطوط منحنی اندامهای در هم پیچیده مبحث اصلی فرم و محتوای ماهوی اثر پیش رو است. اینک پرسش اصلی بخش فرویدی تصویر در خوانش مخاطب از این نقاشی است که در این همخوانی بخش مربوط به خودش را کشف و دریابد. در حقیقت آیا هنرمند در پی ارائه صرف خویشتن است یا بخش ناپیدای گفتمان عمومی همه ما را به نمایش گذاشته است. استحکام رنگ سیاه و میزان سطحی را که پوشش داده است و تضادی که بههمراهی رنگ زرد مایل به قهوهای در برابر سپیدی زمینه تعارض حرکتی و رنگی را تشدید و این آشفته بازار همچون غرش اژدهایی چند سر پیش روی مخاطب تصویر کرده است. براستی که هر بخش را صدایی و حیوانی و چنگالیست. تیزی و برندگی چنگالها را به چه تعبیر شایسته است کنیم خطا نرفته کنیم، هرچند در روزها این چنگالها را بهتر میتوان احساس کرد.
نقاشی سوم: کادر مربع، زنی در احاطه ماهیها و اشکال هندسی و انتزاعی با رنگهای گرم.
انتخاب رنگ اصلی قرمز و نارنجی بهمراه اشکال هندسی و ماهیها که نقش خط را برجسته میکنند از مهمترین موارد قابل اشاره در اثر هستند. تصویر ماهیها نقش بیانی و مفهومی همراه با ترکیب بندی رنگ ها، شکل ها، هارمونی، توازن، هم شکلی و هم رنگی در خدمت معنای ذهنی مورد نظر هنرمند به کار گرفته شده است. سیالیت ذهنی که بهصورت نقش و نگار شکل گرفته و برابر ماست اشاره به جهان فردی و برخواسته از لایههای تو در توی ذهنی هنرمند و شاید هم آمال هایی که خواسته و آرزوی قلبیاش میباشد که از عالم رویا بر واقعیت بوم تجلی یافته است آمالی زیبا و دل انگیز که میتواند خواسته ناخود آگاه و یا خود آگاه هر کسی باشد. نحوه اجرای کوبیستی(حذف حجم) و خطوط مواج و قوس دار در بخشهای مربوط به زن و اشکال هندسی و سایر تصاویر نقش ظریف و مهمی در القای دنیایی هارمونیک و لطیف زنانه را ایفا کرده که در این زمینه نگاهی به هنر سنتی ایرانی و نقش نگارهای جقه داشته که بهرهمندی و نمایشی از مدرنیسم و ظرفیتهای کهن به ظهور رسیده است. شناوریت در بین اینهمه رنگهای گرم با حضور لغزان ماهیها و امواج گیسوان و فراخ پهنه سینه که ادامه حیات را برای همه ما ممکن میگرداند و مادرانگی را در کنار انسانی رها با همه تخیلات به مظنه ظهور کشانده تا از چیزی سخن گوید که شاید هرگز آن را عمیقا درنیافته و بفکرش نبودهایم.
ماهی، دریا، انسان مثلث گویایی که میتواند اشارهای به خاستگاه و زادگاه همه ما باشد و هنرمند است که میسراید: کاش ماهی باشم در میان گیسوان مواجت تا ابد.
نقاشی چهارم: کادر عمودی، نقاشی درهم تنیده با غلبه رنگ آبی از ماهی و پرنده و ساختمانها و حیوانات غریب.
در عین درهم بودگی اشکال و حیوانات و پرندگان و آبزیان و چرخشها و گردش هایشان حفظ توازن و نگهداری نگاه مخاطب درون کادر از ویژه گیهای حساب شده این کابوسها و رویاهای خواب و بیداری هنرمند است. خصوصا زمانی که حرکت سر ماهی مانند شخصیت نزدیک به ما با آن چشم بزرگ و با دهانی باز قصد خروج از سمت چپ تابلو را دارد و دم و سایر اعضای دیگر و بخش تیره و مخالف بدن در قسمت قطری تصویر این توازن و اندازه را نگه میدارد. هنرمند ما را به بازی مار پلهای دعوت کرده که پیشاپیش تمامی پله هایش را نامریی کرده و مخاطب بر پلههای ابری و نامرئی راه میرود. ما نمیدانیم به خواب ورود کردهایم و اصولا این خواب است یا رویایی بیداری. لکههای اتفاقی و شکلهای پاریدولیایی که از گوشه و کنار اثر سر آوردهاند از چهره ماسک وار زنی در بالا تا چرنده گان لک لک وار پایین تر و نیمه عمارتها در اطراف دلیل جذابی برای سرک کشیدن به گوشه و کنار این پرده رویایی آبی رنگ هنرمند است که گویی خودش در بالا نظاره گر تمامی این جریانات میباشد. انتخاب رنگ آبی برای این پرده که بازتابی از کابوسها و رویاها قرار است باشد امر زمینی را بهخاطر رنگ به دریاها و آسمان پیوند میدهد و با توجه به اینکه نشانهها و مکان ها(ساختمانها و بناها) تماما قابل ردیابی و بر گرفته از بناهای موجود در همه جا است ماجرا را ماورایی میکند و همین حرکت رنگی باعث باورپذیری امر فوق میشود. باری رویای دریا و آسمان را زمینی کردن هنریست پیش رویمان و همه جا چشم شدن دنبال خیال گشتن.
سخن پایانی
بی نهایتی خوابها و رویاها و کابوسها منبع پایان ناپذیر و غیر تکراری است که به تعداد انسان خلق میشود که هر شب و هر لحظه میتوان آن را تجربه کرد. اینک بر رویاها و کابوسهایی گام میزنیم که به پلکی میتواند برای ما نیز اتفاق افتد و چه خوش که در خوابهای مخملین دیگران شریک شویم؛ آنهم در بومهای پیش رویمان.