ناترازی انرژی پیامد سیاستگذاریهای غلط
مسئله ناترازی انرژی، امروز به یکی از عمیقترین بحرانهای ساختاری اقتصاد کشور تبدیل شده است؛ بحرانی که ریشههای آن در سالها سیاستگذاری نادرست، ارزانفروشی حاملهای انرژی و نگاه اشتباه به انرژی بهعنوان مزیت رقابتی نهفته است. بسیاری از صنایع کشور بدون توجه به بهرهوری انرژی و با تکیه بر ماشینآلات فرسوده و دستدوم شکل گرفتهاند؛ شرایطی که با تحریمهای داخلی و خارجی، واردات فناوری و تجهیزات نوین را نیز به بنبست کشانده است. این وضعیت بهویژه در صنایع مادر و زنجیره تامین خودروسازی، فولاد، پلیمر و ساختمانسازی، به مصرف بیرویه و ناکارآمد انرژی دامن زده است. در چنین شرایطی، حتی مزیت ظاهری انرژی ارزان هم دیگر پاسخگوی رقابتپذیری نیست و صنایع ایرانی در بازارهای جهانی بهشدت عقب ماندهاند. راهکارها روشن است: سرمایهگذاری گسترده برای نوسازی خطوط تولید و تغییر رفتارهای مصرفی. اما چالش اصلی، کمبود سرمایه، ریسک بالای اقتصادی و بیثباتی سیاستگذاری است. اگر ساختارهای کلان اقتصادی و سیاستهای توسعهای کشور بهصورت بنیادین اصلاح نشود، امیدی به بهبود بهرهوری و بهینهسازی انرژی باقی نمیماند و بحران ناترازی انرژی همچنان بر اقتصاد و معیشت مردم سایه میافکند. صمت به بهانه اول خرداد روز ملی بهرهوری و بهینهسازی مصرف با محور ناترازی انرژی با امیرحسن کاکایی، عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت گفتوگویی داشته که در ادامه میخوانید.

بهنظر شما بهینهسازی مصرف در شرایط ناترازی شدید انرژی چگونه محقق میشود تا به حفظ و افزایش ظرفیت تولید صنایع کمک کند؟
متاسفانه مشکل ناترازی انرژی یک مشکل اساسی و ناشی از سالها سیاستگذاری غلط است. اصولا به خاطر پایین بودن نرخ انواع حاملهای انرژی و این تصور غلط که مزیت رقابتی ما انرژی است، بسیاری از صنایع ما بدون توجه به بهرهوری انرژی و بر مبنای ماشینآلات دستدوم طراحی و تجهیز شدهاند. بیش از یک دهه است که در سنگینترین تحریمهای داخلی هستیم و بدتر از آن تحریمهای داخلی است که متاسفانه جلوی واردات ماشینآلات را گرفته است. بهطور خاص در صنعت خودرو، اوضاع ما بسیار خراب است. هرچند ذاتا صنعت خودرو جزء صنایع انرژیبر با شدت بالا نیست، اما صنایع خدمتدهنده به آن، مانند فولاد، ریختهگری و پلیمر و تزریق پلاستیک و لاستیک بهشدت انواع انرژی (برق، گاز، گازوئیل و حتی مازوت) را مصرف میکنند. البته به همان دلیل ارزان بودن حاملهای انرژی، ساختمانسازی صنایع هم غلط انجام شده که باعث مصرف بالای انرژی در صنایع میشود که کمتر موردتوجه قرار میگیرد. بهعنوان مثال، یک شرکت تولیدکننده قطعات الکترونیکی در یک منطقه سردسیر، انرژی زیادتری برای گرم نگه داشتن کارگران خود مصرف میکند تا برای تولید. خلاصه اینکه برای اصلاح الگوی مصرف دو کار مهم باید انجام شود: نخستین و مهمترین آن، سرمایهگذاری است و دومین آن تغییر رفتارها. البته در صنعت تغییر رفتار اثر خیلی کمتری نسبت به سرمایهگذاری دارد. توجه کنید که عمده ماشینآلات و روشهای تولید ما هم قدیمی هستند و هم مستهلک. و اگر ما برای زیرورو کردن خطوط تولید هر چه زودتر اقدام نکنیم، امکان ندارد در هیچ زمینهای بتوانیم با خارجیها رقابت کنیم. ما امروز حتی مزیت ظاهری انرژی را هم در عمل از دست دادهایم، چه برسد به بقیه موارد. با بروزرسانی روشهای تولید، با یک تیر چند نشان میزنیم. یکی افزایش بهرهوری انرژی است که با آن بهرهوری کل تولید، افزایش کیفیت و رضایت مشتری و کسب سهم بیشتر بازار و امکان صادرات بالاتر میرود. وقتی با فناوریهای جدید و محصولات جدید تولید کنیم، مصرف انرژی و همچنین آلودگی محیطزیست کمتر میشود.
مهمترین چالشهای صنایع در اجرای پروژههای بهینهسازی مصرف انرژی چیست؟
مهمترین چالش، کمبود سرمایه است که ناشی از سیاستگذاریهای غلط طی سالهای متمادی و ساختن اقتصادی با تورم مزمن بالا و بیماری هلندی شدید است. بیماری هلندی پیامد سیاستهای غلط شاه ناشی از سرمستی نفتی و توهم دانایی بود که متاسفانه بعد از انقلاب هم به خاطر شرایط جنگی و تسلط افکار چپ بر دنیای سیاستگذاری اقتصادی ادامه پیدا کرد و حتی در زمانهایی که درآمدهای نفتی بهشدت پایین بود، باز هم همان سیاستهای پوپولیستی ادامه داشت، فقط نرخ آن کمتر میشد. اگر خوب نگاه کنید بیشترین پیشرفتهای پایه را در زمان جنگ و دهه ۷۰ که درآمد نفتی ما خیلی کم شده بود، داشتهایم. در دهه ۸۰ هم که درآمد نفتی دوباره بالا رفت، تقریبا عمده آن دستاوردها، بر باد رفت. در دهه ۹۰ نیز با توجه به حجم گسترده لولهکشی گاز و برقرسانی و پایین نگه داشتن نرخ حاملهای انرژی به خاطر فشار زیاد به مردم، مصرف انرژی بهشدت بالا رفت و ما را بهجایی که هستیم رساند. الآنهم به سه دلیل عمده سرمایهگذاری در راستای بهینهسازی مصرف انرژی نمیشود: اول به خاطر کمبود سرمایه که ناشی از ضعف اقتصاد داخلی و تحریمهای بینالمللی است و دوم غیراقتصادی بودن سرمایهگذاری در این صنایع است. با توجه به نرخ حاملهای انرژی همچنان بیشتر سرمایهگذاریها بهصرف نیست. سوم اینکه اصولا سرمایهگذاری سنگین در ایران بهشدت ریسک دارد. این هم خود دو دلیل عمده دارد: اول اینکه واقعا آینده اقتصاد معلوم نیست و با توجه به تورم سنگین، هرگونه کار اساسی برای مردم و بخش خصوصی غیراقتصادی است و دلالی و فرصتطلبیهای کوتاهمدت فقط جواب میدهد. دوم اینکه اصولا حاکمیت بهسرعت سیاستهایش را تغییر میدهد و سرمایهگذاران را با چالش روبهرو میکند. نمونه آن تغییرات سیاستها درباره انرژیهای پاک طی دو دهه گذشته است.
چگونه میتوان صنایع را برای سرمایهگذاری در پروژههای بهینهسازی انرژی ترغیب کرد؟
واقعیت این است که مسائل اقتصاد ما بهشدت به هم پیچیده است و نمیتوان فقط روی یک نقطه تمرکز کرد و مسائل را حل کرد. تمام عوامل اقتصاد ما با بحران روبهرو است. حتی میتوان گفت که تمام ارکان سیاستگذاری صنعتی و اقتصادی ما دچار چالش جدی شده است و باید یکجا موضوع را دید و راهحل ارائه داد. از این رو یادآوری میکنم که نمیتوان با راهحلهای مقطعی و جزیینگری در حالیکه وسط یک بحران بزرگ هستیم، مشکل را حل کنیم. نمونه راهحلهای جزیینگر واگذاری تامین برق به صنایع، توسط وزارت نیرو است که ضمن اینکه بحران کمبود گازوئیل ایجاد خواهد کرد، حتما مشکلات ارزی را هم تقویت میکند. بماند که با این روش بهطور کاملا غیراصولی هزینه و بهرهوری تولید برق را پایین میآورند که این خود دوباره مشکلات بعدی را به همراه دارد.
بسته پیشنهادی، یک برنامه مفصل و بزرگ است که بخش عمده آن توسط اقتصاددانان ارائه شده است. در این بخش نخستین موضوع این است که اصولا ثبات و قابلیت اطمینان را به اقتصاد برگردانیم. بلاتکلیفی یا تغییر دائمی تکالیف، سرمایهگذاران واقعی برای توسعه را فراری میدهد. فقط سرمایهدارانی مانند بابک زنجانیها که پول را خود را از راه دلالی و کارهای غیرمولد مانند تولید و سرمایهگذاری روی بیتکوین بهدست آوردهاند، آنهم نه برای سرمایهگذاری واقعی، بلکه برای رانتخواری بیشتر و بعضا برای پولشویی، میمانند.
پس باید ابتدا نظام تکلیف خود را با مسائل کلان اقتصادی و اصولا مفهوم توسعه روشن کند. آیا ما همچنان میخواهیم یک نظام توزیعی (بازتوزیع ثروت خدادادی) داشته باشیم یا نظام توسعهای (توسعه توانمندی و ثروتآفرینی). در پارادایم اول، بابک زنجانیها و منصور آریاها رشد میکنند و در نظام دوم خیامیهای و خسروشاهیها به وجود میآیند. در نظام اول، افراد کوتوله، سر پستهای مهم هستند و در نظام فکری دوم نیازمندها و عالیخانیها.
به هرحال الان نظام مجبور است به خاطر بحرانهای موجود، تصمیمات مهمی بگیرد. اما اگر همچنان بر مبنای پارادایم اول تصمیمگیری کند، هیچ راهی منجر به کاهش مصرف و افزایش بهرهوری نخواهد شد. پس سرمایهگذاری هم ازنظر اقتصاد منتفی است. لذا فقط دولت سرمایهگذار خواهد بود و آنهم نتیجهاش فقط تامین مصرف است و نه کاهش مصرف. ضمنا دولت سرمایه ندارد، پس تورم ایجاد میکند و مایملک این نسل و نسلهای آینده (نفت و گاز و آبوخاک و...) را میفروشد تا هزینه این مصرف بدون خروجی را بپردازد. نتیجه این مسیر امکان ندارد به افزایش معنیدار بهرهوری منجر شود. نمونه آن را در تاریخ بیستساله اخیر در مورد سازمان بهینهسازی مصرف سوخت، پژوهشگاه نیرو و انرژیهای نو، معاونت علمی و فناوریهای ریاست جمهوری و انواع بازیهای تحقیقاتی و دانشبنیان است که تاکنون نتیجه نداده است. آیا تاکنون ارزیابی از مبحث ۱۹ ساختمان و کاهش مصرف انرژی ناشی از آن منتشر شده است؟ چرا هنوز عمده ساختمانهای ما اصول اولیه درزمینه صرفهجویی انرژی را رعایت نمیکنند؟ چرا این همه پنجره دوجداره تقلبی در بازار عرضه میشود؟ چرا سیستم سرمایش با بازده بالا استفاده نمیشود؟ چرا در ادارات دولتی اصول مدیریت انرژی و حتی آب را جدی نمیگیرند؟ و هزاران چرای دیگر که نتیجه همان نظام فکری پوپولیستی بازتوزیعی ثروت به جای توسعه و تولید ثروت است. حتی برنامه هفتم پیشرفت، اصولا بدون پشتوانههای دقیق نوشته شده است و همه از بالا تا پایینترین سطوح برنامهریزی کشور میدانند که این برنامه غیرواقعی و نشدنی است. پس اگر اینطور است، اصلا چرا این برنامهها نوشته میشود؟
خیلی ساده است. چون بدون نمایش نمیتوان خیلی از بودجهها را توجیه کرد و رانتهای را توزیع. نمونه آن بودجه معاونت علمی و فناوری کشور برای شرکتهای دانشبنیان است که کاشکی میشد توسط یکنهاد بیطرف مورد ممیزی و ارزیابی قرار میگرفت و به مردم گزارش میدادند که بهرهوری این سرمایهگذاری در توسعه علم و فناوری و بهبود اوضاع سفره مردم چه بود است.
ارزیابی شما از نقش دولت و نهادهای متولی در تسهیل و حمایت از پروژههای بهینهسازی مصرف انرژی چیست؟ آیا طی سالها متولیان امر توانستهاند در این بخش گامی بردارند؟
همانطور که توضیح دادم دولتها بسیار بد عمل کردهاند. البته به دو دلیل. دلیل اول قطعا پارادایمهای اشتباه حاکم بر نظام قانونگذاری و برنامهریزی اقتصادی کشور است که بقیه موارد را بهدنبال میآورد. اما دلیل دوم را هم نمیشود نادیده گرفت: ضعف دولت. متاسفانه دولت ما در سی سال گذشته البته به خاطر فضای حاکم بر سیاست ما بهتدریج ضعیف شده است و از افراد متخصص خالی. از آن بدتر پر شدن خلأ مذکور با افراد متقلب است. میتوانم ادعا کنم که هر یک نفر جایگزینی افراد متخصص با افراد غیرمتخصص، بیش از دو برابر ضربه میزند و اگر همین افراد متقلب باشند، دهها برابر اثر منفی دارند. شما یک نگاهی به همین آقای بابک زنجانی و امثال او و افراد متناظر ایشان در صنایع بیندازید. ببیند که ثروتش با چند کارآفرین برتر ایرانی برابری میکند؟ این ثروت از کجا آمده است؟ جز این است که افراد غیرمتخصص و بعضا متقلب فضا را برای رانتخواران و اختلاسگران بازتر کردهاند و در نتیجه کارآفرین واقعی بعد از سالها زحمت و خلاقیت، اینطوری گوشه رینگ گیر میکند و دلالان و کاسبان تحریم اینطور ثروتمند میشوند و برای کارآفرینان شاخوشانه میکشند؟
برای اینکه حرفهای مرا بفهمید بروید و ببینید که در ماجرای گازسوز کردن خودروها با گاز نفتی و بعدا گاز طبیعی، چه کسانی ثروتمند شدند و چه کسانی هر کاری کردند به نتیجه نرسیدند؟ در مورد تولید برق هم همین وضعیت را میتوانید دنبال کنید. اخیرا هم که بحث خودروهای برقی و مدرن را مشاهده کردیم. چه سود برای چه کسی بهدست آمد؟
پیشنهاد شما بهعنوان یک پژوهشگر و کارشناس صنعت به صنایع کوچک و متوسط که منابع محدودی دارند برای بهینهسازی مصرف انرژی چیست؟
متاسفانه فقط میتوانم بگویم که مراقب خودشان باشند و تا میتوانند با احتیاط عمل کنند. صنایع کوچک و متوسط در فضای پیشروی اقتصاد و سیاست ما قرار است قربانی شوند و میشوند. کوچکترین بهبودی در روابط خارجی منجر به له شدن آنها در مقابل انواع واردات خواهد شد. لذا اگر میخواهند واقعا رشد کنند باید باهم متحد شوند و کارهای اساسی با سرمایهگذاری اصولی انجام دهند. با ادامه روشهای موجود، بقاء آنها به مویی بند است و آن مو در حال پاره شدن است. دولت دیگر نمیتواند به تولید یارانه بدهد. بلکه برعکس است. از تولید حسابی مالیات خواهد گرفت. یکی از آن روشهای فشار به تولید، باز کاهش عرضه خدمات و کالای عمومی مانند برق و گاز و آب خواهد بود و هزینههایی که همه مردم باید بپردازند را کلا از آنها خواهند گرفت. اگر نتوانند با سرمایهگذاری درست محصولی را که در سطح جهانی واقعا رقابتپذیر باشد، تولید کنند، حتما در مقابل هجوم کالای خارجی به خصوص کالای چینی خواهند باخت. حاکمیتی که درآمدش از فروش کالای زیرزمینی و تولید رمز ارز است، تولیدکننده برایش سربار محسوب میشود. لذا باید خیلی جدی به آینده خود فکر کنند و در مسیر سرمایهگذاری خود خلاقیت به خرج دهند و روشهای نوین همکاری و سرمایگذاری را در پیش بگیرند. یا نهایتا بروند و آنها هم به دار و دسته دلالان و واردکنندگان بپیوندند. یک جمله کلیدی هم از قول دکتر جوان که از زبان دکتر منصوری سی سال پیش شنیدم بگویم: سرمایهگذاری ناقص هزینه است. خرید دیزل ژنراتور و مخازن ذخیره گازوییل و آب و... اگر همراه با سرمایهگذاری اساسی روی روشهای تولید نباشد، هزینه است و کشتی یا قایق شما را غرق خواهد کرد. اگر میخواهید روی مثلا انرژی خورشیدی کار کنید، با حرفهایها کار کنید. مبادا با طناب وعدههای دولت داخل چاه بروید که قطعا بیرون نخواهید آمد. حتما سرمایهگذاری روی روشهای تولید بهروز را جدی بگیرید و تولید محصولات بهروز را در دستور کار قرار دهید. حتی خدمات هم باید متحول شود. امروز هزینه لجستیک بیش از هر پارامتر دیگری در کنار هزینههای انرژی و آب روی صنعت و خدمات به خصوص در مورد صنایع کوچک و متوسط فشار خواهد آورد. البته یادآوری میکنم که حتی مدلهای کسبوکار هم باید بهروز شود. ضمنا یادآوری میکنم که دولت نمیتواند نرخ حاملهای انرژی را برای مردم بالا ببرد و هزینه آن را حتما با مالیات از شما خواهد گرفت. پس مراقب باشید و به سمت تولید کالا یا خدماتی بروید که با تمام این هزینهها بتواند با کالا و خدمات وارداتی مقابله کند. در بخش خدمات هم باید دقت کنید که با توجه به افزایش هزینه خانوار و کاهش درآمدها، قضا بازار انواع خدمات هم بهشدت رقابتی خواهد شد و برای بقاء باید راهکارهای جدیدی ارائه دهید.