شکلدهی به نظم جدید جهانی
غلامعلی رموی کارشناس اقتصاد
در ظاهر، آنچه بهعنوان تنش یا برخورد نظامی میان ایالات متحده، اسرائیل و ایران شناخته شد، میتواند ادامه سلسله درگیریهای ژئوپلتیکی در خاورمیانه تلقی شود؛ از نبرد نابرابر غزه گرفته تا محور مقاومت. اما این نگاه، تنها سطح ماجرا را میبیند.
واقعیت این است که تحولات اخیر، بهویژه پس از ۲۰۲۳، دیگر صرفاً منازعات محلی یا ایدئولوژیک نیستند، بلکه نشاندهنده یک برخورد ساختاری میان قدرتهای تثبیتشده و قدرتهای نوظهور جهانی هستند.
در مرکز این منازعه، ایران بهعنوان یک بازیگر راهبردی، نهفقط از زاویه سیاست خارجی، بلکه بهعنوان نماد یک جابهجایی تمدنی–اقتصادی مورد هدف قرار گرفت.
جهان امروز در حالگذار از نظم تکقطبی امریکا محور به نظمی چند قطبی است.
اگر دهههای پایانی قرن بیستم را بتوان دوران سلطه بیچونوچرای غرب بر ابزارهای توسعه، دانش، رسانه و سیاست جهانی دانست، 2 دهه اخیر، تصویر متفاوتی را نشان میدهد.
رشد سریع چین، بازگشت روسیه به بازی بزرگ، ظهور هند بهعنوان یک قدرت فناورانه و اقتصادی و حتی نقشآفرینی کشورهای غرب آسیا و امریکای لاتین، همگی حکایت از فرآیند انتقال مرکز ثقل قدرت از غرب به شرق دارند.
در این چارچوب، ایران نیز با وجود تمام فشارها، تحریمها و انزواهای سیاسی، موفق شده خود را به بخشی از این نقشه جدید قدرت جهانی پیوند بزند.
حضور فعال در پیمان شانگهای، عضویت در بریکس، مشارکت در ابتکار کمربند و جاده چین و سرمایهگذاریهای راهبردی در زیرساختهای فناوری و انرژی، ایران را از یک بازیگر صرفاً منطقهای به یک نقطه اتصال در پروژهی شرقگرایی تبدیل کرده است. و این همان چیزی است که حساسیت هژمون غربی را برمیانگیزد.
از ابعاد سیاسی ایران بهعنوان یک گره ژئوپلتیک مقاوم و تنها کشوری است که بدون وابستگی کامل به غرب، توانسته یک مدل حکمرانی مستقل (ولو با چالشهای داخلی فراوان) را در سطح منطقه حفظ کند.
در منطق سیاست بینالملل، چنین گسترش نفوذی، اگر با قدرت اقتصادی و فناورانه همراه شود، به تهدیدی واقعی برای سلطه غرب تبدیل خواهد شد.
بنابراین، حملات نظامی، جنگهای نیابتی، عملیات روانی، تحریمهای اقتصادی و جنگهای سایبری، همگی ابزارهایی هستند که در چارچوب یک نبرد تمدنی–سیاسی با ایران مورد استفاده قرار میگیرند، نه صرفاً پاسخ به یک تهدید موشکی یا هستهای.
در بُعد اقتصادی نیز، مسئله فقط به تحریمها محدود نمیشود. غرب از سالها پیش دریافته است که ظهور مدلهای توسعه مستقل در خارج از چارچوب اقتصاد لیبرال– سرمایهداری، چالشی بزرگ برای نظم موجود است.
ایران با وجود تمامی فشارها، موفق به ایجاد زیرساختهایی در فناوری هستهای، صنایع دفاعی، انرژی، بیوتکنولوژی، نانوتکنولوژی، و شبکههای دانشبنیان شده است. بهویژه در سالهای اخیر، حرکت بهسوی اقتصاد مقاومتی، تقویت پیمانهای منطقهای، مبادلات غیردلاری و اتصال به سیستمهای مالی شرق، از ایران الگویی مستقل و مقاوم ساخته است.
از دیدگاه امریکا و متحدانش، موفقیت چنین الگویی، بهویژه در کشوری که سالها تحت شدیدترین تحریمهای تاریخ قرار داشته، میتواند الهامبخش کشورهای دیگر جنوب جهانی شود. همین امر، توجیهگر تلاش غرب برای «مهار در نطفه» چنین الگویی است.
بسیاری از تحلیلگران هنوز تحولات اخیر را در چارچوب درگیریهای سنتی منطقه میبینند. اما این درک، ابعاد راهبردی تحولات را نادیده میگیرد. در واقع، این جنگ، جنگ نظمهای جهانی است.
جنگ امریکا و اسرائیل علیه ایران، نماینده برخورد میان دو نگاه به آینده جهان است: جهانی تکقطبی، با مرکزیت نهادهای غربی، لیبرال دموکراسی و اقتصاد نولیبرال در برابر جهانی چند قطبی، با تنوع تمدنی، استقلال سیاسی، و همکاریهای جنوب–جنوب.
امروز دیگر نمیتوان هر گونه جنگ منطقهای را در قالب تضاد دینی، قومی یا حتی ژئوپلیتیکی صرف تحلیل کرد. از همینرو، موفقیت یا شکست در این تقابل، صرفاً سرنوشت یک کشور را رقم نمیزند، بلکه بخشی از سرنوشت نظم جهانی آینده را ترسیم میکند. ایران نیز با همه چالشها و محدودیتهای داخلیاش، سالهاست که در خط مقدم نبرد برای شکلدهی به نظمی جدید قرار دارد؛ نظمی که در آن، شرق دیگر تماشاچی نیست، بلکه بازیگر اصلی صحنه است.