-

ملی شدن صنعت نفت، خدمت یا منشا تب هلندی و هسته سخت تورم در اقتصاد ملی؟

فرشاد پرویزیان-نایب رئیس انجمن اقتصاد ایران

فرشاد-پرویزیان-شبکه-بانکی-باید-آماده-حضور-در-فضای-متاورس-باشد

آنچه در این نوشتار برآنم که به آن بپردازم، نه اوضاع و دیدگاه سیاسی دکتر مصدق، که تلاش‌های وی برای استقلال کشور در آن زمان ارزشمند است. در نوشته‌ها عموما ملی کردن صنعت نفت در ایران همواره عملی قهرمانانه انگاشته شد، اما فراتر از این مرزها، قدرت‌های جهانی آن را تهدیدی برای منافع خود می‌دیدند. 

دکتر مصدق در آغاز دوران نخست وزیری‌اش گمان می‌برد با درآمد نفت، تمام نیازهای بودجه را تامین کند اما به‌زودی با شرایط کاملا متفاوتی روبه‌رو شد و نه به عنوان یک انتخاب، بلکه با قرار گرفتن در عمل انجام شده، به اقتصاد بدون نفت روی آورد. وی کوشید با گرفتن وام 25 میلیون دلاری با نرخ بهره 3.5 درصد از بانک صادرات و واردات آمریکا، تنگناهای مالی خود را پشت سر گذارد،  اما آمریکایی‌ها اعطای هرگونه وام را به حل مناقشه نفت موکول و حتی موضع سیاسی این دولت در برابر مخالفانش را تضعیف کردند. اتحاد جماهیر شوروی نیز از پرداخت بدهی باقیمانده از جنگ جهانی دوم سر باز زد و دولت مصدق بیش از پیش تحت فشار قرار گرفت. 

اینکه مصدق نتوانست، یا نگذاشتند به اهدافش برسد، مقوله ای درخور تحقیق و تحلیل حوزه‌های دیگر، اما موضوع اصلی این نوشته، پرسش اقتصادی است: ملی سازی صنعت نفت، با واقعیت اقتصاد ایران در 75 سال گذشته، چه کرده است؟ 

بعد از همه فرازونشیب‌‌ها و تحریم‌های جدی آن زمان، استقلال سیاسی که محقق نشد، هیچ، در عمل، اختیار –بخوانید رانت نفتی- در دست دولت قرار گرفت.  

بدون سوگیری سیاسی و با صرف نگاه به شیوه حکمرانی اقتصادی، از همان زمان تاکنون، دولت‌ها نفت فروخته و دلار به‌عنوان درآمد برونزا، تحویل بانک مرکزی داده و از این دستگاه کارسازی پولی -نه به‌معنای واقعی سیاست‌گذار پولی- درخواست تسعیر یعنی عملا چاپ پول بدون پشتوانه کرده و ریال دریافتی را صرف برنامه‌های صلاحدیدی خود کرده‌اند. نتیجه این درآمد برونزا، پیدایش ساختاری بیماری تب هلندی با نیت خیر و کمک به همان اقتصاد ملی، شده است. همان بیماری که در 8 دهه گذشته عملا موجب کسری بودجه مزمن-بخوانید ناترازی بودجه- شده است. در ادبیات اقتصادی، صرف کسری بودجه مذموم نیست، بلکه راه تامین این کسری مهم است و راه عملی در اقتصاد ایران همواره انتشار نقدینگی بیشتر، فشرده شدن بیشتر فنر ارزی، گره خوردن سر زلف اقتصاد به درآمد نفتی و جای خوش کردن متغیر غیر قابل مهار انتظارات در یکایک سلول‌های اقتصادی شده است. 

البته در این باره باید تاکید کنم منظور این نیست که نباید ثروت ملی ایران از دست انگلیسی‌ها خارج می‌شد، بلکه پرسش این است که آیا راهی وجود داشت تا استفاده از این ثروت برای بهبود زیرساخت‌های بلندمدت اقتصاد، تبدیل به ممر درآمد روزانه دولت‌ها نشود؟ و چرا آنچه باید موجب بهبود زیرساخت‌های اقتصادی کشور شود عملا خلاف دیدگاه مصدق، تبدیل به ماشین توزیع رانت منابع در اختیار دولت‌ها شد؟ نمی‌توان این دیدگاه را در چارچوب محاسباتی و پارادایمی بررسی و با تجارب سایر کشورها مقایسه کرد؟ شاید مقایسه شکل‌گیری چندساله اخیر صندوق توسعه با مدل نروژی چندان دلچسب نباشد که موضوع، صرف گزارش و آمارسازی روی کاغذ نیست. داده‌های اقتصاد ایران در عمل بیشتر بیانگر مصرف روزافزون نفت به‌عنوان درآمد و نه استفاده به‌عنوان ثروت بلندمدت بوده و همین روند همچنان ساختار اقتصاد ایران را به‌طور عمیق، وابسته نگاه داشته که از جمله آثارش نتایج حاصل از تحریم‌های این سال‌هاست. نمی‌شد اداره نفت را به بخش خصوصی واقعی کشور سپرد و دولت سهم یا بهره مالکانه یا عوایدی از این محل با هر اسم دیگر دریافت می‌کرد و پول بدون پشتوانه چاپ نمی‌کرد؟ یکی از ایرادهایی که منتقدان دکتر مصدق بر دولتش وارد می‌کنند، باز گذاشتن دست توده‌ای‌ها در کشور بود، که وی در بخشی از خاطراتش پاسخ داده است: "حزب توده‌ای وجود نداشت، مسلط شدن افراد چپ هم بر اوضاع حرفی بود بی‌اساس، چون‌که احزاب چپ اسلحه نداشتند تا بتوانند بر اوضاع مسلط بشوند. با تمام جدیتی که بعد از سقوط دولت این‌جانب به کار رفت آیا ده قبضه تفنگ در خانه یکی از افسران یا در محلی مربوط به احزاب چپ به دست آوردند؟".

شاید فعالیت حزب توده، در ذهن آن مرحوم نبوده اما شهود رفتاری آن زمان بیانگر مقوله‌ای است که حداقل نام مصدقی‌های چپ، مطرح شده است. به پ‌رسم امروز جوانان، کافی است از هوش مصنوعی بخواهید اهداف  اقتصادی دکتر مصدق را جمع‌بندی کند: استقلال اقتصادی، توسعه کشاورزی، توسعه صنایع ملی، توسعه زیرساخت‌ها، محدود کردن سرمایه‌گذاری خارجی، مقابله با رانت‌خواری و فساد. 

ملی شدن نفت، کدام‌یک از اهداف وی را محقق ساخت؟ با همین واژه‌های زیبا و ارزشمند ملی، اقتصاد، هرچه بیشتر دولتی نشده است؟ سپردن اختیار هرچه بیشتر اقتصاد به دولت، اگر در جهت اهداف توده‌ای‌ها

نبوده است، چه نامی جز چپ‌گرایی اقتصادی دارد؟ آیا با چنین چپ‌گرایی عملی در اقتصاد، راهی برای تحقق جهش تولید با مشارکت مردم وجود دارد؟

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین