-

استاندارد پایه اعتماد جامعه و توسعه اقتصاد

امیرحسن کاکایی عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت

کاکایی

علامت استاندارد ملی، علی‌القاعده باید مبنای اعتماد و آرامش مردم در استفاده از هر چیز با آرم آن باشد. وقتی روی یک کالا مانند یخچال، این آرم را می‌بینیم، یا روی یک شیر یا آبمیوه علامت سیب سلامت را مشاهده می‌کنیم، این اطمینان را حاصل می‌کنیم که این وسیله یا ماده ایمن است و در مصرف آن با مشکل روبه‌رو نمی‌شویم و مشخصات نوشته شده روی محصول، مطابق یک استاندارد است که توسط یک مرجع معتبر موردبررسی قرار گرفته است. همچنین اگر محصولی خارج از این نوشته‌ها عمل کند، قابلیت بازپس‌دهی یا شکایت و پاسخگویی توسط مراجع بالاتر وجود دارد. از این منظر، استاندارد در هر کشور، مبنای معامله است. اگر استاندارد وجود نداشته باشد، عملا زندگی و کسب‌وکارهای امروزی امکان‌پذیر نبود. وقتی می‌گوییم این خودرو استاندارد است، مطمئن هستیم که حداقل‌های ایمنی در آن رعایت شده است. وقتی می‌گوییم این لنت استاندارد است، یعنی خصوصیات طبیعی که ما از آن برای یک خودرو عادی انتظار داریم، رعایت می‌شود. چرا هر کسی که گواهینامه روی یک خودروی مبنا مانند سمند می‌گیرد، به خود اجازه می‌دهد هر خودرو سواری را مورداستفاده قرار دهد و رانندگی روی آن را مجاز می‌دانیم؟ چون می‌دانیم یک خودرو استاندارد در چه محدودهای ترمز می‌گیرد و فرمان آن چگونه رفتاری قابل پیش‌بینی دارد. اصولا می‌توان ادعا کرد بدون استاندارد زندگی اقتصادی و اجتماعی امروزی بشر در کشورهایی با مصداق‌های مدرنیته مانند ما، امکان‌پذیر نیست.

البته اگر کمی عمیق‌تر شویم، کیفیت استاندارد هم اهمیت پیدا می‌کند. هرقدر استانداردها باکیفیت تعیین، اعمال و رصد شوند، آن جامعه روان‌تر عمل خواهد کرد و کسب‌وکار در آن رونق بیشتری دارد. و برعکس، اگر استانداردها از اعتبار بیفتند، آن جامعه قطعا در تبادل‌های خود دچار اختلال شدید می‌شود و نه‌تنها اقتصاد در آن جامعه از رونق می‌افتاد، بلکه به‌تدریج اخلاق و فرهنگ هم در آن جامعه رو به اضمحلال می‌گذارد. یک وسیله ساده مانند دستگاه لیترشمار پمپ‌بنزین در نظر بگیرید. اگر واقعا نسبت به‌دقت این دستگاه شک داشته باشیم، 120 میلیون لیتر مصرفی که در روز داریم، کلا زیر سوال می‌رود. وقتی می‌گوییم بنزین ما استاندارد است و متناسب با خودرو ما است، مردم اعتماد کرده و چشم‌بسته عمل می‌کنند. اما وقتی که شک کردن شروع شود، حالا هر کسی دنبال کشیدن گلیم خود از آب گل‌آلود است. وقتی رئیس پلیس یک کشور می‌گوید «خودرو ایرانی ارابه مرگ است (صحبت اخیر سردار رادان)»، خودبه‌خود یعنی استاندارد دروغ می‌گوید یا ناکارآمد است.

این مثل آن شخص می‌ماند که «روی شاخ، بن می‌برید». در چنین جامعه‌ای به‌تدریج سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. در چنین جامعه‌ای که بالاترین مراجع اعتماد ملی، زیر سوال می‌روند، خودبه‌خود پایه‌های اعتماد جامعه از بین می‌رود و سرمایه اجتماعی به سرعت خالی می‌شود. در چنین جامعه‌ای خودبه‌خود بسیاری از قوانین زیر پا گذاشته می‌شود. وقتی هم قوانین زیر پا گذاشته شود، به‌تدریج مردم به‌ناچار به خرافات و تقلب‌ها رو می‌آورند. یعنی وقتی می‌روند به یک پمپ‌بنزین و فردی به‌ظاهر معتبر را مشاهده می‌کنند که می‌گوید که افزودنی بنزین واجب است، آنها هم باور می‌کنند. یا اینکه وقتی می‌رود به فلان تعمیرکار که دوست فامیلش است، اگر بگوید این قطعه اصل است و فلان قطعه با مارک خودروساز تقلبی است، اعتماد می‌کند. در چنین جامعه‌ای خودبه‌خود اقتصاد خاکستری می‌شود و متقلبان و زبانبازها موفق‌تر خواهند بود. اما کار به همین‌جا ختم نمی‌شود. دیر یا زود تقلب‌ها رو می‌شود و متقلبان رنگ عوض می‌کنند. کار تا جایی پیش می‌رود که افراد آن جامعه حتی به سایه خود هم اعتماد ندارند.

اگر نگاهی به روند بیست سال گذشته در صنعت خودرو، نظام حمل‌ونقل، نظام بازار قطعات و خدمات تعمیرگاهی و مصرف خودرو و خدمات فروش و پس از فروش بیندازیم، این روند رو به افول را مشاهده می‌کنیم. البته پلیس و راهداری و... شاید با فرافکنی به‌طور موقتی مشکل را گردن خودروساز بیندازند. اما روند کاهش اعتماد ملی ادامه می‌یابد و حتی گریبان خود آنها را می‌گیرد. نمونه آن ترافیک غیرقابل‌کنترل در راه‌های اصلی کشور و به‌ویژه شهرهای بزرگ است. اینکه امروزه به‌راحتی خودروها زیر تابلوی توقف ممنون و حمل با جرثقیل پارک می‌کنند، آن هم نه یک ردیفه، یا اینکه موتورسیکلت‌سواران بدون کلاه ایمنی در بزرگراه‌ها خلاف جهت می‌روند، نشانه همین عدم‌اعتماد است. کسی که به‌راحتی خودرو خود را زیر تابلوی حمل با جرثقیل پارک می‌کند، در عمل می‌گوید که «من به این تابلو اعتماد ندارم. این تابلو را کار گذاشته‌اند که مرا جریمه کنند. من هم که کار دارم. پس خودم تصمیم می‌گیرم این تابلو معنی ندارد.» مشکل اینجاست که کار به همین‌جا ختم نمی‌شود. به‌تدریج می‌رویم که مردم کلا قانون را ندید بگیرند. وقتی هم قانون کم‌اهمیت یا بی‌اهمیت جلوه کرد در آن جامعه هرج‌ومرج حاکم می‌شود. نمونه آن در ترافیک شهری کاملا مشهود است.

اگر نگاهی به تاریخ همین قوانین راهنمایی و رانندگی از ابتدای قرن بیستم نگاه بیندازید، مشاهده می‌کنید که چقدر زمان برده تا این قوانین جا بیفتد. اما ما با حرکت‌های ناشیانه خود، این قوانین را به‌تدریج زیر پا گذاشته‌ایم و کار را به‌جایی رسانده‌ایم که مشاهده می‌کنید. واقعیت این است که تمام ما باید به تمام استانداردهای تعیین‌شده توسط حاکمیت احترام بگذاریم. مسئول فلان نهاد باید به پلیس راهنمایی رانندگی احترام بگذارد. مسئول پلیس باید به سازمان ملی استاندارد احترام بگذارد. سازمان ملی استاندارد به استانداردهای وزارتخانه‌ها احترام بگذارند و خلاصه اینکه اگر دعوا و اختلافی هم هست، باید در جای خود حل‌وفصل شود. اما نباید جامعه را درگیر دعواها کرد. امروز ما باید دوباره احترام به استانداردها را از هر نوع آن، زنده و اعتبار آن را بازسازی کنیم. از مسئولان عاجزانه تمنا می‌کنم که حواسشان به حرف‌هایی که در رسانه‌ها و جلوی مردم می‌زنند، باشند. مبادا خودمان با دست خودمان تهمت‌ها و بی‌احترامی‌ها را دامن بزنیم. سرمایه اجتماعی ما امروز به حداقل ممکن طی سال‌های اخیر رسیده و هیچ چاره‌ای جز بازسازی آن به کمک هم نداریم.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین