-

چرا ما ایرانی‌ها اکثرا اهل تنبلی هستیم؟

سپیده موسوی نویسنده

بازپخش سریال سال‌های دور از خانه، فارغ از آن حال و هوای نوستالژیکی که برایم داشت از لحاظی دیگر برایم بسیار جالب آمد: اینکه چرا در کشور ژاپن، مردم اینقدر سختکوش هستند و هیچ مانع و بیماری و مشکلات طبیعی هم نمی‌تواند مانع همت آنها شود. این مشخصه هنوز هم در مردم این کشور برقرار است و شما احتمالاً این خبر را شنیده‌اید که در ژاپن، سالانه عده زیادی از کارمندان، در اثر کار زیاد فوت می‌کنند! برای نمونه در سال ۱۳۹۵، تعداد هزار و۴۵۶ نفر در این کشور بر اثر کار زیاد -که از آن به عنوان پدیده «کاروشی» یاد می‌شود، فوت کردند! این در حالی است که متوسط کار مفید در ادارات دولتی ما تنها ۲ ساعت است و در ادارات دولتی‌مان نیز گاه به روزانه ۲۲ دقیقه هم می‌رسد!

سپیده موسوی

اما حقیقتا چه عواملی باعث ایجاد این قبیل تفاوت‌ها میان این دو کشور شده است؟ اگر بخواهیم علت را در فرهنگ کهن و دیرین و عرف و فرهنگ شفاهی و مکتوب جست‌وجو کنیم اتفاقا در ایران همگی این منابع، مشحون از دعوت مردم به تلاش و همت و پرهیز از تنبلی است. حتی از لحاظ دینی، چه در آیین زرتشت و چه در اسلام، بارها بر اهمیت و ارزش کار کردن و پرهیز از اثرات منفی تنبلی تاکید شده است و حتی افراد شاخص مذهبی، خود الگوی عملی واضحی برای دعوت همگان به کار کردن بوده‌اند. با این حساب علت این مشکل از کجا آب می‌خورد؟ ما این معضل را حتی در برخی تب‌ها و هیجانات مجازی و اجتماعی برای کسب درآمدهای نجومی هم مشاهده می‌کنیم.

 احتمالا ماجراهای شرکت‌های هرمی را با آن همه گستردگی قارچ واری که پیدا کرده بودند را به خاطر دارید و می‌دانید که چه پول‌های کلانی که به اسم ثروتمند شدن چند روزه جابه‌جا نشد.

 یا اصلا چرا راه دوری برویم؟ در همین بازی همستر که این روزها تبدیل به یک هیجان جمعی شده است چه بسیار افرادی که حاضرند ساعت‌ها انگشت خود را بر صفحه موبایل بکویند اما با همان انگشت، قلم، تیشه یا قیچی‌ای به‌دست نگیرند و کاری بکنند!

به نظر می‌آید مسئله فراتر از نوشتن یک یادداشت ساده روزنامه‌ای باشد و یک تحقیق تاریخی، اجتماعی و حتی روانشناسی را برمی‌تابد. نمی‌دانم علت را باید دقیقا در کدام مورد خلاصه کنم: آیا این کم‌کوشی‌ها، گواه خستگی و دلزدگی ما در طول تاریخ پر فراز و نشیبمان است و همان‌ها باعث شدند که ما امیدواری و اعتمادمان را به خود یا به زندگی و آدم‌ها از دست بدهیم؟ یا نه! رهاورد امتزاج اجباری ما با برخی از اقوام مهاجمی بوده که کمتر اهل همت و تلاش بوده‌اند؟ یا حتی نه! همه این احتمالات منتفی است و حال همیشه جامعه ما همین بوده و اگر این همه ضرب‌المثل و تاکید بزرگان علم و دین و فرهنگ را بر آن می‌بینیم به خاطر مشاهدات عینی آنها بوده و آنها با گفتن آن حرف‌ها در واقع داشتند مردم را به راهی بهتر هدایت می‌کردند؟ ممکن است هر یکی از این موارد یا همه آنها یا حتی مواردی که در حال ‌حاضر به نظرمان چندان پررنگ نمی‌رسند، علت این معضل فردی و اجتماعی باشد. با این حال ما برآنیم در این ستون به اهمیت کار در فرهنگ شفاهی خود اشاره کنیم حتی از برخی ابهامات و سوتفاهم‌های آن هم حرف بزنیم تا بتوانیم به‌تدریج مقدمات هر چند کوچک یک آگاهی اجتماعی را فراهم کنیم و از نو و درست به این قبیل مسائل نگاه کنیم.

کار که عار نیست!

یکی از مهم‌ترین جملات دربارۀ کار که احتمالا به گوش اکثرمان آشناست، این جمله است: «کار، که عار نیست!» این جمله از لحاظ معنایی واقعا درست است و نشان می‌دهد که که هر کاری ولو مختصر و جمع و جور هم باشد بهتر از بیکاری و تنبلی است. اما حقیقتا ما چقدر به آن اعتقاد داریم؟ چند درصد از ما وقتی احساس می‌کنیم در جایگاه خودمان نیستیم و از سر اجبار و اضطرار مجبور به انجام کاری هستیم و این جمله را به زبان می‌آوریم قلبا به آن اعتقاد داریم؟ بارها شده است که از لابه لای برخی اخبار یا متون یا فلیم‌های اروپایی و امریکایی، با مشاغلی آشنا می‌شوم که باور نمی‌کنیم کسی بتواند آنها را کار به حساب بیاورد و حتی با انجام آنها کسب درآمد داشته باشد! یادم می‌آید در کتاب «عطر سنبل، عطر کاج» یک جا خانم جزایری گفت مدتی به یک شغل پاره‌وقت مشغول بود و آن پاک کردن نقره‌جات برخی خانه‌های مردم بود! و اتفاقا پولی که از آن به‌دست می‌آورد تا حدود مطلوبی، کفاف هزینه‌های او را داشت! من شخصا در ایران، تاکنون نشنیده‌ام که کسی چنین کاری داشته باشد و اصلا اگر هم چنین کاری باشد کارفرمایان چقدر حاضرند به این افراد دستمزد بدهند، آن هم دستمزدی که کفاف زندگی شخصی را هم بدهد؟ البته چرا دروغ بگویم، خود این جمله کار که عار نیست برای خود من هم مبهم است.

چون بارها دیده‌ام که بیشتر ما با وجود به زبان آوردن آن، عملا معیار احترام و حتی گاه انتخاب روابط‌مان، منوط به کیفیت و اهمیت کار افراد است و حتی اگر خودمان کار چندان بلندپایه‌ای در اجتماع نداشته باشیم با اعتماد به نفس کمتری از آن حرف می‌زنیم و عکس آن، اگر شغل خوبی داشته باشیم در هر جا که ما را بشناسند یا نشناسند، گاه سر صحبت را به سمت آن می‌کشانیم تا نگاه‌ها را متوجه این موضوع کنیم که ما عادی نیستیم! چرا؟ چون کار مهمی داریم! انگار آن لحظه اصلا جمله کار که عار نیست در ذهن‌مان معنی ندارد و اتفاقا عقیده داریم که کار، خود اعتبار است! آیا گذشتگان ما واقعا به این جمله اعتقاد داشتند یا نه آنها نیز همچون ما، بیشتر متوجه موزیکال بودن جمله و پشت سر هم آمدن دو کلمه هم‌وزن «کار» و «عار» بودند؟ بنا به شناخت و اعتمادی که انسان‌ها همواره به گذشتگان خود دارند، بعید به‌نظر می‌رسد که این جمله صرفا به منظور زیبایی‌شناسی ادبی گفته شده باشد.

 با این حال خوب است کمی درباره اهمیت و عمق این جمله ‌فکر کنیم. شاید کمی از اضطراب‌ها و تنش‌های درونی و اجتماعی‌مان کم شود.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین