پهنه جادویی رنگ
بابـــکبهـــاری: آتوسا دانشاشرفی، 4 تصویر برگرفته از تخیلات و زیست نسلیاش نه شخصیاش! برابرمان هست تا پی به هنرش بریم، هرچند این ظرفیت را صرفا برای بازگویی بکار نبرده بلکه گستره تخیلات و دانستهها و تاثیراتاش از دیگر هنرمندان بر قلم مو و پالت رنگش نمایان ساخته باشد که همراهش شویم بر پهنه جادویی رنگها و دریابیمش چه به رخ میکشد جادوی رنگ و قلمش بر قایق بومش.

نقاشی: فردی نشسته، رنگ غالب صحنه آبی، قرمز با شدت بالا
نحوه نشستن فرد با پاهای دراز کرده آنهم با شست قرمز!، همرنگ با چهرهاش و نمایش خشم فرو خورده از طریق فیگور و ترکیب رنگ آنهم با بالاترین شدت و مخالفترین دو طیف سرد(آبی) و گرم(قرمز) مهمترین اتفاق فرمی درون اثر است.
در بازخوانی اثر شاید بتوان رنگ آبی که رنگ محیط است را استعاره و جایگزین عامل بیرونی خشم و ناراحتی کارکتر دانست! اما نقش چندگانه شست پای قرمز رنگ، علاوه بر برقراری تعادل وزنی در اثر هم علامت واکنشی بهجای شست دست میتواند باشد و هم نگهدارنده بسیار موثری برای عدم خروج نگاه بیننده از تابلو با توجه به سه شاخه آبی بالای تصویر و چهره (نیم رخ) کارکتر که جهتشان به سمت بیرون است.
زاویه دید چند جهته(همزمانی نیم رخ و کف پا) اثر را بهسمت کوبیسم ملایمی سوق میدهد.
رنگگذاری غلیظ که منجر به شکل خطها و برآمدگی شده حس تخت بودن را تا اندازهای در اثر کم کرده و نقش رنگ قرمز در چهره هم آن را بهلحاظ انتفال حس برجسته کرده و هم نقش مرکزیت داده است و درهارمونی با سایر فیگورهای بدن به وحدت ایده که میتواند خشم باشد و یا اندوه و حتی تفکر در حال استراحت باشد رسانیده است.
نکته دیگر در همین رابطه توجه هنرمند به کنش درونی شخصیتش و بروز آن در همین اسلوب کاریش که چندان هم وضوح بازنمایانه ندارد قابل به ذکر است که کارکتر را بگونهای به نمایش گذاشته که از طرز نشستن و فیگور چهره قصد ذهنیاش برای بیننده آشکار شده و این گام مهم و کلیدی از آموزههای مهم داوینچی میباشد؛ بزرگترین ملاحظه در نقاشی، حرکت و فیگور هر جسم زنده نشاندهنده حالت فکری اوست. باری هنرمند را اشارهای به شست و ما را خواندن مثنویاش.
نقاشی: صفحه شطرنج که دو رقصنده بر آن توسط عنکبوتی تهدید میشوند و ساعت رو میزی با پنج شماره نه.
حرکت و شور و تهدید و ترس آنهم بر صفحهای چنین پر تنش که سوار بر نازک میلهها و ساعتی که تنها عدد نه( نماد صلح و آرامش و هم هرج و مرج و آشفتگی) بر آن نقش بسته تا آن بخش نا آرامیاش را به مخاطب انتقال دهد. زاویه انتخابی هنرمند که اثر را از بالا قاب بسته در عین اینکه صحنه و صفحه را کمی متمایل به پایین و شیبدار کرده و همین تفاوت قاب بندی و حضور عنکبوت است که هنرمند توانسته چنین بزمی را به رزم مبدل کند. چینش نامتوازن عناصر(خصوصا خط خطیهای خاکستری) و شخصیتها خصوصا عنکبوت و پاهایش که در تمامی صحنه حضور دارد یک گردش دیدگانی در تمام صحنه را ایجاد کرده و احتمال حادثه را در هر نقطهای محتمل ساخته است. جالب بودن صفحه شطرنج در تعداد خانههایش (۱۴۸ خانه) است که هم در تعداد خانهها و هم شکل صفحه که مربع باید باشد تغییر یافته، بماند که هیچ مهرهای بر آن نیست مگر رقصندهها!. نبود رنگ بجز لباس رقصنده زن و چهره و دستهای مرد و چنین صحنه گردانی با زمینه شطرنجی هنرمند توانسته ترس و توهم را به مخاطبش برساند. وزن را به گرداگرد اثر بردن و در این مستطیل دایرهای چنین بدیع از جنس هراس خلق کردن اشارتی به زندگی و مرگ و شادمانی توامان داشتن سه گانه زیستی همه ماست. باری بر این صفحه شطرنج کیشی نشدیم و ماتیم. همچنان که؛ عرصه شطرنج رندان را مجال ما نیست.
نقاشی: مخلوطی از تصاویر درهم شده انسان و حیوان بهصورت فرا واقع.
همکناری یازده کارکتر متفاوت متشکل از چهار انسان(خانم)، یک اسکلت، یک عروسک طور و پنج حیوان متفاوت و دستی با موهایی سیخ سیخ!
در چیدمانی بازیگوشانه پیش روی مخاطب هستند. صحنهآرایی تخت که اثر را به کارهای ژان میشل باسکیت نزدیک کرده تشخص آن را کمرنگ کرده که با تعدد حضور کارکترهای خانم و باز گفت خویش دوباره صحنه را از آن خود کرده است. حضور مرگ(اسکلت) و نقش پر رنگش در تقابل با کارکترها زن نماد زیستن و زندگی کنش اصلی تصویر را رقم میزند هر چند گویی چشم یکی از معضلهای این کارکترهاست. باری نبود یک قصه سر راست و حضور ذهنی آزاد مخاطب را به خوانشهای شخصی بیشتر سوق میدهد، آنهم وقتی در عصر مرگ مولف بیانیهها مشخصا به تعداد مخاطبانش تعبیر و خوانده میشوند.
در چنین آثاری تنها مشخصههای قابل بررسی همانا فرم و همکناری کارکترها که عامترین تعبیرها و روایتها را بازگو میکنند، هستند که قابل بررسی و تفسیر هستند. حضور پرنده و خرس و فیل را چگونه میتوان بههم پیوند داد مگر با ذهنیتی کودکانه و رها از خودآگاه. پرسشهای اثر بسیارند از جمله میتوان به چرایی بیچهرگی زن بین سر گربه و بزرگترین سر زن دیگر در تصویر و همچنین به چشمهای مربع با پلکهایی همانند گلدانهایی زیر پنجره اشاره داشت.
پرسشهایی اینچنینی از حضورهای غیرمترقبه و نامتجانس و شکلهای دفرمه بسیارند، مهم گردش آزادانه ماست که در صحنه میتوانیم مخیلانه و رها آن را انجام دهیم. رنگگذاری هماهنگ و تقسیمات رنگهای گرم و سرد و تقایل سیاه و سپید به تناسب و عدم خروج نگاه از تصویر در عین گردش دیدگانی با توجه به تقسیمات و جایگذاری رنگها و اشکال به همگرایی در فضایی چنین درهم منجر شده است. کر همگانی با صداهای متفاوت که شنیده میشود بر این نطع پر آشوب.
نقاشی: چهار شخصیت شادمان
فوران انرژی و شادی و فریاد در بهترین شکلش به تصویر درآمده است خصوصا دهانی که هم بهلحاظ غلو در اندازهاش و هم در نقطه طلایی قرار گرفتن از نکات بارز و وزن اصلی اثر شده و مهمتر از دو مورد پیشین خلق پرسپکتیو(ژرفا) نیرومندی که لازمه این تصویر بوده را ایجاد کرده است. پرسپکتیوی که احساس و پس آن تفکر و باور این وضعیت و اینکه بیننده میتواند خود را در این فضا احساس کند را بهدنبال داشته است.
دفرمگی شخصیتها و غلو در شکلها که به این شکلبندی منجر شده موجب برآوردن هدف هنرمند همانا رهاسازی انرژی و شادی شخصیتها و انتقالش به بیننده بسیار موثر بوده است. خلاف آمد تاریکی و تیره بودن فضا و روشن بودن رنگهای بهکار برده شده برای کارکترها منتج به سنتز برآمده از تز و آنتیتزی شده که برای غلبه بر سطح تابلو لازم بوده است. صدا و به تصویر کشیدنش از طریق نقاشی اتفاق قابل توجهی که ممکن شده است، آنهم تنها با غیر متعارف کشیدن دهان و مکان دهی در جای مناسب امکانی که ممکن شده و بهعینیت رسیده است.
با توجه به روشن نبودن علت شادی(نبود المانهای کافی) و هیستریک بودن وضعیت شادمانان فقط میتوان به حدس و گمانهایی در این باره پرداخت که چندان راه به جایی نخواهد برد، البته جلب توجه مخاطب گام مهم اولیه در مورد آثار هستند و در گام بعدی مفاهیم و مهارت و سایر نکات هستند که بیننده را با خود همراه میسازد یا خیر. کنون در چنین میانهای پایکوبی و فریاد شادمانهای از اعماق وجودم را آرزوست، باشد که توانیم.
سخن پایانی
از نشستنی چنان خشمآلود تا فریادهای هشت ریشتری اینچنینی ذهن به ترسیمکنندهای میاندیشد که چنین واکشهایی هیجانی نسلش را به منصه ظهور میرساند و ما را هم بهخوبی در آن سهیم گردانیده است.
باری سهمم را ز خشم و شادیت هر دو گرفتم
شایدم در گام بعدی ایدههای نو گرفتم