-

تقابل بین واقعیت و خیال

سایه‌ها، آب‌ها، دیوارها، شیشه‌ها و بازتاب‌ها همه رنگین کمانی از تصاویر هستند که در مواجه با آنها ایده‌ها و خیال پردازی‌ها شکل می‌گیرد. و تقابل اصلی بین واقعیت و خیال و گمان و گاهی کمانه‌ای از واقعیت در گمان ما خانه می‌کند.

تقابل بین واقعیت و خیال

عکس: رنگی، کادر عمودی، بازتاب ساختمانی بلند مرتبه در شیشه‌های ساختمانی دیگر.

عکاس: امیرگلی پور

بازتاب دو وجه از ساختمان در یک سطح با تمام کج تابی‌های بازتابی شان بخاطر همجواری دو رنگ مخالف سرد(آبی) و گرم(زرد و قهوه ای) و دو رنگ سیاه و سپید با پدیده بعد و بخاطر کژتابی‌های تصویری دارای حرکت نیز شده است. پیچ و تاب‌های انعکاسی بهمراه رنگ‌های متضاد تحرکات چشم و هارمونی و این رقص زیبا را دو چندان کرده است. تقسیم نیرو در تمامی سطوح و حفظ توازن از نکات قابل اشاره می‌باشد که با قاب بندی مناسب به برقراری این تناسب تصویری دامن زده است. پنج ردیف طبقات قد کشیده بسوی آسمان برای رسیدن به پله هفتم سودایی است که همه در سر داریم. حال این ساختمان مسکونی و یا اداری و غیرو و اینکه چه کسانی در آن سکنا دارند و یا محل کار است و غیرو همه به چالش حدس و گمان‌ها بر می‌گردد و در نهایت کسی هست که یادآوری کند که، کای بی‌خبران راه نه آن است و نه این. این تنها صور خیالی بیش نیست. درهم آمیزی شکل‌های هندسی و فرم‌های رنگی و عدم دقت ریاضی که لازمه معماری می‌باشد در برابر صاف دستی شیشه‌های بازتاب دهنده تناقض جالبی را رقم می‌زند و احساس موازنه و عدم موازنه و بهم ریختگی تصاویر بازتابی بحث تازه‌ای از زیبا شناختی را پیش می‌کشد که هم برای بیننده جالب و هم برای منتقدین نگرش‌های تازه و جلوه‌های نو را برایشان به صحنه رقم می‌زند. باری گاه یک نگاه تازه از تصویری که هر روز شاهدش هستیم باعث خاص شدن و نقطه توجه مان می‌گردد و چنین است که هنرمند این خاص را عام نموده است.

عکاس: علی اصغر صالحی

 منتقد: منیژه لطفیانی

عکس: سیاه و سپید، نقش درختی همچون نعشی بر دیوار.

در این تصویر، ما با ترکیبی از واقعیت و بازنمایی مواجهیم. درختی که وجود ندارد، اما هست؛ سایه‌ای که نه از جسمی واقعی، بلکه از نقشی نقاشی‌شده بر دیوار شکل گرفته است. این دیوار، با سطح پوسیده و فرسوده‎اش، نه‎تنها بوم تصویر، بلکه موضوعِ ضمنی اثر است؛ گویی خاطراتی محو، دیالوگ‌هایی از گذشته و رسوبات زمان بر آن نشسته‌اند. از دید والتر بنیامین، این تصویر چیزی بیش از یک «عکس صرف» است، چون مکان و زمان، بازتولید شده‌اند. درختی که وجود ندارد، روی دیواری زنده می‌شود که خود در حال مردن است. این تضاد، مفهومی از «هاله‌ی از دست رفته» را دوباره می‌سازد؛ ما با بازنمایی یک «طبیعت» مواجهیم، اما در دل مصنوع‌ترین بستر ممکن، دیوار شهری. هر تصویر، چیزی را «نگه می‌دارد» و در عین حال «می‌کُشد». در اینجا، تصویر درخت، در عین حال که خاطره‌ای از طبیعت را حفظ می‌کند، آن را بدل به شبحی بی‌جان کرده است. این درخت، نه زنده است و نه مرده، بلکه در تعلیق بین بودن و نبودن، تنهاست. ژان بودریار با مفهوم «وانموده» (Simulacra)، دقیقاً به چنین ساختارهایی اشاره می‌کند؛ درخت نقاشی‌شده، نه بازنمایی یک درخت، بلکه بازنماییِ بازنماییِ درخت است؛ یعنی چیزی که فقط نشانه‌ای از طبیعت است، اما خود، هیچ پیوندی با «امر واقعی» ندارد. در این سطح، عکس بیشتر از آن‌که نشان‌دهنده‌ی واقعیت باشد، مفسر یک انقطاع است، انقطاعی بین جهان زیسته و جهان نمادین. در عین حال، خوانش پدیدارشناختی اثر نیز تأمل‌برانگیز است؛ دیوارِ کهنه، خودش نوعی بدن است؛ بافت‌دار زخمی، و حامل تاریخ. درخت نقاشی‌شده، به‌مثابه‎ی زخمی تازه، بر بدن این دیوار حک شده، گویی این درخت می‌خواهد ریشه در حافظه بدواند، اما جایی برای ریشه‌دواندن نیست. این ثبت، تصویری‌ست از غیبت در حضور. درخت هست، اما نیست. دیوار، ایستاده اما در حال ریختن است. زیبایی در آن، نه در تعادل که در گسست، شکست و فقدان است.

33

 

عکاس: آرمان تولیه

عکس: کادر عمودی، رنگی، یک بازتاب انتزاعی از ساختمان روبه‌رو بر شیشه.

چیستی تصویری و غیر قابل تشخیص بودن و تحرک دو مشخصه مهم و چشمگیر اثر هستند که مخاطب را به چالش و بازخوانی و بازیابی تصاویر نهفته درون اثر فرا می‌خواند. حس و حرکت در لرزه‌های متوازن انعکاسی که نقش‌های اتفاقی(پرایدولیا) در لابلای این لکه‌های پراکنده و خط‌های منحنی موازی هم عامل کنجکاوی و هم حس خوش یافتن و کشف کردن تصاویر پنهان در نابسامانی‌های درون کادر از نکات بسیار مهم و کلیدی اثر و برانگیزاننده پیگیری‌های مخاطب شده است. نقش فرمی رنگ‌ها که بخش پایینی آن از هارمونی برخوردار و ریزش به بیرون کادر است در بخش بالا مثلث آبی تیره نقش نگهدارنده تصویر را انجام می‌دهد. اثر در بخش پایینی از چهره‌ای فریاد زن بهره‌مند است که همین تصویر فرضی در درونش از تصویر فرضی آدمکی دیگر نیز برخوردار است. بماند که در بخش‌های دیگر نیز چنین تصاویری وجود دارند. بخش انتزاعی اثر بیشتر بازتاب و تلنگری به حس مخاطب برای شنیدن و لایه‌های ترس می‌باشد و خط‌های موازی و متوازن و قوس دار به سیم‌های‌سازی مبدل شده می‌مانند که نوازش آرشه و یا مضراب و نهایت انگشتی را می‌طلبد. شاید عکس امر بیرونی باشد که هست اما برگرفته و بازتاب گفتمان‌های پشت شیشه‌های تمامی پنجره‌های شهرها است. تصویر جیغ زن شاید بنوعی انعکاس صدای هیاهوی خیابان باشد اما در حقیقت پرسش‌های بشری را به خود بشر بازتاب می‌دهد. تصویر در یک رفت و برگشت معنایی و بازتابی گفت‌وگووار بین خیابان و آدم هاست که باید تلاش کرد تا این خوانش گفت‌وگو را دریابیم و از خویش بپرسیم اینهمه هیاهو از برای چیست؟.

22

 

عکاس: حمید نارکی

عکس: رنگی، کادر افقی، بازتاب تصاویر خیابان بر شیشه‌های ویترین مغازه لباس فروشی و فردی نشسته کنار مانکن ها.

همزمانی حضور واقعیت(مرد و مانکن ها) و در هم آمیزی شان با بازتاب خیابان(آدم ها، ماشینها، بناها و سازه ها) جمع ساده سه وجه که ده‌ها تصور را رقم می‌زند. حضور انسان واقعی کنار مانکن‌ها و بازتاب‌ها بر شیشه جمع پیچیده و جالبی از واقعیت و تصویر و تصور مجسم را در کنار هم رقم زده تا تصورات تازه تری را در ذهن مخاطب رقم زند. کسی که همراه دو مانکنش به آدم‌ها و خیابان می‌نگرد و در این گفتمان‌های ساکت و آرام نقش چهارم به مخاطب منتقل می‌شود که بسیار مهم است. نگاه‌های مستقیم فرد و مانکن‌ها خط مستقیمی بسوی خیابان که همچون سرسره‌ای رفت و برگشتی عمل می‌کند این ویژه گی حرکت چشمی را در این شلوغی و پراکندگی جهت‌های را سمت و سوی منظمی داده و نگاه مخاطب را همچنان در تصویر باقی نگه می‌می دارد. نقش توازن فرمی در نیمه بالا و پایین و همچنین در سمت راست و چپ(رنگ‌های سرد و گرم) بخشی بخاطر رنگ درون ویترین(لباس‌های صورتی و نارنجی) و بخش دیگر بازتاب ساختمان بلند مرتبه شیشه‌ای سبز و آبی به چنین موازنه‌ای جالبی دست یافته است. نقش انسان و بر ساخته انسان(مانکن) و بازتاب تصویری رهگذران مثلث معنایی و مفهومی جالبی را رقم زده است خصوصا که کارکتر اصلی نشسته است و دو مورد دیگر ایستاده و متحرک هستند. معادله معادله پیچیده‌ای از سکون و سکوت و هیاهوی پشت این عکس است که خوانش و گفت‌وگو را بیننده و هنرمند آغاز کرده و بیننده در آینده نیز آن را ادامه می‌دهد. تنها باید گاه به هیاهوی برخاسته از چشم‌ها گوش فرا داد تا خوانده شود این ترانه ساکت با دهان بسته را.

44

سخن پایانی

درک انسان از زبان تصویر و تصور به فاصله گمان و واقعیت است تنها شرط این برقراری موازنه در کجایی و از چه منظری این پدیده را نگاه کردن است. گاه ما پدیده را می‌بینیم و درمی یابیم و گاه گمان را به کمان گذاشته و بجای واقعیت رهایش می‌سازیم حال یا بر هدف بنشیند یا گذر کند.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین