نقدی بر تئاتر امشب به صرف بورش بدون خون
مهتاب خطیر
بخش دوم سهگانه صابر ابر ناسازگار با نامش در حمامی آلوده به خون رخ میدهد، نور کم سرخ و بنفش، صدای آمبولانس، شیری که چک چک میکند، حولهها و ملافههای خیس از خون، هوای دمکرده؛ در نقطه کانونی صحنه یک وان پر از خوناب و پاهای مردانهای که از آن بیرون زده. بیان داستان از نگاه زن است، نازنین کمتر شنیدهشده، کمتر دیدهشده، هرگز جدی گرفتهنشده. او روی چهارپایه حمام با دامنی پر از رنج، گله و پرسشهای بیپاسخ منتظر نشسته است تا همچنان که بدن بیجان مردش را میشوید، از سرنوشتش بگوید و لذت انتقامی که آغشته به دوست داشتن بیمارگون در او بارور شده را بدون ترس به همه آنهایی که اکنون از سر کنجکاوی تا حمام خانهاش آمدهاند، نشان دهد. نمایش در 3 بخش و یک صحنه با طراحی دلخراشش روی میدهد. بخش نخست نازنین خردشده وسواسی که میسابد، کتک میخورد و مدام و پی در پی موموی صورت کبود با قدرتنماییهایش او را زبون و خوار میکند. بخش دوم بازی برمیگردد، گرههای کور اجرای نخست با جابهجایی زاویه دید باز میشوند، نازنین پیراهن جذابی میپوشد و چمدانی آماده، سترگ گام بر میدارد و انگشتکشان از حق خود برای زیستن میگوید. اینکه نباید کسی را برای رنج دیگری در خود شکست، حتی زیادهروی هم میکند؛ در لحظهای مومو وادار میشود همچون سگی بورش ریختهشده در صحنه را بلیسد. بخش سوم دیگر نه این است و نه آن! بدبختی یکسان انسانهای در خود فرورفته معمولیست، نشستن، گریستن و مردن. تماشاگر با پیچش و ناسازگاری دیگری نیز در اجرا برخورد میکند، دوگانگی شخصیت مومو با بازی کاراکتر مرد در حالی که زیرپیراهن پرلکهاش جلیقهای پوشیده که کمر، گردن و چانه او را سفت و راست نگه داشته، گویی بهتازگی از بلندای جایی افتاده باشد. نازنین با او سخن میگوید، اما رفتار متقابل گاه بیننده را یاد شوهر میاندازد، گویی خود اوست و دردی که میکشد. حس گیجی و دودلی تا پایان در ستونهای دستهبندی ذهنی تماشاگر میلولد. این کنشها و واکنشهای اعتراضی یا کتککاریها کار کیست؟ آیا موموست یا شوهری که نمرده؟ شاید هم ایدهپردازیهای خیالیست. گاه به گاه میان شخصیتپردازیها و فراکاوی آرزوی آزادیهای فردی، استقلال، فشارهای خانوادگی، رویارویی ترس و آرامش و عصیانگریهای شخصی؛ اثر رشته آسیبهای اجتماعی را بهخوبی به فضای اجرا میبافد. دادن حس گناه پاکناشدنی به مردم، اشاره به آزادیهای جنسی مردها که هم اخلاقیست و هم قانونی، مهاجرت، طلاقهای عاطفی، چیرگی قانون بر زنها و الگوهای فرهنگی ایدهآل برای آنها تا برچسب نجیب بودن بگیرند؛ تاب و تحمل بسیار، کار شستوشوی زیاد، سکوت و فرمانبرداری، پرستاری و باور مدام ناکافی بودن؛ همچنین نیاز به ثابت کردن خود در هر ثانیه.
« با سکوتم انتقام میگیرم»
سکوت در فلسفه نیچه خشنترین ابزار انتقام رفتار انسانی بهویژه برای زنهاست که تکیه بر اراده معطوف به قدرت دارد. نازنین هویت شخصی میخواهد، قدرت تصمیمگیری، امنیت، عشق، نمیخواهد سرش داد بزنند، کتکش بزنند، رازها را از او پنهان کنند و با تهمت رنجی را که کشیده و شرافتش را با مهربانی ظاهری به لجن بکشانند. حتی باوجود بیوه شدنش و حالت هیستریکی که از او به بیرون میتراود، امیدوار است، امید به آینده و تلاشهای هدفمندش برای راهاندازی کافه بورش کوچکش. « یادته؟ یادته؟» تکنیک تکرار یک واژه چندین بار کنایهایست به فراموشکاریهای جمعی و فردی، بیاعتنایی، بیتفاوتی و چشمپوشیهای جامعه هایی که دولتها پرورش میدهند. در فرجام زن را میکشند، با همراهی یکی از تماشاگرها صحنهسازی میکنند، چراغها خاموش میشوند، موسیقی چنان بالا میگیرد که هیچچیز دیگر شنیده نشود. هیس! زنها فریاد نمیزنند. اهمیتی ندارد که بر تو چه گذشته و چه کسی تو را کشته. سیستم لاپوشانی فعال میشود و حقیقتی علیه تو جاری خواهد شد. امشب به صرف بورش بدون خون، تنها یک نمایش نیست؛ آمیختهای از هنر طراحی گریم، طراحی صحنه، طراحی لباس، تکنیک قفل شدن صحنه، جلوههای نور و صدا و یک زیست کامل با تجربههایش است، از پاشیده شدن خردههای یخ که در هوا میپرند بهروی تماشاگرها تا برگزیدن کسی از میانشان و گفتوگو و قضاوت آنها، از پشت کردن به تماشاگر بهتزده یا به نزدیکی یک نفس کنارشان نشستن و با ایما و اشاره چیزی که نیست را بهشان نشان دادن تا چرخشهای موزون هراسانگیز واپسین و کشتن شمعها. آنی درنگ کردن، نفس گرفتن و نگریستن به خویشتن.