-
یک اقتصاددان در گفت‌وگو باصمت تاکید کرد

تغییر نگرش، تنها راه احیای اقتصاد

جنگ پیامدهای نامطلوب بسیاری دارد که جدا از مرگ انسان‌های بی‌گناه، اقتصاد بزرگ‌ترین متضرر آن خواهد بود، زیرا با درگیری تنش‌هایی میان دو یا چند کشور و بکارگیری سلاح و ابزارهای تخریبگر، هم زیرساخت‌هایی که با هزینه بسیار ایجاد شده‌اند از بین می‌روند و در واقع سرمایه‌ها به این واسطه هدر می‌رود و هم بستری برای انجام بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی و کسب سود از این محل وجود نخواهد داشت. اینها نیمه عریان آسیب‌پذیری اقتصاد از جنگ است و در ابعادی جزئی‌تر و پنهان‌تر هر آسیبی که به هر بخشی وارد شود در نهایت اقتصاد را نیز متاثر خواهد ساخت. اما سوالی که در این باره وجود دارد، این است که چگونه می‌توان بعد از ناآرامی‌ها و برقراری شرایطی پایدارتر اقتصاد خسارت‌دیده ناشی از جنگ را احیا کرد؛ سوالی که کامران ندری، اقتصاددان در پاسخ به آن تاکید دارد: «ضرورت گذر از شرایط فعلی واگذاری مسالمت‌آمیز امور به افرادی با خرد و توانایی‌های بیشتر است که این امر باتوجه به غنای فرهنگی و تمدنی ما بسیار ساده قابل‌تحقق است.» آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح گفت‌وگوی صمت با کامران ندری، کارشناس اقتصاد درباره پیامدهای جنگ در حوزه اقتصاد و راهکارهای احیای اقتصاد بعد از فروکش کردن ناآرامی‌ها و تنش‌ها میان طرفین جنگ است.

تغییر نگرش، تنها راه احیای اقتصاد

در ابتدای گفت‌وگو از شما می‌خواهم اندکی درباره آنچه جنگ می‌تواند بر سر اقتصاد بیاورد، توضیح بفرمایید؟

از آنجایی که سوال مطرح‌شده کلی است، من هم پاسخی کلی به آن می‌دهم و تاکید می‌کنم تنها همین یک سوال پاسخی به بلندی یک مقاله و کتاب دارد. اما در یک کلام جنگ پدیده‌ای است که در کشورهای درگیر تاثیرات خود را بر حوزه‌های گوناگون می‌گذارد و اقتصاد نیز نه‌تنها از این قاعده مستثنا نیست، بلکه تاثیرپذیری مستقیم و غیرمستقیم آن از این پدیده به‌مراتب بیشتر از دیگر حوزه‌ها است. به‌عبارت شفاف‌تر جنگ با وارد آوردن خسارت به بخش‌های گوناگون که شاید در ظاهر ارتباط چندانی به اقتصاد نداشته باشند، اقتصاد را متاثر خواهد ساخت؛ حالا این تاثیرگذاری می‌تواند از دو جهت از بین رفتن امکان سودآوری و رشد یا واردآمدن خسارت و ایجاد ضرر و زیان باشد. 

به‌اعتقاد شما سنگین‌ترین پیامدهای اقتصادی تنش‌های اخیر نظامی میان ایران و رژیم صهیونیستی در چه بخشی بوده است؟ 

کیفیت و کمیت خسارت‌های جنگ در هر حوزه‌ای متفاوت است و نیاز به بررسی‌های جداگانه دارد، اما بزرگ‌ترین و عریان‌ترین پیامد جنگ از دست رفتن سرمایه‌های انسانی است که تنها در همین بخش اقتصاد از چند زاویه آسیب خواهد دید؛ نخست از دست رفتن سرمایه‌های انسانی که برای شکل‌گیری آنها هزینه و وقت زیادی صرف شده و حالا با بروز جنگ و مرگ این افراد امکان بازدهی سرمایه‌گذاری‌ انجام‌شده در این بخش از بین می‌رود و دوم زائل‌شدن امکان بهره‌برداری از توانایی‌ این افراد و ثروت‌آفرینی از این محل؛ ضمن اینکه باید در نظر بگیریم از دست رفتن هر فردی پیامدهای اجتماعی و خانوادگی قابل‌تاملی دارد که خود این مسئله نیز باری مضاعف را به اقتصاد تحمیل می‌کند.

شما هدررفت سرمایه‌های انسانی را بزرگ‌ترین خسارت جنگ عنوان کرده‌اید، جز این بخش، در کدام بخش‌های دیگر می‌توان آسیب‌ها و پیامدهای اقتصادی جنگ‌را پررنگ‌تر دنبال کرد؟

از دیگر بخش‌هایی که می‌توان گفت جنگ آسیب‌های چشمگیری را به آن تحمیل می‌کند، زیرساخت‌های کشور به‌ویژه در بخش نظامی است. ضمن اینکه باید در نظر داشته باشیم ما پیش از این جنگ نیز درگیری‌ها و گرفتاری‌های زیاد اقتصادی به‌ویژه از محل تحریم داشته‌ایم که سبب شده بود در تامین هزینه‌های عمرانی و توسعه کشور دچار مشکل شویم و حالا وضعیت پیش آمده شرایط را بغرنج‌تر و پیچیده‌تر از گذشته خواهد کرد. با این حال باتوجه به ظرفیت‌های موجود در کشور، خاتمه وضعیت فعلی و ایجاد شرایط صلح‌آمیز پایدار می‌تواند دگرگونی‌های مثبتی را برای ما رقم بزند. 

 دگرگونی که به آن اشاره کرده‌اید تحت چه شرایطی ایجاد خواهد شد؟

همان‌گونه که اشاره کردم ظرفیت‌های موجود در کشور به‌حدی بالا است که می‌توان چشم‌انداز بسیار مثبتی را برای اقتصاد ایران متصور بود، اما این امر نیازمند پیش‌شرط‌های مهمی به‌ویژه برقراری صلح پایدار و ایجاد شرایطی که در آن نگرانی بابت بالا گرفتن دوباره تنش‌ها و شعله‌ور شدن آن وجود نداشته باشد، است. موقعیت سوق‌الجیشی کشور که آن را به شاهراه شرق و غرب جهان تبدیل کرده، انرژی، نیروی انسانی توانمند و دارای مهارت، منابع طبیعی و معدنی و وسعت جغرافیایی از جمله زیرساخت‌هایی به‌شمار می‌روند که می‌توانند مسیر رشد و توسعه اقتصادی ما را هموار کنند. با این حال باید در نظر بگیریم که تمامی این ظرفیت‌ها بدون تغییر در راهبردهای حاکم در بهترین حالت ممکن همان شرایط پیشین را برای ما به ارمغان خواهند آورد. 

شما به تغییر راهبردها اشاره کردید؛ منظورتان تغییر راهبرد در کدام بخش است؟ یعنی سیاست‌گذاری‌های اقتصادی باید دچار تغییر شود؟

متاسفانه ساختار اقتصاد ما به‌گونه‌ای است که نه‌تنها قدرت تاثیرگذاری بر حوزه‌های دیگر را ندارد، بلکه خود از حوزه‌های دیگر، به ویژه سیاست تاثیر می‌پذیرد. بر این مبنا تغییر در رویکردهای سیاسی شاید الزامی‌ترین اصل باشد. حالا این تغییر سیاست هم می‌تواند داخلی باشد و هم خارجی. در بعد داخلی سال‌هاست افرادی مدیریت امور اقتصادی را در دست دارند که عملکردشان شرایط فعلی را رقم زده و شاخص‌های اقتصادی را در وضعیتی نامطلوب قرار داده است؛ بر همین اساس تغییر تدریجی این افراد و جایگزینی افرادی با رویکردها و نگرش‌ها متفاوت ضرورتی است که راه گریزی از آن نیست. 

تغییر مدل‌های سیاسی از بعد خارجی چگونه می‌تواند بر جبران آسیب‌های ناشی از جنگ به اقتصاد تاثیرگذار باشد؟

پاسخ این سوال واضح است. ما سال‌هاست به‌واسطه رویکردهای حاکم که در اینجا قصد ندارم به‌درستی و نادرستی آن بپردازم، درگیر تنش‌هایی با جهان بیرون بوده‌ایم و همین امر ما را از امکانات اقتصادی جهان محروم کرد؛ امکاناتی چون ابزارهای نقل‌وانتقال پول در شبکه بانکی جهان، بازارهای گسترده که هم می‌تواند عرصه فروش کالاها و فزونی درآمدهای ارزی‌مان باشد و هم منبع تامین مواد اولیه ارزان‌تر و باکیفیت‌تر، فناوری‌های مدرن که هزینه تولید را کاهش می‌دهد و...؛ آیا می‌توان در صورت پایداری چنین شرایطی به تغییر وضعیت اقتصادی کشور امیدوار بود؟ پاسخ این سوال روشن است. بر این مبنا باید در سیاست‌گذاری‌های‌مان در زمینه روابط بین‌الملل نیز تجدیدنظر کنیم و اصلاحاتی را در آن صورت بدهیم. 

اصلاحاتی که‌ شما در ذهن دارید ‌معطوف به ‌چه مواردی است؟

از مهم‌ترین دستاوردهای این تغییرات، باید ورود سرمایه‌های خارجی به‌ویژه سرمایه‌های مسدودشده ما به کشور باشد و لازمه این امر فراموشی گذشته و نگاه به جلو است. همه می‌دانیم که چه سیاست‌هایی باعث شده اقتصاد در وضعیت کنونی گرفتار شود و لازم نیست که دوباره آنها را تکرار کنیم. کافی است با تغییر رویکردها مسیر را عوض کنیم و تغییر رویکردها نیز ممکن نخواهد بود؛ جز با تغییر افراد. در این باره موضوع اصلی این است که فقط به تغییر افراد اکتفا نکنیم، چون اگر افراد تغییر کنند و رویکرد و دیدگاه‌ها مانند گذشته باشد و بر لجاجت‌های پیشین پافشاری کنیم، نتیجه معقولی حاصل نخواهد شد. در یک کلام به‌صراحت باید بگوییم عده‌ای از سیاستمداران و مسئولان که اکنون مدیریت برخی از بخش‌ها را در اختیار دارند و ثابت شده که سیاست‌های‌شان نه‌تنها کمکی به اقتصاد کشور نکرده بلکه آن را به عقب رانده، اگر واقعا افرادی وطن‌دوست هستند باید با درک ناکارآمدی رویه‌ها و عملکردشان، به‌تدریج مسند خود را در اختیار افرادی شایسته با نگاه و رویکرد و توانایی‌های متفاوت و کارآمد قرار دهند. 

در بیانی کوتاه آن چیزی که تاکنون کشور گرفتار آن بوده، اندیشه و نگرش غلط در حوزه سیاست بوده که طبیعتا همین نگرش به اقتصاد ما جهت داده و منابع را به سمت‌وسویی هدایت کرده که برای کشور رفاه را به ارمغان نمی‌آورد؛ با این تجربه ضرورت گذر از شرایط فعلی واگذاری مسالمت‌آمیز امور به افرادی با خرد و توانایی‌های بیشتر است که این امر باتوجه به غنای فرهنگی و تمدنی ما بسیار ساده قابل‌تحقق است. 

این بهترین خدمتی است که می‌توان به کشور و مردم کرد. خود این چرخش قدرت می‌تواند زمینه‌ساز رقم خوردن تجربه‌های گوناگون و شکوفایی اقتصاد از دل آن شود. 

سخن پایانی

واقعیت این است کشوری چون ایران با این همه ظرفیت‌های اقتصادی نباید در چنین وضعیتی باشد، اما حالا در این شرایط قرار گرفته‌ایم و اگر خواهان گذار از آن هستیم، چاره‌ای جز اصلاح و تغییر رویه‌های موجود نیست، زیرا کارشناسان تاکید دارند رویه‌های حاکم چه در بعد سیاسی و چه اقتصادی عامل و زمینه‌ساز شرایط فعلی بوده و حالا که تنش‌های نظامی میان ایران و رژیم صهیونیستی برگ جدیدی را در ساختارهای سیاسی و اقتصادی ما رقم زده، باید با پذیرش آسیب‌های هرگونه تحول و نگرشی؛ به‌شزط آنکه فرجام، شکوفایی اقتصاد باشد، در این مسیر گام برداریم. 

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین