نمایش جغرافیا در قاب دوربین
چهار عکس برگزیده از نشنال جئوگرافیک (انجمن جغرافیایی ملی) که در عین پراکندگی مکانها و موضوعات دربرگیرنده جغرافیا، سرزمین، انسان و تنوع زیستها را به نمایش گذاشتهاند در عین مهارت و جذابیتهای بصری و چهرهای از رنگ وها و شکلها در پیاله هنر.
عکس: رنگی، کادر افقی؛ عکسی از آذرخش در کنار ساحل دریا.
عکاس: امیر علی شریفی
نمابندی و ثبت کامل آذرخش بهمراه دریا و ساحل نکته فنی و قابل اعتنا عکس است که سایر موارد دیگر را در پی خواهد داشت. آذرخش تازیانه ایست از آسمان بر گرده ابرها تا باران شوند بر دریاها و خشکی ها. اثر فوق دربر گیرنده این سه وجه و نگهداشت لحظهای گذرا از پدیدهای که امکان دیدنش سخت است چه برسد به ثبتش آنهم در کادری دقیق و کامل. نقش تونهای رنگی و وزن رنگهای سرد (آبی) و چربششان بر رنگ گرم (زرد) که میتواند بهصورت نمادی از سلطه آسمان و آب بر زمین نیز تعبیر شود. نقشهای پرایدولیایی در دل آذرخش نیز میتواند خوانش را جذابتر کند. سهم دوسوم افقی و باقی بودن یکسوم زمین از دیگر تقسیمات جالب صحنه است که در نقش خوانی کمک شایانی به خواننده میکند. خطهای روشن صاعقه و سایر خطوط دیگر هم به لایه بندی اثر کمک کردهاند و هم کارکرد صدا را بخاطر میآورند. تحرک هم در صاعقه و هم در موجهای دریا تزریق انرژی از چند سویه را به اثر وارد کرده و مخاطب را در لحظه برخورد شریک کرده است. حرکت خطی از نقطه طلایی تا نقاط خنثی و حرکت موج از خط مرکزی به سمت جلو حرکت دو سویهای است که حرکت چشمی را از بالا به پایین و به جلو و عقب اثر میبرد. باری تا این الماسک ها (آذرخش) در آسمان غران گام میزنند و دریا یله بر ساحل باید به این پنجههای روشن نگریست و منتظر گریستن آسمان بود.
عکس: رنگی، کادر افقی، مردی رو به تصویر با سه چرخه موتور سیکلتی و مردی (کارگر) که به سمت دربی کوچک میرود.
عکاس: مهدی ناظری
نقاد: آتوسا دانش اشراقی
در این قاب تکاندهنده، جهان با رنگ سرخِ پودری، خفه شده است؛ گویی که زندگی از فیلتر رنگی عبور کرده تا حقیقتِ خاموش و طاقتفرسای آن را بهتر ببینیم. دو مرد با لباسهای کار یکدست درون فضایی بسته و خفهکننده از گرد سرخ قرار دارند. یکی بر سهچرخهای نشسته، خیره به لنز، با نگاهی که میان خستگی و تسلیم شناور است؛ دیگری سیگاری در دست دارد، در حال عبور از قاب، بیآنکه به دوربین توجهی کند. هر دو در سکوتی غلیظ شناورند؛ سکوتی که به گوش میرسد. این تصویر، روایت جهان فراموششدهایست؛ جهانی که رنگ، نه نشانهای از شادی، که نمادی از فرسایش است. سرخی غالب در این عکس، نه از جنس شور، که از نوعی سایش مداوم و انباشتگی خستگیست. پودر قرمز همهجا را پوشانده: دیوار، زمین، لباس، وسیله نقلیه، و حتی صورتها. این همسانی رنگی، مرز میان انسان و محیط را محو میکند؛ کارگر با کارگاه یکی شده، فردیتاش در رنگ حل شده، و این حل شدن خود روایتیست از انکار و فراموشی. ترکیببندی عکس، ساده اما قدرتمند است. مسیر دید مخاطب از مرد ایستاده به مرد نشسته، و از آنجا به عمق تیرگیِ اتاقِ پشتسر ادامه مییابد؛ فضایی که همچون دهانی تاریک، تهدیدگر و ناشناخته مینماید. هواکش بر دیوار، نمادی از امید تهویه و رهاییست، اما پوشیده از همان سرخیست که تمام فضا را فرا گرفته؛ گویی خود نیز به بخشی از این وضعیت بدل شده. در لایهای عمیقتر، عکس استعارهایست از کارگری که در ساختن جهان مدرن سهیم است، اما خود در گرد و غبار آن گم میشود. نگاه مات مرد نشسته، بیپرسش به دوربین دوخته شده، گواهیست بر تجربهای که فراتر از کلمات است؛ تجربهای جسمانی، عینی و روزمره، اما در عین حال درونی و تلخ. در نهایت، این تصویر بیش از آنکه مستندی از یک مکان باشد، روایتیست بصری از وضعیت انسان در عصر تولید؛ انسان بهمثابه ابزار، انسان بهمثابه بخشی از فضا، و شاید انسانی که هنوز نگاه میکند، اما دیگر نمیبیند.
عکس: رنگی، کادر افقی، مردی تا زانو در دریا و بخشهای از دریا و ساحل.
عکاس: پویان شاد پور
نوار آبی رنگ بازتاب پدیده طبیعی بر ساحل نقطه جاذب صحنه که از خصایص صحنههای آرام اینچنینی است. نقش انسان و موازنه آن با طبیعت که هر سه وجه خشکی، دریا و آسمان را در برگرفته بسیار قابل توجه است. تباین و جهت ایستادن انسان در مخالفت سمت حرکت نوار آبی و همراهی و هم جهتی دماغه سنگی در عین متوازن ساختن صحنه میانشان خلاءای بهوجود آورده که محل تفکر برای غور کردن در این صحنه آرام است. پرسش هایی از این دست که نقش انسان چیست و این ثبت چه بیانیه محیط زیستی را طرح میکند و دیگر سوالات اینچنینی همه به همراه موج به کناره میآیند و سپس با موج بعدی محو میشوند. دریا و خاطرات و فرهنگ کلی و پیشینه ذهنیاش در نزد یکایک ما امریست که خوانش عکس را در نزد هر کسی از ظن خودش خواهد خواند. تشکیل یکسوم و دوسوم عمودی و توازن این دو بخش از موارد فنی ایست که خوانش و هارمونی را در صحنه برقرار کرده است. عملکرد خط آبی رنگ کنار ساحل مرز بندی جالب بین آسمان و انسان و دریاست که بنوعی نقدی به رفتار ما بر زمین و طبیعت است و شاید هم اشارهای به رفتاری که ما با تنها محل زیست و سکونتمان میکنیم میباشد. از طرفی سکوت و بیتحرکی حتی دریای بدون موج آرامش ذن گونهای بر صحنه مستولی ساخته است. نقاط مختلف فرمی (رنگ) و شکلی و در نهایت جلوههای طبیعت (آسمان، دریا، خشکی) بهمراه سکوتی اثیری زمینه ساز تفکری عمیق درباره سرنوشت مادرمان و ما بعنوان فرزندانش میباشد. هر چند این خط آبیست اما قرمز تر از هر خط قرمزیست.
عکس: رنگی کادر عمودی، زنی با روبنده محلی پشت وانت نیسان.
عکاس: الکساندر آواکیان
تعارض رنگهای سرد و گرم (آبی و قرمز) و نقش روبنده از نکات مهم و عامل توجه و معنایی اثر و خصوصا چشمهای که مستقیم با بیننده درگیر هستند و پرسشگر و پاسخگویی چرایی و چیستی عکس رقم زدهاند. روبنده علاوه بر نقش محلی بودن از مفاهیم عام نیز بهره میبرد که دوگانه تصور و پوشیدگی و ناشناختگی و امنیت را در دو سوی اتفاق یعنی بیننده و سوژه را رقم میزند. کیسستی و چرایی ذات ماجراست و اشعه سوزان تیر نگاهی که که تا اعماق درون مخاطب را میکاود و حتی با این پرسش مواجه میشویم میبینیم یا دیده میشویم و یا هر دو، کنشی دو سویه در معادلهای جالب و غریب. تناسب شکلهای نقش بسته بر لباس و روبنده آنهم با رنگهای تند و گرم هارمونی جالبی را رقم زدهاند که در تضاد با سیاهی یکدست بخشی ار سر و صورت شخصیت درون عکس واکنش احساسی را در بیننده بر میانگیزد. تنها چشمها هستند که این توهم قعر سیاهی را به انسان متصل میکند. انسانی که هم پنهان است و هم آشکار هم میبیند و هم دیده میشود و در نهایت تصویری با المانهای محلی و گفتمانی جهانی پیش روی ماست. انسان و گفتوگوی فرهنگی برخاسته از پوشش و نقش چشمها مثلث اصلی و نهادی اثر هستند که میتواند مباحث روانکاوانه را نیز در بر گیرد و این سکون فرد نشسته در ماشین ما را همراه ماشین زمان با خود به وادی هایی گوناگونی ببرد خصوصا زمانی که دعوت به درون انسانی میشویم از طریق دالان چشم هایش.
سخن پایانی
چهار جلوه حیات و انسان از جغرافیایی کشورمان بهصورت تابلوهای برابرمان تصویر شدهاند تا با گردشی مفرح دریابیم جلوههای متفاوت سرزمین، مردم و تنوع فرهنگها را با همه گستردگی و تنوعشان. باشد که این رنگین کمان همیشه بر آسمان این سرزمین نقش بندد.