پنج‌شنبه 27 اردیبهشت 1403 - 16 May 2024
کد خبر: 14706
تاریخ انتشار: 1401/01/29 03:07

راز و نیازهای روزانه با معبود

فربود شکوهی (جلوه)

خدایا! 

از نام و نشان وگمان برتری.

به گمان بنده هیچ بر ناید و به فرمان تو همه بر آید.

نتوانیم گوییم که «چنینی یا چنانی»، تو آفریننده همینی و همانی و از همه ‌چیز به هیچ چیز نمانی.

اگر تو نخواهی، از بنده در بند چه آید؟ که به کار آید؟ و چه کارد؟ که به بار آید؟ و اگر تو نخواهی به دیدار، جان دلداده به بهشت، به چه کار آید؟! 

از این است هر که آمد، هیچ آمد و هر که شد، هیچ شد و جهان و کار جهان، پیچ در پیچ و هیچ بر هیچ شد و به راه این امید پیچ در پیچ، ما را مهر تو می‌باید، دگر هیچ. هر چه داریم از تو داریم، خود چه داریم؟ هیچ هیچ! 

ما هست نیست، هستیم و اگر هستیم با تو هستیم.

ما را نام، همان است که تو بخوانی و تو بدانی.

نداریم جز تو هیچ کس را و جز تو هیچ کس را نخواهیم. 

خدایا! 

تویی که چشمان‌مان را داده‌ای نور.

مکن بخشیده خود را ز ما دور.

دم به دم ما را از عشق تو، تیماری و بیماری است.

پس کیست که بر درگاه تو نزارد؟ و آه، بر تو نپردازد؟

هر کس که تو را شناخت، درفش مهر تو بیافراخت و بیانداخت جز تو هر چه که بود، ازیرا که تو ز آغاز ببوده و نبوده ماییم.

چون بندگی نباشد، از زندگی چه سود؟

افسوس که افسوس نمی‌دارد سود.

به بد، کار خود را به تباهی و سیاهی در انداختیم و سود و سرمایه را در باختیم.

ما سر به فرمان توییم و برای‌مان آن بخواه که خواهی.

اکنون راهی پیش آر که فرجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار. 

خدایا! 

زبان بی‌سامان‌مان را از کژی و کاستی دور و دل‌مان را از نورتان پرنور گردان.

دل‌های بیمار‌مان را پاک و گریبان تیمارمان را چاک گردان.

درون خراب‌مان را آباد و به‌مهرتان، تن‌مان را شاد گردان.

نیاز بیچارگان درمانده وامانده را برآورده و ما را از خود، بیخود و روی‌مان را از خود به سوی خود گردان.

تویی که همیشه بیداری و بیداری، آغاز ساز و آواز زندگی زیبا و پر راز و نیاز و نیایش است.

پس

ما خفتگان و خواب‌زدگان را بیدار کن. تا ما رندان سرگردان از ددان و دیوان برهیم و در تو و با تو به بیداری برسیم. چون تو بهترین را‌هنمایان ‌و راهبران هستی.

خدایا! 

دل‌مان تشنه پرتیمار و جان‌مان خسته بیمار است.

ای کارساز بی‌نیاز! و ای چاره‌ساز کارساز! 

چاره ما ساز که بی‌داوریم، گر تو برانی به که روی آوریم؟

که ننازد ز کارسازی تو؟ که بترسد ز بی‌نیازی تو؟

دست‌مان ز نیاز بر فراز است و درت بر همگان باز است.

به درگاه بارگاه تو روی نیاز به خاک پاک می‌نهیم تا خاک و پاک شویم.

داور‌مان داریم به جان، خرد را و در دل، اندیشه را یاور باورمان داریم.

پس

خردی ده تا جان بدان راه سپُرد و اندیشه‌ای ده تا دل ز گناه بگذرد.

در گذر از گنه که خواننده‌ایم و چاره ما کن که پناهنده‌ایم.

دل‌مان را سیراب از باده ناب و جان‌مان را بی‌تاب‌ و شاداب کن.

باشد تا روزگار ناسازگار به کام‌مان شود.

 


کپی لینک کوتاه خبر: https://smtnews.ir/d/4byyw8