صنعت آزرده نشر
آیدا فریدی
زنجیره نشر و چاپ کتاب زنجیره پیچیده ای شده است. حوزه ای که زخم های عمیق خودش را دارد. از بخش چاپ گرفته تا پخش و توزیع کتاب و واسطه هایی که ممکن است حتی در مهم ترین بخش فرهنگی ساختار اجتماعی تاثیرگذار باشند. یکی از مشکلات این روزهای صنعت نشر، مسئله بنیادی تغییر سلیقه مخاطب است. به گفته برخی از ناشران ذائقه خواننده از محتوای وزین به سمت محتوای فله ای، غیرمستند و به اصطلاح زرد، تمایل پیدا کرده است. سلبریتی جای روشنفکر را گرفته و به واسطه همین شخصیت های مجازی نوع خاصی از ذائقه و سلیقه در حوزه کتابخوانی و فرهنگ در حال رقم خوردن است. معرفی کتاب در صفحه شخصی اینفلوئنسرها و سلبریتی های اینستاگرامی و گاهی پیروی یک سویه از یک کتاب خاص را می توان از آثار ایجاد این جریان دانست.
همه این موارد در ظاهر یک اتفاق ساده و روزمره است اما در مطالعات و نظریات جامعه شناختی رسانه این اتفاق نوعی مخاطب سازی است؛ جریانی بنیادی و ساختاری که در این نوشتار نمی گنجد. ماحصل این نوع ضدتبلیغ، همه چیزخوانی مخاطب سرگردان در کتابفروشی و نمایشگاه و بازار کتاب است. در نوشتار پیش رو پیش فرض ما بر این است که «چه چیز خواندن» مهم تر از «چه میزان خواندن» است.
نمونه این اتفاق ناشرانی هستند که برای چاپ مجدد برخی کتب فاخر مستاصل مانده اند. ناشر مخاطب خاص خودش را از دست داده و برخی کتب مرجع بدون مشتری مانده اند. نتیجه چنین اتفاقی بروز انقلابی در انتشار کتاب هایی خاص با عناوینی است که تنها از مجرای شبکه های مجازی به واسطه مخاطب غیرمتخصص تبلیغ شده و در مواردی سلیقه مخاطب کتاب را در سطحی نازل نگه داشته است. با این همه برخی ناشران همچنان رسالت خود را انتشار کتاب هایی می دانند که هم اعتبار نشر خود را حفظ کنند و هم در دام کتاب سازی ها و کتاب های به اصطلاح زرد گرفتار نشوند. بخش عظیمی از آنچه اقتصاد نشر را هدایت می کند مشتری است. مثل تمام بازارها، کتاب هم بازار و بازاریابی و مشتری خودش را دارد، این در حالی است که کتاب فقط یک کالا نیست، کتاب یک کلیت فرهنگی است. در حال حاضر مخاطب در میان انبوه عناوین سرگردان است. در این فضا برخی ناشران برای حفظ منافع و کسب وکار به ناچار دست به انتشار هر نوع کتابی می زنند و دیگر مهم نیست چه کتاب هایی را منتشر کنند. چنانچه در بازار گاهی با کتاب هایی با عناوین به اصطلاح بسیار درشت و خوب مواجه می شوید که ارزش خواندن ندارند. بدون شک ناشرانی که نام و اعتبار یا برند نشر برای شان مهم است وارد این کارزار نمی شوند. یعنی راضی نمی شوند تنها برای حفظ بازار هر کتابی را با هر عنوانی منتشر کنند.
قیمت پشت جلد نیز یکی دیگر از اهرم های میزان خرید کتاب است. اما قیمت پشت جلد هم داستان خودش را دارد. اولویت برخی از خریداران کتاب قیمت پشت جلد است و محتوای کتاب در درجه دوم و گاهی چندم اهمیت قرار دارد. مسئله این است که متاسفانه متر و مقیاس درستی در کار نشر نیست و قاعده مشخصی برای سنجش تفاوت کتاب خوب از کتاب بد وجود ندارد. بودجه خرید کتاب در معیشت خانوار متوسط ایرانی به دلایلی که خود می دانید جایی ندارد. «خیلی کم و به ندرت پدری را می بینید که دست فرزندش را بگیرد و داخل کتابفروشی گشتی بزنند، اما والدین بسیاری را می بینید که در مراکز خرید و خوراکی برای فرزندشان هزینه و زمان گذاشته و درنهایت هر مبلغی را بابت یک ساندویچ می پردازند اما به صندوق کتابفروشی که می رسند به دنبال تخفیف هستند.» اینها بخشی از گلایه های ناشران از مخاطبان کتاب است و البته بیشتر متوجه نحوه سیاست گذاری و فقدان یک بخش ناظر بر اقتصاد نشر می شود.
در کنار تمام این سازکار عجیب در بازار نشر برخی پدیده های جدید هم قابل مشاهده است که به آرامی در اقتصاد نشر سایه می گستراند؛ یک نوع سرقت خاموش و بی صدا به نام کتاب سازی. اتفاقی که در حال حاضر در بخش مافیای کتاب در حال رخ دادن است و قانونی هم برای برخورد با آن وجود ندارد. در این فرآیند به دلیل نبود قانون کپی رایت، ناشر اقدام به کپی و چاپ مجدد یک ترجمه خوب از یک عنوان کتاب پرفروش کرده و کتاب با نام یک مترجم دیگر منتشر می شود. با این اقدام به دلیل حذف هزینه ترجمه، قیمت پشت جلد کمتر از نرخ اصلی کتاب بوده و این خود سودی برای ناشر به ارمغان می آورد. در ادامه این اتفاق به مرور نسخه فرعی و کپی شده به دلیل انتشار با قیمتی نازل تر نسخه اصلی را کنار زده و بازار را در اختیار می گیرد. آنچه ما در ابتدای نوشتار پیش رو از آن به عنوان صنعت آزرده نشر یاد کردیم تنها مختصری است از مشکلات بیشمار این روزهای صنعت نشر در روز کتاب، کتابخوانی و کتابدار.