ویژگیهای دولت کارآفرین
احسان سلطانی- اقتصاددان
کارآفرین جزو آن دسته واژگانی است که در جهان از مدتها قبل مورد استفاده قرار گرفته اما در کشور ما عمری کمتر از ۲ دهه دارد. با این حال، مفهومی که این واژه در ذهن متبادر میکند، متفاوت با معنایی است که خارج از ایران از آن استنباط میشود.در اقتصاد ایران و بنا بر تعریف، کارآفرین وجود ندارد، چراکه کارآفرین قبل از هر کس، به فردی گفته میشود که حاضر شده کسبوکاری راه بیندازد و ریسک آن را هم بپذیرد. تمام این تلاشها هم برای این صورت میگیرد که آن فرد در نهایت بتواند به سودی مطلوب دست پیدا کند.از سوی دیگر، واژه کارآفرین بهگونهای است که گویا، این افراد لزوما به فکر اشتغالزایی در کشور هستند؛ حال آنکه ممکن است حتی کسبوکاری که از سوی این افراد راه افتاده هیچ شغل جدیدی ایجاد نکند اما حتما ریسکپذیری داشته و با هدف دستیابی به سود بیشتر انجام شده است.متاسفانه در ایران مفاهیم گاه معنایی دیگر میدهند؛ مثلا ترجمه کارآفرین چنان اشتباه است که گویا افرادی در اقتصاد وجود دارند که صرفا بهدنبال انجام کارهای خیر هستند و تمایل دارند سرمایه خود را در خدمت رفاه همه قرار دهند. حال مسئله این است که چنین افرادی چرا بهجای ایجاد بنگاه اقتصادی، بنگاه خیریه نمیزنند؟ مشخص است که مسئله سود است و اینها شعاری بیش نیست. بدون سود شخصی، کارآفرینی معنایی ندارد.
همچنین سوداگر فردی است که کسبوکاری راه میاندازد؛ آن هم با هدف جذب سود بیشتر. سرمایهدار هم همین است و سود محرک او است، اما سوداگر در بخش نامولد فعال است و سرمایهدار و کارآفرین ممکن است در بخشهای مولد فعالیت کنند. با این حال، همه آنها هدفی مشترک دارند؛ کسب سود حداکثری. به این ترتیب نمیتوان دقیقا مرزی میان سرمایهدار و کارآفرین کشید و در واقع هر دو آنها یک معنا را به تصویر میکشند. فقط باید توجه کرد که سوداگر نوآوری ندارد و ریسک کمتری میپذیرد اما کارآفرین ریسکپذیری بیشتری دارد.از سوی دیگر، سالها است میشنویم باید کارآفرینان در رأس امور اقتصادی باشند و منظور از کارآفرین هم تنها بخش خصوصی است. حال آنکه در دیگر کشورهای جهان چنین نیست و کشورهایی هستند که دولت آنها بزرگترین کارآفرین است. مثلا اگر به اقتصاد چین بنگرید، متوجه خواهید شد بیش از نصف اقتصاد این کشور در دست دولت است. از قضا تمام بنگاههای زیرمجموعه دولت بنگاههایی سودده هستند که به سود اشتغال این کشور هم تمام شده است. مثلا ابربنگاهی چون هوآوی که توسط ترامپ هم فشار فراوانی را تحمل کرد، شرکتی متعلق به ارتش آزادیبخش خلق چین است؛ یعنی یک نهاد نظامی در پرجمعیتترین کشور جهان، توانسته هم تولید رقابتی داشته باشد و هم سوددهی.
حتی تصور اینکه یک نهاد نظامی یا امنیتی ایران بتواند چنین بنگاهی را به این روش مطلوب اداره کند، ناممکن است. بنگاههای فراوانی از این دست میتوانیم نام ببریم. حتی در میان کشورهای همسایه نیز چنین شرکتهایی دیده میشوند. مثل آرامکو که سهامش یکسره به دولت سعودی تعلق دارد و شرکتی بزرگ و سودده محسوب میشود. در ایران اما هر گاه از وظایف بخش دولتی صحبت میشود، طوری سخن میگویند که گویا جز شکست و زیان هیچ امکان دیگری در مقابل نیست؛ حال آنکه وقتی ساختارها را اصلاح و درست کنند مشکلات حل میشود.
آنچه سبب میشود در ایران شرکتهای دولتی دچار کساد شوند، مدیریت رانتی، رفاقتی و غارتی حاکم بر آنها است؛ نه ذات فعالیت بخش دولتی. شرایط به حدی مزدورانه شده که سرمایهداران مدعی میشوند که ما هیچ هدفی جز اشتغال جوانان کشورمان نداریم.در ایران چنان کارآفرینی را به بخش خصوصی منحصر کردند که گویا دولت هیچ وظیفهای نباید داشته باشد. ما امروز در جهان میتوانیم دولتهای توسعهگرا و کارآفرینی را ببینیم که راهبر توسعه اقتصادهای خود هستند. دولت چین بیتردید کارآفرینترین دولت جهان است و میتواند بهترین الگو برای دولتهای ایران باشد. در ژاپن و کره جنوبی هم این شرایط حاکم است و دولتهای این کشورها نهتنها در اقتصاد مداخله میکنند، بلکه به کارآفرینی هم میپردازند. حتی در خاورمیانه هم دولتهای امارات و ترکیه دولتهایی کارآفرین هستند.باتوجه به ابعاد مسئله میتوان ادعا کرد مهمترین و کلیدیترین نیاز کشور، تشکیل دولتی کارآفرین و توسعهگرا است که هدف اصلی خود را ایجاد اشتغال پایدار گذاشته است. این نوع کارآفرینی حتی اگر یارانه بگیرد، باز هم به سود اقتصاد خواهد بود. دولت کارآفرین تنها به پولپاشی در اقتصاد نمیپردازد، بلکه مدیریت بنگاهها را هم متحول میکند. اگر دولت کارآفرین در ایران تشکیل شود باید صنایع پاییندستی را رشد دهد و با محو رانت از اقتصاد، خلاقیت و اشتغال را محور فعالیت خود کند؛ اتفاقی که بهنظر نمیرسد در کوتاهمدت در کشور ما رخ دهد.