سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 - 07 May 2024
کد خبر: 15490
تاریخ انتشار: 1401/02/11 04:19

تئاتر بدون سالن می‌میرد

علیرضا درویش‌نژاد- بازیگر و ‌کارگردان

 تئاتر کار کردن، آرزویی نزدیک به محال شده است. سالن‌های دولتی محدود‌ند. در سطح شهر تهران غیر از مجموعه تئاتر شهر، محراب و سنگلج و هنر دیگر سالنی وجود ندارد.

بنیاد رودکی با مجموعه تالار وحدت، سالن حافظ و تماشاخانه برج آزادی در دسترس همه نیست. مجموعه تالار مولوی زیرمجموعه دانشگاه است و برای دانشجویان خاص استفاده می‌شود. مجموعه ایرانشهر و چند فرهنگسرا که متعلق به شهرداری است و نیمه‌دولتی (خصولتی) محسوب می‌شوند، در بخش مالی تابع عملکرد سالن‌های خصوصی‌اند. بعد از این تعداد، فقط مجموعه‌های خصوصی می‌مانند که برخی شهرت بیشتری دارند و برخی مهجور مانده‌اند، اما در بخش قراردادهای مالی شهره و مهجورش به یک شکل و روش عمل می‌کنند. 

این فهرست نمایانگر دو موضوع است؛ اول محدودیت تعداد سالن‌ها به نسبت کلانشهری همچون تهران و دوم غولی به‌نام سرمایه یا همان نامِ آشنای پول. 

سالن‌های دولتی که شامل حمایت‌های اندک دولتی می‌شوند، به‌دلیل تراکم اجراها و درخواست‌های اجرا، هدفی غیر قابل دسترس می‌‌نماید که اگر مدیرانش حتی قصد همراهی با گروه‌ها را داشته باشند هم، در تراکم درخواست‌ها و همچنین برخی اولویت‌های سازمانی و بخشنامه‌ای که منجر به حذف برخی گروه‌ها نیز می‌شود، نمی‌توانند در چنین موقعیتی برای گروه‌های تئاتری که عموما جوانان هستند، کاری بکنند.

سالن‌های نیمه‌دولتی نیز که از حمایت سازمان‌های دولتی برخوردارند، این حمایت را برای پیشبرد اهداف تبلیغی و حفظ و نگهداری و گاه ارتقای پرهزینه سالن‌ها خرج می‌کنند و در مواجهه با اجراهای تئاتری همان عملکردی را دارند که سالن‌های خصوصی دارند.

در نتیجه گروه‌های تئاتری پس از گذراندن صف طویل و متراکم درخواست‌های اجرایی، با قرارداد مالی‌ای مواجه می‌شوند که بر آمدن از آن گاو نر می‌خواهد و مرد کهن. در این میان سالن‌های خصوصی می‌مانند که گرچه برای امداد به وضعیت اجرایی تئاتر پا به میدان گذاشته بودند، اما امروز به‌دلیل شرایط مالی، بر آمدن از عهده قراردادهایشان ۱۰۰ گروه امداد را لازم دارد که به کمک تئاتری‌ها بیایند.

باتوجه به وضعیت اقتصاد کشور و نوسان‌های مالی و تورم‌های چندرقمی که شامل همه طبقات و صنوف جامعه شده، بخش فرهنگی که طفل یتیم‌مانده کشور است، اوضاع خطرناک‌تری را می‌گذراند و همین روزهاست که نفس‌های آخرش را بکشد. گرچه کیفیت اجراهای روی صحنه و وضعیت دکور و لباس‌ها و تعداد بازیگران هر نمایش و استفاده از بازیگران یکبار مصرف، نشان می‌دهد بسیاری از شریان‌های تنفسی‌اش کاملا خشکیده و از کار افتاده، اما تئاتر هنوز زنده است.

به هر روی آنچه گفتنی‌ است وضعیت گروهی از کارگردانان و گروه‌های نمایشی است که در شرایطی بغرنج به‌سر می‌برند و برای برون‌رفت از چنین شرایطی وضعیت تمثیلی‌شان را به چند وجه طی می‌کنند: 

مورد تمثیلی اول: 

پیدا و کار کردن با تهیه‌کننده برای بسیاری از ایشان دشوار و کنار آمدن با برخی سلایق تحمیلی برخی تهیه‌کنندگان برای‌شان محال است؛ پس ترجیح می‌دهند کار نکنند. 

مورد تمثیلی دوم: 

تهیه‌کنندگانی می‌یابند که اندک سرمایه‌ای دارند و در یک اجرای ضعیف و انتخابی غلط دچار ورشکستگی شده و از چرخه تولید کنار می‌کشند. 

مورد تمثیلی سوم: 

تهیه‌کنندگان در پس هر اجرا چنان رمق گروه را می‌کشند که افراد گروه‌ها پشت دست‌شان را داغ می‌کنند که وارد چنین فرآیند‌ی شوند.

مورد تمثیلی چهارم: 

تهیه‌کننده و کارگردان با هم کنار می‌آیند و به‌خوبی و خوشی در کنار هم زندگی‌شان را آغاز می‌کنند، اما سالن چنان قراردادی جلوی‌شان می‌گذارد که کارشان به متارکه می‌رسد.

مورد تمثیلی پنجم: 

همه چیز به‌خوبی و خوشی تمام می‌شود و تهیه‌کننده و سالن و کارگردان با هم به سودشان می‌رسند، اما مخاطب از تماشای کار دچار سوء هاضمه حاد می‌شود. 

مورد تمثیلی ششم: 

همه چیز به‌خوبی و خوشی شروع شده و به پایان می‌رسد و به‌طرز معجزه‌آسایی مخاطب هم کمابیش راضی است.

البته می‌تواند موارد دیگری هم پیش بیاید که یا جزو استثنائات است یا نزدیک به همین ۶ مورد؛ اما آنچه حائز اهمیت به‌نظر می‌رسد، اینکه چنین معادلاتی اگر به انجام هم برسد هرگز نمی‌تواند جوابگوی نیاز مخاطب و تامین بازار فرهنگی تئاتر کشور (همین تهران) باشد. 

سالن‌های دولتی محدودیت‌ها و ضوابط خودشان را دارند و عموما جز تصمیمات مدیریتی، شامل برخی فرمایشات بخشنامه‌ای نیز می‌شوند که گاه دست و پای مدیران را نیز می‌بندد. باوجود این و در صورت تکمیل تمامی اجراها، این سالن‌ها نسبت به درخواست‌های اجرا همچنان در کمبود آماری قابل‌ملاحظه‌ای اسیر‌ند.

سوال اینجاست که آیا افزایش تعداد سالن‌های خصوصی می‌تواند به رفع چنین وضعیتی کمک کند؟

آیا گشایش سالن‌های دولتی بیشتر باتوجه به بودجه‌های حمایتی و موضع‌گیری دولتمردان نسبت به تئاتر می‌تواند راهگشای چنین مشکلی باشد؟

آیا گروه‌ها و آموزشگاه‌ها باید در زمینه خروجی‌ها و کیفیت آموزش‌های‌شان تصمیمات بهتری اتخاذ کنند؟

آیا با همین اوضاع ‌باید ساخت و کنار آمد؟

دوستان دولتی چندان طرفدار تئاتر نیستند و دوستان تئاتری وابسته به نهادهای دولتی معمولا ترجیح‌شان حفظ مواضع و منافع دولتی‌‌شان است. دوستان تئاتری‌ای که راهی به مناسبات دولتی پیدا می‌کنند، عموما به‌دنبال منافع شخصی و پیشنهادات آن‌سویی‌ها به سمت سرمایه غش می‌کنند. به‌نظر می‌رسد با چنین توصیفاتی شرایط به جایی رسیده که هر کسی (در اینجا گروه‌های نمایشی) ‌باید اسب لنگ خود را به منزل برساند و کلاه خودش را نگه دارد که دزد نبرد.

هیچ برنامه و جریان هدفمند کوتاه‌مدت و بلندمدتی که منجر به بهتر شدن و سامان گرفتن تئاتر شود، وجود ندارد. همه تصمیمات روزانه و هفتگی است و غالبا نیز چنین تصمیماتی تحت تاثیر تغییر وضعیت سیاسی یا اقتصادی کشور به‌هم ریخته و ملغی می‌شوند.

تئاتر کشور همچون تمامی نهاد‌های فرهنگی و هنری هیچ برنامه راهبردی‌ای ندارد. هیچ نهاد و سازمانی که برنامه‌ای هدفمند و اصولی و قابل‌اجرا داشته باشد، در این فضا وجود ندارد. هر طرحی صرفا برای جذب بخشی از سرمایه و بودجه فرهنگی ارائه می‌شود و در حد همان طرح باقی می‌ماند، زیرا اجرای هر طرحی یعنی خرج کردن پول و سرمایه بادآورده‌ای که برخی دل‌شان نمی‌خواهد آن را با دیگران تقسیم کنند. 

این بیانی ساده از وضعیتی دشوار است. به‌قول نویسنده‌ای بچه‌ها شوخی شوخی سنگ می‌اندازند و قورباغه‌ها جدی جدی می‌میرند. حالا حکایت ماست.

نکته جالب اینکه هنوز و همچنان اصرار داریم و مانده‌ایم تا تئاتر کار کنیم و هر کدام‌مان فکر می‌کنیم با آنچه به صحنه می‌بریم می‌توانیم شرایط را تغییر دهیم و همین امید است که ما را زنده نگاه می‌دارد و دیگران را نیز وادار می‌کند که به همین کارهای‌شان ادامه

 دهند. روزی روزگاری کسی گفته بود اگر می‌خواهید کشور ایران رشد کند درِ چاه‌های نفت را ببندید. انگار درباره تئاتر نیز چنین چیزی مصداق دارد و اگر بخواهیم تئاتر سروسامانی بگیرد، شاید بهتر باشد درِ چاه‌های امید را ببندیم و منتظر باشیم تا کسی یا کسانی از خویش بیرون آیند و کاری بکنند.

 


کپی لینک کوتاه خبر: https://smtnews.ir/d/2rab9w