چه باشی چو روبه به وامانده سیر؟
سپیده موسوی
در دورانی از تاریخ تصوف، گاه به مواردی برمیخوریم که در آن، صوفیان به تنبلی و بیکارگی مشغول بودند. دلیل اصلی این اتفاق، آن بود که عدهای از آنها، مفهوم توکل به خدا را به امورات اقتصادی و روزمره زندگیشان هم تعمیم میدادند و بهشکل کلی عقیده داشتند «هر آن کس که دندان دهد، نان دهد» از اینرو، دست از کار و همت میکشیدند و تماما منتظر رحمت خدا میماندند! حتی آن دست صوفیانی که بهبهانه دوری از انس به یک مکان و نیز درک محضر انسانهای برگزیده، مدام در سفر بودند، در مواردی هیچ پولی بههمراه خود نمیبردند و باور داشتند که در طول سفر وامانده نخواهند شد و روزی مقدر به آنها خواهد رسید.
در ادامه، گسترش خانقاهها و لوت و سفرههای فراوانی که مردم برای ادای نذر و نذورات خود ادا میکردند نیز، به تنبلی و بیکارگی صوفیان دامن زد و حتی عدهای از مردم عادی، بهمنظور بر خوردن با این جماعت و برخورداری از یک برکت بیزحمت، در میان خیل آنان وارد شدند و همین مسئله، در دوری هرچه بیشتر صوفیه، از اصل و روش خالصانه دیرین خود بیتاثیر نبود. ماجرای این قبیل نذر و نذورات خانقاهی، بهقدری در ایجاد صفت پرخوری در میان صوفیان تاثیرگذار شده بود که در میان اعراب و ایرانیان تعبیر «اکل صوفی» بهمعنای شکمبارگی و پرخوری افراطی جا افتاد.
این در حالی بود که صوفیان تا پیش از این به بهانه زهد، از عمده لذایذ مادی از جمله پرخوری ابا داشتند و وجود ضربالمثلهایی چون «قناعتگر به بادامی بسازد» رهاورد همین باورها بود. سیدمرتضی رازی، در کتاب تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام در راستای توضیح این صفت صوفیان آورده است: «از صوفیان، قومی باشند که همت ایشان جز شکم نبود... به اطراف عالم میگردند از بهر لقمه و همیشه طالب طعام و رقص باشند و چون شکم سیر کردند، روی در روی کنند و حکایت ایشان همه آن بود که در فلان شهر در خانقاه، طعامهای نیکو سازند و سماع و رقص نیکو کنند و صوفیانی باشند که در سمرقند بشنوند که در مصر خانقاه کردهاند و آنجا لوت بسیار به خلق میدهند، از سمرقند قصد مصر کنند!»
باری، با گسترش یافتن خصلت بیکارگی در میان صوفیان، کمکم عدهای از بزرگان صوفیه و نیز شعر و ادب در راستای تبیین این تصور اشتباه و توجیه درست آن برآمدند. از آن جمله، حکایت معروفی از بوستان سعدی است با مطلع:
یکی روبهی دید بیدست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای
در این حکایت، یک درویش شوریدهرنگ و آشفتهحال با دیدن روباه علیلی که رزقش را از باقیمانده غذای یک شیر تامین میکرد، به این نتیجه میرسد که وقتی چنین موجود ناتوانی نیز از برکت و رحمت خدا به دور نیست، پس چرا من به رحمت الهی امیدوار نباشم؟ از اینرو تصمیم میگیرد که خود را به ناتوانی بزند تا خدا بر او دل بسوزاند و رزقی بیحساب را به او عطا کند.
درویش آنچنان در انتخاب راه پیشروی خود ممارست میکند و مصرانه آن را ادامه میدهد که از فرط کمکاری و گوشهنشینی، مثل پوست و استخوان میشود! با این حال خدا دلسوزی بر او را با رزق دادن به وی نشان نمیدهد، بلکه با یک الهام آگاهیبخشانه او را از مسیر اشتباهی که در آن سیر میکند، آگاه میسازد و میگوید:
برو شیر درنده باش ای دغل
مینداز خود را چو روباه شل!
چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر
چه باشی چو روبه به وامانده سیر
یعنی چرا سعی نمیکنی از آن اتفاقی که دیدی، قسمت سخت و پرزحمت ماجرا را ببینی و از آن الگوبرداری کنی و میآیی خودت را به آن روباه علیلی مانند میکنی تا به تو رزق و روزی رایگان برسانند؟ آنگاه درویش را به داشتن عزتنفس و نیز برخورداری از صفت بخشندگی در حق دیگران دعوت میکند و میگوید، سعی کن در زندگیات مانند همان شیر شکارگر باشی تا هم خودت برخوردار شوی و هم به دیگران رحمت و برکت برسانی. همت کن و مثل روباه نباش و به پسمانده لطف و رزق دیگران راضی مشو! بدینگونه سعدی با این داستان نهتنها بر صوفیانی که بیکارگی پیشه گرفته بودند، خرده میگیرد، بلکه بهشکل کلی به کسانی که به اسم توکل کردن به خدا و تمرکز بدون زحمت بر صفت رزاق بودن خدا، انتظار رحمت و برکت دارند، میگوید: آدمی باید در عین توقع داشتن از رحمت الهی و ایمان داشتن به مهربانی او، دست از همت و تلاش خود برندارد.
در مجموع میتوان حضور پررنگ دو رویه کمهمتی و بلندهمتی را در فرهنگ ایران مشاهده کرد.
بهویژه مورد دوم با روحیه اصیل نژاد ایرانی همخوانی بیشتری دارد، زیرا در دین زرتشت بهکرات بر اهمیت تلاش و کوشش خصوصا در امر کشاورزی تاکید شده است. تا آنجا که در این دین، آزار رساندن به همه موجودات نارواست، مگر موجوداتی که از آنها با عنوان خَرفَستَر (نظیر مار، عقرب، ملخ، رتیل، زنبور و ساس...) یاد میشود، زیرا اینها بهدلیل آسیبی که به کشاورزی و دسترنج و جان انسانها میرسانند، امکان از بین بردنشان وجود دارد. حضور چنین پیشینههای فکری و فرهنگی و تمرکز بر آنها میتواند به مردم یک جامعه بر تمرکز بیشتر و بهتر بر اهداف و وظایفی که پیشرو دارند، یاری برساند و آنها را در توجیه همراهی همزمان حرکت فرد و برکت الهی راهنمایی کند.
متن قابل توجهی بود در تقابل تلاش و تن بارگی با توجه به ریشه های فرهنگی و گذشته این نوع تفکر. سپاس