برای معدن چه باید کرد؟
مواد معدنی تجدیدپذیر نیستند و تجدیدناپذیری بهمعنای این است که باید در بهرهبرداری و برخورداری از آنها، نهایت دقت را به خرج داد و از آخرین تکنولوژیها استفاده کرد و بهترینها را به کار گرفت تا هم از منابع ملی کشورمان بهره ببریم و هم بتوانیم از آنها حفظ و حراست کنیم.
بهباور کارشناسان، این حساسیتها تا امروز وجود نداشته است و بنابراین نباید فکر کنیم مشکلات اقتصادی امروز یا اثر تحریمها آن را پدید آورده است. علت وجود این مشکل در حوزه معدن چیست و چگونه میتوان آن را کاهش داد و در نهایت مرتفع کرد؟ این پرسشها محور گفتوگوی امروز صمت با علیخان نصراصفهانی، استاد دانشگاه و فعال معدنی است.
در حال حاضر و در شرایط رقابتی بازار مواد معدنی در دنیا، آیا فروش مواد اولیه معدنی و تامین ارز اولویت دارد یا فرآوری و تکمیل زنجیره ارزش؟
وقتی درباره معدن صحبت میکنیم، با 2 مفهوم سر و کار داریم. منابع معدنی و ذخایر معدنی. این دو با هم تفاوت دارند. منظور از منابع معدنی کلیت بزرگی است که ذخایر معدنی جزئی از آن است و باتوجه به اقدامات اکتشافی و رهگیری قابلاستفاده و بهرهبرداری میشود. عملیات اکتشافی معدنی مقدمه کشف ذخایر و منابع معدنی است و در مرحله بعد، برای اینکه مشخص شود که این مواد قابلیت استخراج دارند یا خیر، باید مطالعات اقتصادی انجام گیرد تا روشن شود که این منابع چقدر قابلبهرهبرداری هستند یا بهعبارتدیگر ذخیره معدنی بهشمار میروند یا خیر؟
وقتی بهرهبرداری از یک ماده معدنی صرفه اقتصادی داشت، مراحل استخراج انجام میشود و بعد وارد فرآیند فرآوری میشود. این فرآوری اولیه بخشی از ملزومات تولید ماده معدنی است، چراکه مواد معدنی بهصورت خالص در زمین یافت نمیشود و ملغمهای از مواد معدنی گوناگون است. بنابراین بهرهبردار تلاش میکند تا ماده معدنی موردنظر را بهشکل بهینه استحصال کند. در واقع، در این مرحله تلاش میشود تا مواد یا کانیهایی که در کنار ماده معدنی اولیه وجود دارند، حذف یا جدا شوند تا محصول نهایی حجم کمتر و خلوص یا عیار بالاتری داشته باشد.
این فاز اولیه عملیات فرآوری است و ماده اولیه را آماده ورود به فازهای بعدی عملیات فرآوری میکند. در مراحل بعدی با تغییرات فیزیکی یا شیمیایی که روی ماده معدنی انجام میشود، میتوان آن را به مادهای مفیدتر تبدیل کرد. بهعنوانمثال، اگر سنگآهن را در نظر بگیریم، چیزی نزدیک به ۶۰ درصد آن مواد زائد یا بهاصطلاح باطلههایی است که باید جداسازی شوند. در فرآیند فرآوری اولیه تلاش میشود تا ۴۰ درصد ماده اولیه موردنظر، که در مثال ما سنگآهن است، جداسازی شود. بعد از این مرحله، وارد فرآیند استحصال یا جداسازی آهن از سنگآهن میشویم، مثل اتفاقی که در کارخانجات ذوبآهن رخ میدهد و در نهایت، این ماده اولیه به محصول نهایی که آهن است، تبدیل میشود. یعنی ماده معدنی از ذخیره معدنی از دل زمین بهدست میآید تا وقتی که به شرایطی برسد که قابلاستفاده در صنایع معدنی باشد، مسیری طولانی را طی میکند. نتیجه این عملیات، بهدست آمدن ترکیبات آهنداری است که خود دوباره باید وارد فرآیند فرآوری شود. یا بنتونیت که یک کانی صنعتی است و در مرحله اول تلاش میشود تا آن را از باطلهها جداسازی کنند و بعد وارد فرآیند تغییرات شیمیایی میشود تا به بنتونیت اکتیو تبدیل شود. بهعبارتسادهتر، کیفیت قابلاستفاده در صنایع ارتقا پیدا کند.
کشورهای دنیا وقتی به قدرت معدنی تبدیل میشوند که منابع معدنی در اختیار داشته باشند، پس تلاش میکنند براساس نقشهراه و پیشبینیهایی که برای آینده خود در نظر دارند یا عمق اکتشافات خود را بیشتر کنند یا منابع بیشتری خریداری کنند یا حتی به منابع کشورهای دیگر، منابع زیر اقیانوسها یا حتی بهتازگی اگر بتوانند به فضا و کرات دیگر دستاندازی کنند. پس کشورهای دیگر دنیا مثل چین یا امریکا که تلاش زیادی برای تسلط بر منابع معدنی خارج از محدوده سرزمینی خود یا زیر اقیانوس یا در فضا دارند، سودای افزایش قدرت خود را میپرورند و بعد با فرآوری و تکمیل زنجیره ارزش، محصولات باارزشتری تولید و صادر میکنند و به این ترتیب اقتصاد خود را توسعه میدهند.
کشور ما هم قصد دارد در این مسیر حرکت کند؟
بله، اما در کشور ما چند مشکل وجود دارد. یکی از مشکلات اساسی این است که درباره برخی مواد و محصولات معدنی، کیفیت تولیدات و فرآوری نهایی ما با کیفیت استاندارد بازار متفاوت است. برای مثال، در زمینه سنگهای ساختمانی کیفیت برش، پولش و بستهبندی در حد استانداردهای بینالمللی نیست. بهطورخلاصه ما در زمینه فرآوری مواد اولیه و آماده کردن آن و رساندن محصولات فرآوریشده به مرحله فروش دچار مشکل هستیم. بهطبع معدندار علاقهمند است مادهای را که با زحمات زیاد بهبهرهبرداری میرساند، بهسرعت به پول تبدیل کند، اما در این میان، واسطهها وارد میشوند و کنسانتره ماده معدنی اولیه را خریداری میکنند و آن را به کشورهای دیگر انتقال میدهند تا عملیات فرآوری در مقصد انجام شود. پس عاقلانهترین و دوراندیشانهترین اقدام در فعالیتهای معدنی، تکمیل چرخه فرآوری مواد معدنی است تا به این ترتیب، حلقههای وسطی میان معدن تا صنعت پر شود. این عبارت بهمعنای آن نیست که بدون توجه به واقعیتهای موجود و این مسئله که در کشور ما امکان فرآوری ماده معدنی مورد نظر وجود دارد یا خیر، جلوی صادرات ماده خام گرفته شود. بهعنوانمثال، وقتی فناوری موردنیاز برای فرآوری و آمادهسازی سنگهای ساختمانی موجود نیست، نمیتوان جلوی فروش سنگ راف را سد کرد. راهکار پیشنهادی این است که سیاستهای تشویقی یا روشهای هوشمندانهتری در نظر گرفته شود تا فرآوری ماده معدنی در داخل کشور صرفه اقتصادی بیشتری پیدا کند. و به این ترتیب، تولیدات معدنی وارد صنایع داخلی شود و بعد از تکمیل زنجیره ارزش به بازارهای بینالمللی راه پیدا کند. زیرا ارزشافزوده آن بسیار بالاتر است و قابلمقایسه با فروش ماده خام نیست.
در حال حاضر کارخانههای فناوری داخلی توسعه کافی پیدا نکردهاند و فناوریهای لازم را در اختیار ندارند. بنابراین، بسیاری از فعالان حوزه معدن معتقدند که بهتر است با صادرات ماده خام اولیه برای کشور ارزآوری ایجاد کرد.
در حال حاضر با سیاست دوگانهای در کشور روبهرو هستیم. از یکطرف، امکان فرآوری و استفاده از ماده اولیه معدنی در کشور مهیا نیست و از طرف دیگر، تحتفشار مالی زیادی قرار گرفتهایم که فرآیند معدنکاری و توسعه صنایع را تحتتاثیر قرار میدهد، بنابراین بهنظر من بهتر است که بهجای اینکه جلوی صادرات را با در نظر گرفتن عوارض صادراتی سد کنیم، سیاستی را در پیش بگیریم که معدنکار توسعه زنجیره ارزش یا فروش داخلی را ترجیح بدهد. وقتی کارخانجات فرآوری سنگ ساختمانی فناوری موردنیاز برای برش سنگ را در اختیار ندارد، فرآوری سنگ با فناوری قدیمی موجب میشود که بخش زیادی از ماده معدنی اولیه، که برگشتناپذیر است، از بین برود. بنابراین، باید تکنولوژی فرآوری روزآمد شود و دولت با جدیت بر عملیات فرآوری نظارت داشته باشد. از طرف دیگر، اجازه فروش سنگخام را صادر کند تا ماده اولیه در کشورهای صاحب فناوری فرآوری و از هدر رفتن آن جلوگیری شود. بهعبارتدیگر، بهتر است سیاست گذاریها باتوجه به امکانات تنظیم شود و در نهایت، با ایجاد مشوقهایی، شرایط بهگونهای رقم بخورد که محصولات تولیدی در داخل کشور بهمصرف برسند نه اینکه بنا بر صادرات آنها باشد.
درباره سنگآهن هم، شرایط بههمینترتیب است. کشور ما نیاز بسیار زیادی به سنگآهن دارد و مصرف این ماده معدنی در کشور بالاست، یعنی نیاز کارخانههای فرآوری بیش از تولید داخلی است. اما بازار فروش داخلی زنگ آهن، ویژگی رقابتی ندارد. در نتیجه معدنکار ترجیح میدهد بعد از استخراج سنگآهن، آن را به هر نحوی به خارج از کشور صادر کند، زیرا درآمد حاصل بهشکل قابلتوجهی با درآمد داخلی متفاوت است. برای مثال، فروش سنگآهن خام به فولادسازانی مانند فولاد مبارک درآمد کمتری نصیب معدنکار میکند؛ وقتی این بالانس وجود نداشته باشد، مشکل ایجاد میشود. در این شرایط دولت ناچار میشود که جلوی صادرات را بگیرد و با در نظر گرفتن عوارض صادراتی، الزام به فروش داخلی ایجاد و با قیمتگذاری دستوری بازار را کنترل کند. اما اگر راه ارائه این تولیدات بهصورت بورسی باشد و شرایط رقابتی و بازار آزاد آن را مدیریت کند، مشکل صادرات مواد خام خود به خود حل خواهد شد. نمیتوان انتظار داشت معدنداری که با مشکلات فراوان یک ماده معدنی را بهبهرهبرداری میرساند، تولیدات خود را به قیمتی بسیار پایینتر از قیمتهای جهانی بهفروش برساند. برای مثال، وقتی نرخ جهانی سنگآهن ۱۰ دلار است، چطور میتوان انتظار داشت معدندار آن را به نرخ ۷ دلار به بازار داخلی عرضه کند. بنابراین بهعقیده من، اشکال از ساختار اقتصادی است که ناترازی در عرضه و تقاضا ایجاد میکند، بنابراین با جلوگیری و ایجاد محدودیت و ممنوعیت در صادرات، این مشکل حل نخواهد شد.
بهتازگی یکی از مسئولان حوزه معدن اظهار کرد که قدرت معدنی ما در دانش ماست. با این فرض، سوال این است که چرا نتوانستهایم از صادرات دانش موجود در زمینه معدن استفاده کنیم و آن را در اختیار کشورهای دیگر قرار دهیم؟
در دنیای کنونی، موضوع دانش ابعاد مختلفی پیدا کرده است. بهعنوانمثال، یک بعد آن تولید دانش است که تحتعنوان نوها( know how )مطرح میشود. باید گفت در داخل کشور ظرفیت بالایی برای تولید دانش وجود دارد. تولید دانش به بسترهای خاصی نیاز دارد از جمله مکانیزه کردن ساختاربندی دانشگاهها با هدف رفع مشکلات و مسائل مراکز تولیدی، صنعتی و حتی خدماتی. در کشورهای پیشرفته از جمله آلمان دانشگاهها بهشکلی برنامهریزی میشوند که دانشجویان برای حل مشکل و رفع موانع تربیت شوند. بهعبارتدیگر، دانشگاهها در کشورهای پیشرفته 2 کارکرد اصلی دارند؛ اول تربیت نیروی انسانی کارآمد و دوم تولید علم براساس نیاز جامعه. متاسفانه در ایران این اهداف تا امروز نادیده گرفته شدهاند. بهعبارتدیگر، دانشگاههای ما نیروی انسانی یا حتی دانش هدفمند تولید نمیکنند.
البته ما دانشگاههای بسیار خوبی هم داریم که تولید علم یا نوها میکنند. فروش نوها یا دانش تولیدشده، موضوعی است که در بیشتر کشورهای جهان جا افتاده است. از طرف دیگر، صادرات نیروی انسانی کارآمد و متخصص باز هم جا افتاده است و سابقه دارد. اتفاقا ایران در میان کشورهای دنیا جزو کشورهایی بهشمار میرود که از تعداد بالای نیروی متخصص و تحصیلکرده برخوردار است. حتی کشورهای پیشرفتهای داریم که از نظر تعداد متخصص بهنسبت جمعیت، امتیاز کمتری از ایران دارند و میتوان با یک جستوجوی ساده در اینترنت به این اطلاعات دست پیدا کرد. بهعنوانمثال، در کشوری مانند کانادا، امریکا، کشورهای اروپایی جنوبشرق آسیا و... تعداد بالایی از نیروهای متخصص ایرانی جذب فضای کار شدهاند. بسیاری از کشورها نیازمند تخصص و توانمندی نیروی آموزشدیده ما هستند. بهعنوانمثال، در حال حاضر تقاضای زیادی برای نیروی متخصص در زمینه معدنکاری، تولید برق سدسازی و بسیاری از رشتههای فنی ـ مهندسی دیگر وجود دارد. علاوه بر این، شرکتهای مشاورهای و اجرایی و سازمانها و نهادهای فروش نوها توانمند کم نداریم، اما برای معرفی آنها در سطح بینالمللی اقدام مناسبی انجام نگرفته است. دولت باید بستر مناسب را برای آنها فراهم کند تا بتوانند توانمندیهای خود را در عرصه بینالمللی نمایش دهند. در حال حاضر باتوجه به توانمندیهای داخلی، کشور ما میتواند در بسیاری از کشورهای همسایه یا حتی در قارههای دیگر، موضوع معدنکاری فراسرزمینی را دنبال کند و از این طریق، ارزآوری قابلتوجهی داشته باشد. به این ترتیب، علاوه بر اینکه درآمد ارزی مناسب و کمخطری نصیب کشور میشود، نیروی انسانی کارآمد ما هم تجربه بینالمللی بهدست میآورد و یاد میگیرد که چگونه میتواند در فضای خارج از ایران فعالیت کند.
چگونه میتوان دانش موجود را بهسمت کاربردی شدن هدایت کرد؟
وقتی قرار باشد اتفاقی با این ابعاد رخ دهد، باید عوامل متعددی دخالت کنند. برای مثال، در کشوری مانند چین یا دیگر کشورهای قدرتمند معدنی، بخش عمدهای از اقداماتی که دولت انجام میهد، در حوزه بسترسازی است. البته بسترسازی در برخی کشورها، وظیفه دولت نیست. دولت و حاکمیت معدنی معمولا برای حمایت از چنین اقداماتی، سیاستهای حمایتی اتخاذ میکنند یا تنها آمار و اطلاعات درست و دقیق در اختیار فعالان اقتصادی قرار میدهند. از سوی دیگر، با تصحیح و بهینهسازی قوانین، عملیات تولید و صادرات علم و تکنولوژی را تسهیل میکند. در کشور ما مراکزی برای چنین اهدافی طراحی نشده است و وجود ندارد و وقتی یک زمین ظرفیت کاشت برنج ندارد، نمیتوان آن را به شالیزار تبدیل کرد. در سیستم موجود در کشور ما بهدلیل ناهماهنگی، جزیرهای بودن تصمیمات و وجود قوانین متناقض، گرههای بسیاری پیش خواهد آمد.