رفت و این آشیانه خالی ماند
صالح نقرهکار-وکیل
اینک جامعه حقوقی از نعمتی بزرگ محروم شد و حقوقدانی آزاده و پژوهشگری تاریخشناس و ایراندوستی پرکار و پایکار از میان ما رخت بربست. آنهم در کشاکش روزگاری که بیش از همیشه به بزرگترهای حقوقی نیازمندیم و چند صباحی است که از هیبت اندیشگی و پختگیهای حزماندودشان محروم شدهایم.به شاگردنوازیهایش و خاطراتی که با او دارم، رجوع میکنم و یاد این کلام استاد مصطفی ملکیان میافتم که «آدمها بیش از رزومه و تحصیلات و مناصبشان با انسانیت و شرافت و حسن معاشرتشان تداعی میشوند.»اول بار سال ۱۳۸۳ با وی آشنا شدم؛ وقتی موضوع الواح گلین هخامنشی مطرح شد، انگشتشمار بودند افرادی که هم سبقه تاریخی داشته باشند و هم قواعد حقوقی در عرصه بینالمللی را بدانند. تلفنی وی را در جلسهای در دادستانی کل دعوت کردم و برای راهحلیابی برای مفتوح کردن پرونده استرداد الواح به گفتوگو نشستیم و فتح باب آشنایی شد. در آن جلسات نخستین، او با روی باز و باوجود آنکه برخی وی را خودی نمیدانستند، به عشق میراث تاریخی کشور، بیدریغ و متواضعانه همکاری ورزید و با مطالعات عمیق تاریخی خود، دیگران را هم بهوجد آورد و از پیگیری و ممارست خسته نشد.
احاطه به تاریخ و استفاده از گزارههای تاریخی در تحلیلهای حقوقی و اجتماعی وجه تمایز وی از همگنان بود. در اختلاف بین ۲ خانواده معتبر، داوری به وی ارجاع شد و دوستی طرفین باعث نشد از صدق و عدل فارغ شود و همواره رهیافت خود را بدون روتوش مطرح میکرد. میگفت کشاورزم و فرزند روستا و تبختر و تفاخری در ارتباط با وی ندیدم. مطالعه و قلم زدن و کشاورزی اهتمام اصلی او بود و بیرون کردن وی از دانشگاه هم، باعث نشد ذوق ادبی و تتبع تاریخی و حقوقی وی رنگ ببازد.این اواخر به وی گفتم شما رکورددار ژورنالیست حقوقی و پرکارترین یادداشتنویس حقوقی هستید و روزی نیست که مطلبی از شما نشر نیابد… او نیز هر روز یادداشتهایش را برایم میفرستاد و من نیز چنین میکردم تا از وی بیاموزم. برای وی مطالعات بینرشتهای و تنها در لاک حقوقی نبودن اهمیت داشت و میز مطالعه او همیشه پر بود از کتابهایی که لزوما حقوقی نبودند و تاریخ و جامعهشناسی و ادبیات و... در زمره آنها بود.
وقتشناس بود و در مناسبتهای حقوقی به فراخور سوژههای روز اجتماعی با دقت و سرعت، یادداشتهای عمیقی قلمی میکرد و داد سخن میداد. با حسن معاشرتی که داشت، نوشتههای خود را جز رسانهها، برای حلقه دوستان هم میفرستاد و از آنها نظرخواهی میکرد. در پروندههایی که با هم داشتیم، باوجود پیشکسوتی، پذیرا و منعطف بود و چنان با موضوع پرونده مواجه میشد که جایگاه استاد و شاگردی قابلتمایز نبود.
۱۰ روز قبل بستری شدن در بیمارستان، گفتوگویی راجع به کارکرد کمیته وکلای در معرض خطر داشتیم و او با روی باز و انگیزهای الهامبخش همیشه مشوق کارهای داوطلبانه و ترویج مسئولیت اجتماعی وکلا بود. هر بار مرا میدید، یادی از محصورین داشت و از انسانیت ورزیدن و محبت کردن مضایقه نداشت. چون کرمانی و همولایتی زندهیاد هاشمیرفسنجانی بود، خاطراتی از گفتوگوها با وی سر مسائل سیاسی و تاریخی داشت و همواره ذهن توسعهخواه آیتالله هاشمی را تمجید میکرد، اما تفکرات عدالتخواهانه وی، زمینهای بود تا همیشه در قامت یک منتقد ظاهر شود.هرچند گاهی از جمله آخرین ملاقات وی با رئیس قوه قضاییه از کارهای خوب وی تعریف و تمجید میکرد، اما این روحیه وی باعث نمیشد که منتقد طرفدار مردم و آزادیخواه مستغنی از قدرت نباشد. از فراق او گفتن دشوار است، اما مرگ، مرغ حقخوانی است که بر شانه همه ما خواهد نشست و… مرغ حقخوان که با دلم میخواند، رفت و این آشیانه خالی ماند.نعمت احمدینسب، حقوقدان ۳۱ شهریور ۱۴۰۲ پس از سپری کردن یک دوره بیماری در ۶۸ سالگی درگذشت.نعمت احمدینسب متولد ۱۳۳۴ بود و دانشآموخته حقوق و دکترای تاریخ. او وکیل بسیاری از روزنامهنگاران در دهه ۷۰ و پروندههایی همچون قتلهای محفلی در کرمان بود.این وکیل دادگستری علاوه بر وکالت، در دروس تلفیقی ۲ رشته تاریخ و حقوق در دانشگاه امام جعفرصادق(ع) و دانشگاه آزاد اسلامی سوابق تدریس نیز داشت و عضو هیاتعلمی دانشگاه آزاد هم بود.