-

رنگ در سرزمین رویا

نقاش شهلا کوهستانی؛ از بازتاب ساده تا خیال و از خیال تا آبستره راهی که ذهن و دست هنرمند پیموده و مخاطبش را لکه به لکه با قلم مویش توسط رنگ به سرزمین رویا برده و رهایی احساس را به او بخشیده چنین است که هنرمندناخدای کشتی می‌شود و ما مسافرانش. اینک موج را منتظریم تا بادبان برکشیم.

نقاشی نخست: کادر عمودی، بازتابی از چهره‌ای سپید در میان صخره‌های خاکستری.

نقاشی یک

نقاشی چند وجهی و بهره گرفته از وجوه متناقص با توجه به ظرفیت‌های پاریدولیایی مخاطب را بر خلاف چشم‌های بسته کارکترش دعوت به دیدن و خیال را پرواز دادن کرده است. برخاستن زندگی از بین صخره‌ها با تمامی رنج‌ها و کاستی‌ها که قرار است نمایش سختی رویش و زیستن از طریق تباین رنگی (خاکستری و سپید) نشان دهد گام ظریف و هنرمندانه ایست که علاوه بر جوهری بودن از مختصات خاصی نیز بهره برده است. درهم آمیزی ابر و کوه و دریا و درخت در گستره بدن اشاره دقیق به نقش چیزی دارد که هستی انسان را در گام نخست شکل می‌دهد بدن، سپس گام‌های بعدی که پی آمد بودن هستند شکل می‌گیرد. نرمی رنگ‌گذاری و ملایمتش همانند نوازش مادر فرزند را و شیرینی بوسه عاشق معشوق را می‌ماند. گام‌های نخست ورودی مان به اثر از تکنیک جالبی برخوردار است بدینگونه که با موج پلکانی نرم از خشونت سنگ‌ها به ملایمت رنگ‌ها می‌رسیم. حرکت رنگی نیز در همین مبحث از قهوه‌ای به خاکستری تیره سپس با شیبی ملایم به شیری و آبی و در نهایت به سپیدی آسمان در انتهای تصویر می‌رسیم. خیال انگیزی در تداخل مرزها شکل می‌گیرد آنجا که دریا کوه می‌شود درخت انسان و انسان هستی و ما که آرام آرام از دامن مادرمان بالا می‌رویم در ابرها سیر می‌کنیم طعم دریا را می‌چشیم و همچون پریانی سبک بال در افق ناپدید می‌شویم، هرچند که این دامن گسترده همواره پذیرای نگاه ما هست تا خیالش را آسوده بداریم. باری حضور پری زادگان در عصر مدرن نیز می‌تواند اتفاق افتد که همیشه چشم براهش هستیم و خواهیم ماند.

 

نقاشی دوم: کادر عمودی، نقش پرنده بین بازنمایی و آبستره.

نقاشی 2

انرژی اثر استفاده از رنگ و ضرب قلم‌ها و نحوه بازنمایی و فیگور پرنده در تمامی جهات منتشر گردیده و موضوعیت نیز از همین طریق به مخاطب ارائه شده است. اثر نمایشی از شناخت رنگ و نحوه کاربری شان را که منجر به پرسپکتو شده توامانی عمق و حس را در کار ممکن کرده از دیگر گام‌های شناختی فرم است. لابلای رنگ‌های روشن جایگذاری رنگ تیره همانند نت مناسب در پرده مناسب در بین سایر نت‌ها نشانه شناخت رنگ‌ها و ارزش آن و ارائه در وقت و مکان مناسب برای موضوع متناسب اثر است. حرکت فورانی قطری پرنده که با پاشش رنگ‌ها توامان گردیده اثر را از یک ثبت تخت و بازنمایانه ساده به چنین منبع انرژیکی مبدل ساخته که گویی هر لحظه این پرنده قاب را ترک خواهد کرد. تقسیم هوشمندانه و پلکانی رنگ‌های سرد و گرم (آبی و قهوه‌ای و زرد) و رنگ سپید خنثی از دیگر نکات پیش گفته می‌باشد که توازن در کل تصویر را برقرار ساخته است. مرکزیت رنگ سیاه نیز عامل مهم نگهدارنده حرکت چشمی در اثر و برقرارکننده معادله تعادل گردیده است. تمامی بوم از تنش و تناقض و انرژی سرشار شده و هر لحظه مواجه با چیزی به نام نبودن هستیم که این پرسش همواره دغدغه بیننده خواهد بود، براستی این پرنده که همه وجودش پرواز و رنگ است چگونه از خیال هنرمند به بر بوم نشسته، چرا برخاسته و تا کجا خواهد رفت. باری همه بوم پرپر/ زخیال ما کجا زند پر. چون رنگ ز میان خیزد / پرها همه می‌ریزد.

 

نقاد: آتوسا دانش اشراقی

نقاشی سوم، کادر افقی، چهره زنی میان صخره هایی همانند حیوانات.

نقاشی3

در این نقاشی سوررئال، هنرمند تصویری رازآلود از تلفیق چهره انسان با فرم‌های سنگی و کوه‌گونه ارائه می‌دهد؛ چهره‌ای آرام و چشم‌بسته، غرق در سکوتی جاودانه، که گویی زمان آن را در دل خود بلعیده و به بخشی از پیکره طبیعت بدل کرده است. بافت شکسته و لایه‌لایهٔ چهره نه‌تنها نشانی از فرسایش زمان است، بلکه بازتابی از روان انسان، حافظه‌ای از هم‌گسیخته و هویتی درگیر با خاک و سنگ است.

ترکیب رنگ‌های خاکی، قهوه‌ای، بژ و سایه‌هایی از نور، حس سکون، ماندگاری و رمزآلودگی را در سراسر بوم پراکنده می‌کنند. آسمان ملایم در پس‌زمینه، در تعادل با خشونت بافت کوه‌ها، فضایی بین خواب و واقعیت می‌آفریند. در بخش بالایی تصویر، فرم‌هایی سنگی به چشم می‌خورند که شمایلی شبیه اسب و شیر دارند؛ حیواناتی اسطوره‌ای که گویی از دل صخره‌ها سربرآورده‌اند. این ترکیب، حس جان‌دار بودن طبیعت را القا می‌کند؛ گویی کوه‌ها حافظهٔ موجوداتی فراتر از انسان را نیز در خود حفظ کرده‌اند. ویژگی بصری مهم دیگر، حضور سه مثلث بزرگ در ترکیب‌بندی تصویر است: دو مثلث در سمت راست و یک مثلث در سمت چپ، که ساختاری هندسی و پنهان به نقاشی می‌بخشند. این مثلث‌ها، با هدایت چشم بیننده به سمت چهره، همزمان عمق میدان را افزایش داده و نوعی تعادل مفهومی میان نظم ذهن و آشوب طبیعت ایجاد می‌کنند. تقابل این اشکال هندسی با خطوط آزاد و ناهموار کوه‌ها، تصویری از تقابل انسان و جهان، منطق و غریزه، نظم و فرسایش را به نمایش می‌گذارد. این اثر، تنها بازنمایی تصویری از یک چهره سنگی نیست؛ بلکه بیانی شاعرانه از پیوند دیرینه انسان با خاک، با زمان، و با اسطوره‌هایی است که همچنان در دل کوه‌ها نفس می‌کشند.

 

نقاشی چهارم: کادر عمودی، حدود بیست و اندی سطوح رنگی آغشته به نور!.

نقاشی 4

جلوه اصلی اثر حضور نور در صحنه نقاشی! است که مخاطب را اسیر آن می‌کند اسارتی بین لایه‌های رنگ و ذرات نور. بیست سطح رنگی که با تکنیک القای نور اثر از عمق و ژرفا نیز برخوردار شده‌اند. تبدیل سطح تخت به سطوح متعدد و عمق که عامل به‌وجود آوردن احساس از نکات کلیدی اثر شده است. حضور لایه‌های نور و تاثیر آن برخوانش اثر که به داستان هایی جنایی پلیسی پهلو می‌زند در کنار تقسیمات و تحریک گردش چشمی برای یکجا نبودن کار سرسره‌ای را می‌کند که فقط باید خود را بر آن رها کرد و نتایج را مشاهده کرد. تقسیم بندی دقیق نقاط نورانی و توازنشان با مناطق تیره اثر را با همه تنش‌های لذت بخشش حکایت از ذهنیتی دقیق و حساس دارد. صفحات در کنار هم با توجه به چینش شان بازی پنهان و آشکار شدن را را به‌صورت پلکانی در عین همترازی سطوح! ظرفیت تازه‌ای را عیان و یادآوری کرده که عاملی در حرکت بسوی ایده و مفهوم شده است در عین اینکه به هیچ نکته‌ای خاصی اشاره ندارد مگر رنگ‌ها در قالب هندسی مربع و مستطیل که نمادهای زمین و برابری و برادری هستند. در اهمیت نقش سایه‌ها همین بس که رنگ‌ها را تبدیل به نورهای زنده و تابنده و در نتیجه تشدید احساس و تولید ژرفا و سپس جست‌وجو برای پیدایش منبع و چیستی آن بشویم. باری فضای اصلی آبستره است و احساس آدمی که در کنار بازی نور و سایه گفت‌وگوی درون نقاشی را رقم می‌زند و هریک گوشه‌ای خوانش خویش را آغاز می‌کند هر چند که پشت همه پرده‌ها چیزی نیست جز رنگ که در نبود نور به صفحه سیاهی بدل می‌شد که یادآور مربع سیاه سلف و پیشتاز همه این کودکان تازه نشسته بر بوم است.

 

سخن پایانی

چهار گام با هنرمند پیمودیم و در هر گام همگام و همخوان رنگ‌ها و خط‌ها و شکل هایی شدیم که او بر بوم هایش نشانده همانند پرندگانی تیز پرواز بر شاخسار. خیال، مفهوم و انتزاع شانه به شانه و گام به گام در فرم‌های متناسب و مناسب نقش بسته بر بوم پیش چشم مخاطب با آغوشی گشاده طنین انداز ایده و احساس در او گردیده است. باشد که چنین باشد همیشه و همه حال در عرصه هنر بهمراه هنرمند ببینیم و به پرواز درآوریم همه خیال را.

 

با سپاس از شما و سایر همکارنتان

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین