نقش شهرسازی در بهبود کیفیت زندگی
اردشیر گراوند جامعهشناس شهری
در کنار ابعاد مختلف کیفیت زندگی، توجه به شهرسازی یکی از مهمترین این ابعاد تلقی میشود، زیرا دارای یک نقش اساسی در بهبود وضعیت ساکنان شهرها بوده و تامینکننده حس رضایتمندی برای افراد هست. همچنین تاثیر عمیقی بر سلامت، کارآیی، رفتار اجتماعی، رضایتمندی و رفاه عمومی جامعه ایفا میکند.
موضوع شهرسازی یکی از مهمترین مسائل کشورهای در حال توسعه از جمله ایران است؛ زیرا اگرچه سرعت گسترش و سرعت در ساختوسازها تاحدودی جوابگوی نیازهای کمی و مادی شهروندان است، اما بیتوجهی به جنبههای کیفی، چالشهای فرهنگی و روانی را در پی خواهد داشت.
اگرچه تقسیمبندی کیفیت زندگی و در نظر گرفتن مسکن و مسائل مرتبط با آن از نظر کارشناسان و صاحبنظران مخلتف، متفاوت است، اما این موضوع انکارناپذیر است که یکی از عناصر کلیدی کیفیت زندگی افراد در محیط شهری همان کیفیت مسکن است. سرپناه مناسب تنها بهمعنای وجود یک سقف بالای سر هر شخص نیست، بلکه آسایش مناسب، فضای مناسب، دسترسی فیزیکی و امنیت مالکیت، امنیت و دوام سازهای، بهداشت و آموزش و مکان مناسب است که باید موردتوجه قرار بگیرد.
رشد جمعیتی کلانشهرها در سالهای اخیر شدت گرفته است، چراکه این شهرها قطب اشتغال و صنعتیگرایی بودند و کشاورزی در روستاها دیگر برای مردم توجیه اقتصادی نداشت. از طرف دیگر با تمرکز بیشتر فعالیتهای رفاهی، اقتصادی، آموزشی و... به مرکز شهرهای بزرگ این اتفاق رخ داد تا افراد از شهرهای کوچکتر بهسمت این مناطق مهاجرت کنند تا از فراوانی امکانات استفاده کنند. این موضوعات باعث شده تا ما نتوانیم سیستم و فضای شهری را برای این سیل جمعیت مهاجر آمادهسازی کنیم. اگر از گذشته توزیع فرصت و منابع در تمام شهرها عادلانه تقسیم میشد، این اتفاق رخ نمیداد و لزومی نداشت افراد برای دسترسی به امکانات بیشتر به شهرهای بزرگتر مهاجرت کنند.
تمام این موضوعات باعث آلودگیهای زیستمحیطی و آسیب به فضای سبز شهری میشود و منابعطبیعی درون و برونشهری را از بین میبرد. از سوی دیگر، در کنار آلودگی زیستمحیطی باعث آلودگیهای اجتماعی نیز میشود. همچنین جدا از بحث کلانشهرها، شهرکسازیهایی که برای کاهش جمعیت شهرهای بزرگ انجام گرفته، اقدام نادرستی بود که مرزبندی شهرها را با آسیبهای زیادی مواجه کرد، چراکه این اقدام بدون برنامهریزی شهری انجام گرفته و افرادی که در این مناطق زندگی میکنند، درصد بسیار کمی از جمعیت بومی این شهرها هستند. این موضوع نهایتا تراکم جمعیتی ناهمگونی را ایجاد میکند، زیرا این افراد وابستگی به محیطی که در آن زندگی میکنند، ندارند و هرگونه تخریب زیستمحیطی را برای خود مجاز میدانند. اساسا توان اکولوژیک اصطلاحی است که در موضوعات اقلیمی وجود دارد. به این معنا که سرزمینها براساس توان محیطزیستی نظیر منابع آبی، پوشش گیاهی و جانوری، امکانات توسعهای و... یک حجم مشخصی برای پذیرش نیروی انسانی و جمعیت ظرفیت دارند، بنابراین بیشازحد مجاز کشش نخواهد داشت و نباید سیل جمعیت بدون برنامهریزی به این مناطق مهاجرت کنند. شرایط پیشآمده مقصران زیادی دارد، اما متهم ردیف اول این اوضاع، ضعف در نظام برنامهریزی حاکم در موضوعات بنیادی است که با فعالیتهای اشتباه، محیطزیست را با خلل مواجه و شهروندان را با مشکل روبهرو کرده است.
اتفاقی که میافتد، نهایتا این است که کلانشهری مانند تهران دچار یک بیانضباطی شهری در ساختوسازهای مجاز و غیرمجاز میشود و یک حجم عظیمی از جمعیت، بخش عمدهای از زیرساختهای شهری و زیستمحیطی را از بین میبرند، چراکه چنین موضوعاتی بحرانزاست و تا جایی پیش میرود که معضلات گوناگون دست در دست هم میدهند تا محیط اجتماعی و محیطزیست را تخریب و یک موقعیت دوسرباخت را ایجاد کنند.
تا زمانی که نظام برنامهریزی اصلاح نشود و شهروندان نتوانند در شهر خودشان در هر جایی که مایل هستند، زندگی کنند، این شرایط باقی میماند و مردم به هر مکانی جز شهر خود برای زندگی بروند، با یکسری از اختلافات و دردسرهای متعدد روبهرو میشوند.