صنعتی شدن هنر
منوچهر محمدشمیرانی - کارشناس ارتباطات
گسترش و عمومی شدن تکنولوژی و حضور اقتصاد، با سرعتی زیاد، هنر را بهسوی تولید انبوه و یکسانسازی «سلیقه هنری» در سراسر جهان، بدون توجه به هنجارهای اجتماعی و فرهنگی هر جامعهای سوق میدهد؛ روندی که سلیقه و ذائقه دیداری و شنیداری مردم را بهشدت تحتتاثیر قرار داده و در برخی اوقات، برای مثال بهجای ملودیهای ماندگار موسیقی، شاهد فراوانی موسیقیهای « یکبار مصرف » هستیم یا نقاشان، با هدف کسب سود بیشتر از طریق فروش اثر خویش، تصویری را براساس خواست و سلیقه خریدار میکشند یا فیلمسازان، بدون توجه به رسالت هنری خویش برای افزایش سطح سلیقه مخاطبان، فضای فیلم خویش را به رنگ خواستهها و سلیقههای عامه مردم درمیآورند. گویی پایبندی به اصول فرهنگی و اخلاقی، دیگر اعتباری محسوب نشده و روزبهروز، کمرنگتر میشود و این وضعیت، چیزی نیست جز غلبه سرمایه بر کیفیت تولیدات هنری.
یکی از خصیصههای اصلی انسان، نیازمند بودن است. برهمیناساس، انسان از ابتدا موجودی مصرفکننده بوده است. اما « مصرف » در این برهه از زمان، به واقعیتی چندوجهی تبدیل شده است که در کنار الزامات اقتصادی، معانی فرهنگی و اجتماعی بسیاری با خود دارد که براساس میزان مصرف مادی یا فرهنگی، میتوان از سبک زندگی مادی یا فرهنگی هر جامعهای سخن گفت. بههمیندلیل است که میتوان گفت رشد و توسعه متوازن و پایدار، در کنار مفاهیمی چون فضیلت، دانش، کمال، خلاقیت و مهارت در هنر هنرمندان، میتواند جامعه را بهسوی پیشرفت و تعالی رهنمون سازد و منجر به رفع محرومیتها و تحقق برابریهای اقتصادی و اجتماعی شود. در نتیجه، مردم خواهند توانست با برخورداری از آرامش و امنیت و متناسب با استعداد و همت خویش، در مسیر کمال انسانی قرار گیرند.
شرایط کنونی وضعیت هنری کشور، در مقایسه با دهههای گذشته بسیار قابلتوجه است. در آن زمان، حتی مدیران و کارشناسان هنری هم، نسبت به لزوم تحلیل اقتصادی موسسات فرهنگی و حضور علم اقتصاد در سیاستهای فرهنگی، واکنش سردی نشان میدادند. در حالی که در کشورهای توسعهیافته، از بیش از 3 دهه پیش، سهم چشمگیری برای فعالیتهای اقتصادی در عرصه امور فرهنگی و هنری قائل بودند و هرگونه فعالیت مرتبط با تولید و مصرف کالاها و خدماتی چون کتاب و فیلم و موسیقی و نمایش و موزهها، اجزای تشکیلدهنده بخش فرهنگ و هنر در حسابهای ملی این کشورها بهشمار میرفت.
صنعت ـ فرهنگ
فرهنگ، مجموعهای از باورها، اندیشهها، آداب و رسوم و ارزشهای یک جامعه است که از شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه تاثیر میپذیرد. هنر هم، مجموعهای از آثار یا فرآوردههای ساخت دست و فکر انسان است که از فرهنگ مردم جامعه تاثیر پذیرفته است. از زمانی که تئودور آدورنو و ماکس هورک هایمر، مفهوم « صنعتیسازی فرهنگ » را، در نیمه دهه 40 میلادی خلق کردند، بیش از 8دهه میگذرد. اما این مفهوم، هنوز هم اعتبار خود را از دست نداده و شدت و غلظت آن، روزبهروز بیشتر میشود، بهطوریکه میتوان گفت فرهنگ و هنر ایرانی نیز، در حال دچار شدن به همین مفهوم است.
صنعت ـ فرهنگ، ترکیبی از 2 عنصر متضاد، یعنی «صنعت» و « فرهنگ» است و بهدلیل ارتباط تنگاتنگ این دو عنصر با هنر، پدیدهای قابلتوجه بهشمار میرود. صنعت ـ فرهنگ، معتقد است کانون تسلط در جهان نوین، از اقتصاد به قلمرو فرهنگی انتقال یافته است. در این نظریه، فرهنگ از کارکرد اصلی خود دور شده و با تولید هدفمند یک فرهنگ، از طریق نفوذ رسانهها و از بالا به پایین، به خورد تودهها داده میشود و با یکسانسازی آنان و تولید « نیازهای جعلی» در خدمت ارزشهای کاذب و منافع گروهی و فکری قرار میگیرد؛ در همینجاست که میبایست بین سوداگران هنر که مخاطب را بهعنوان کیسه پول نگاه میکنند و بیهنرانی که با زدوبند با تهیهکنندگان، سعی در نهادینه کردن ابتذال در جامعه دارند، با هنرمندان مستقل که با تمام وجود و با هنر خویش، برای سر پا نگه داشتن پیکر نیمهجان هنر تلاش میکنند، تفاوت قائل شد و مرزبندی لازم را بهوجود آورد. در این صورت است که انسان مسئول و شهروند نیازمند هنر، میتواند از محصولات فرهنگی بالنده استفاده کرده و هویت انسانی خویش را رشد دهد.
نگاه تجاری به هنر
در غیر این صورت، نگاه تجاری صرف به موضوع هنر، زیانی شدید به سطح آگاهی و فرهنگ مردم وارد میکند که بیگانگی آنان با هنر فاخر و پوینده و جریانساز، یکی از آثار زیانبار آن بهحساب میآید. ولنگاریهای اجتماعی ـ هنری، بیریشه شدن فرهنگ و جلوگیری از افزایش آگاهی مردم، از جمله عواقب این وضعیت است که حمایت همهجانبه دولتمردان و متولیان فرهنگی از هنر فاخر ملی را میطلبد تا از زدن تیشه به ریشه فرهنگ اصیل کشور جلوگیری کند.
به هرحال، در دنیای امروز چارهای جز پذیرش نقش و تاثیر اقتصاد هنر، بر گسترش هنر در کشور و ارزشآفرینی مادی آن نیست. اما باید توجه داشته باشیم برای نهادینه کردن هنر، میبایست انواع هنرهای گوناگون را در میان آحاد جامعه گسترش دهیم. آموزش هنری را، در تمامی سطوح در جامعه فراگیر کنیم تا هرکس، امکان بهرهمندی از این آموزشها را داشته باشد. بودجههای پیشبینیشده برای امور فرهنگی هنری را ـ به دور از رانتهای گوناگون ـ صرف گسترش هنرهای مختلف در جامعه کنیم تا شاهد خروجی مطلوب آن در سالهای بعد باشیم.
باتوجه به کاهش درآمد نفتی کشور و لزوم پیشبینی جایگزینی برای آن، هنر و هنرمندان کشورمان را تقویت کنیم تا بتوانیم از این طریق، با استفاده از ظرفیتها و مزیتهای بالقوه و بالفعل فرهنگ و هنر کشورمان، با جدی گرفتن آموزش اقتصاد هنر، اقتصاد کشورمان را رشد ببخشیم.