-

طناب‌های درهم‌تابنده فرم و محتوا

آتوسا دانش اشراقی دانش‌آموخته و در عین حال دارای ذهنی خلاق و رها تا آنچه حس و فکرش را بر می‌انگیزاند، به‌تصویر کشاند؛ چه خیال‌انگیزی‌ها و چه آنچه در زیستش نقش دارد. کافی است قدمی در نقاشی‌هایش بگذاریم تا خوانش کنیم خیال و واقعیت زیستی این نسل تازه را.

۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱

نقاشی نخست: کادر افقی، 14شخصیت (6  انسان و 8 حیوان) متفاوت سوار بر ارابه‌ای از جایی به‌سوی قصر در حرکتند.

شخصیت‌ها و ارابه و فضای وهم‌آور ترسیم شده که با رعایت خلوتی در جلوی صحنه و نماهایی محو از قصر و تپه‌های تیره در خط افق و پردازش نور از پهلو (زاویه ۴۵ درجه) و رنگ‌بندی تیره لباس‌ها و خود شخصیت‌ها تماما در خدمت این فرار تاخت‌وار هست که می‌تواند نمایی مهمی از داستانی تاریک باشد. حرکت و صدای فریزشده شلاق‌ها و کارکترها 2 نکته بنیادین اثر هستند که هر لحظه گویی از برابر مخاطب می‌خواهند ناپدید شوند. چیدمان‌های دقیق و جای‌گذاری حساب‌شده همه عوامل از شلاق‌ها و دست بیرون افتاده از ارابه و جهت‌های تاخت کردن پاهای ارابه و کاخ تیره از نکات مهم و فنی برای بیان این داستان پیچیده و گروتسک هستند، با پرسش‌هایی در ذهن یکایک‌مان. از کجا آمده و به کدام سو می‌روند و اینهمه واکنش هیجانی برای چیست؟ امری که هیچ پاسخ دقیق برای آنها نیست و مشخص نیست که بازتاب کدام قصه و افسانه هستند و تنها ما در برابر یک فریم از فیلمی هستیم که ناگهان برابرمان ظاهر شده و ساکن و ساکت مانده است. نقش رنگ‌های روشن و تیره و کارکرد سایه‌روشن‌ها برای خلق ژرفا و حس بسیار متناسب با اثر انجام شده است. 6 انسان و این ارابه جالب با تابوتی در میانه که زنی در آن دراز افتاده و زنی دیگر در عقب ارابه کنار اژدهای قرمز رنگ و دیگر شخصیت‌ها چه نکته و حکایت هایی را دارند و نماد چه هستند و پرسش نهایی که چرا شلاق‌ها در سوی مخالف فرود می‌آیند یا هنرمند آنکه تصمیم گریز گرفته و قرار است از سمت نزدیک به کادر این گروه هراسان خارج و یادور شوند و خاطره‌شان را نیز به‌همچنین!

 

 

۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲۲

نقاشی دوم: کادر عمودی، 2 میمون انسان‌نما با رنگ‌های سرد (آبی و سبز) و گرم (قهوه‌ای رنگ بدن) با فیگوری حاکی از ترس و حمایت.

 انسان یا میمون و رنگ‌های متضادشان و سایه بر دیوار و فیگوری با نشانه‌هایی از ترس و هراس و دیوار و زمین به رنگ سبز کل تصویر را تشکیل و باتوجه به فیگور و چشم‌های کاملا گشوده قرار است تا مخاطب خوانش‌اش را آغاز کند. نقش سایه و نور ۴۵درجه و شدت آن و خصوصا کاربرد رنگ‌های آبی (بدن میمون) و سبز (زمین و دیوار) علاوه بر توجه به پرسش‌هایی نیز دامن می‌زند. فیگورها گویی نشانه‌ای از یک غافلگیری هستند و همانند عکس‌هایی که عکاس ناگهان از سوژه گرفته است، می‌ماند. رنگ دیوار و زمین نیز از نکات پرسش‌برانگیز اثر است که کجایی و چرایی مکان را در ذهن جرقه می‌زند که اینجا کجاست و چرا رنگ دیوارها و زمین این‌چنین‌ هستند. نقش چشم‌های کاملا گشوده و خیره به مخاطب و درهم‌رفتگی کارکترها خوانش و مبادله در اثر را به مرتبه‌ای بالاتر رهنمون می‌کند، خصوصا که با سایر اندام‌ها نیز در هماهنگی به‌سر می‌برند (نحوه دست‌ها) و بزرگی و گشادگی حدقه چشم به‌گونه‌ای است که انسان احساس در برابر اقیانوس قرار گرفته است. سایه‌های عمیق و دقیق و ژرفای به‌وجودآمده از آن و احساس لمس کردن و هراس ریشه‌دار حیوان نسبت به انسان با این فیگور در این چینش مینیمال به‌نحوی شایسته در صحنه جا خوش کرده و نمایش شفقت و ترس را به‌نحو احسن به پرده نشانده است. نقش اعداد از یک دم، 2 پا، 3 دست، 4چشم و 4گوش و سایر اعداد نیز جالب و قابل‌تعمق است. حال باتوجه به نزدیکی و شباهت وجودی این دو کارکتر، آیا پرسش خاستگاهی این معصومان ساکت در ذهن‌مان فریادی نسیت، چیزی جز شفقت و هراس.

 

 

۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳

نقاشی سوم: کادر افقی، 7کارکتر (2 زن، 2 مرد، 3 حیوان) در زمینه‌ای یکدست به رنگ علفی.

همجواری همه شخصیت‌ها در یک زمینه سبز علفی اشاره ظریفی به خاستگاه و مکانیت همه موجودات کره خاکی با هر موقعیتی اشاره دارد. خشم، ترس، شادی، و تفکر مواردی‌ هستند که نقش احساس را در اثر پررنگ دارند، ضمن آنکه بازتابی از احساسات میان‌نسلی قابل‌مشاهده نیز هستیم. تقسیم تصویر (نیمی متمایل به‌سمتی و نیمه دیگر به‌سمت دیگر) در مرکز و کنترل توازن توسط 2 کارکتر کلیدی (زرافه و رنگش و فرد صورت آبی و زبان سرخش) 2 وزنه مهم این همترازویی فرمی هستند که نگاه چرخان و فرار بیننده را در درون اثر نگه می‌دارد. ظرایف ژرفانگاری در اثر با استفاده از فرورفتگی‌هایی درون چهره‌ها شامل گودی چشم‌ها و دهان و اندک سایه روی زمین انجام گرفته است. اثر نگاهی گسترده به تفاوت وضعیت روحی و روانی انسان با تمایزات جنسی و سنی دارد. هرچند نقش حیواناتی نظیر کوسه و زرافه در اثر مشخص و مسلم نیست، اما می‌توان حدس و گمان‌هایی در این ارتباط زد؛ کوسه می‌تواند نماد خشم و عصبیت و زرافه می‌تواند نماد آرامش و بلندبالایی و گربه آبی! با آن چشم‌های گشاده و دمی افکنده بر گردن خانم می‌تواند اشاره به دوستی و حمایت داشته باشد. نبود چشم در کارکتر خانم از سویی و حالت‌دار بودن چشم و نحوه دیدش در خانم دیگر امر متعارض و دوسویه‌ای است که هرکدام نقشی را برعهده دارند. در اولی افزوده نکردن به رانش چشمی برای خروج از تصویر و در دومی بردن نگاه مخاطب به بخش خالی ال‌مانند بالاسر که می‌تواند استراحتگاهی برای مخاطب باشد. باری شلوغی در نیمه پایین و خلوتی در بخش بالا توازن معکوسی را شاهد هستیم که در خوانش هر بخش می‌توان به نتایجی رسید، ضمن آنکه همجواری بخش‌ها بر یکدیگر را نباید از نظر دور نگه داشت. آرامش و خلوتی و هیاهو و شلوغی دوستان هم‌پهلو.

 

 

 

۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴۴

نقاشی چهارم: کادر افقی، شش میمون در قوری و پرنده‌ای (کلاغی!) بر بالای آنها پشت ویترین مغازه و ظرف‌ها در پشت سر.

فیگور میمون‌ها که گویی برابر دوربین عکاسی ژست گرفته‌اند به‌همراه پرنده (کلاغ) که سری اسکلت‌گون دارد، نکات مهم تصویر هستند که در مرکز اثر حضور دارند. جزئیات فراوان چه در پشت سر قوری و چه در خود آن در گره‌خوردگی با پرنده خوانش را دچار پیچش و آن صراحت را مخدوش کرده است. عدد 7 که از جمع حیوانات حاصل می‌شود، درباره خوانش خارج از خود شخصیت‌ها، نقش جالبی دارد. اما به‌راستی خوانش اصلی اثر در افزوده نکاتی همچون عینک و سبیل و ... به کارکترهاست که همترازی آنها را با انسان رقم می‌زند. لایه‌پردازی‌های گوناگون از طرح‌واره‌هایی قطره سر قوری و بدنه‌اش تا سایر سایه‌ها و تاش‌ها همه مواردی هستند که خیال و واقعیت را درهم نموده و گردشگاه فراواقع در یک قوری و بیرون آن را به‌وجود آورده است. روابط درون اثر نه به‌واسطه هم‌جنسی اجزا بلکه از هم‌کناری و همجواری‌شان به‌وجود آمده است. روابطی برخاسته از همنشینی در ذهن تک‌تک مخاطبان که می‌تواند نزد هرکس داستان خودش را بیان کند. در حقیقت ما با یک ساختارشکنی معنایی نیز مواجهیم که چرا میمون نه در قفس بلکه در قوری و رابطه قوری و کلاغ که شباهتی به کرکس دارد، در این مثلث چیست. سیل سوال‌ها در راه هستند، هرچند گویی کارکترها منتظر عکس و عکاس هستند. تنظیمات و تقسیمات تصویری چه به‌لحاظ رنگ حفاظ سبز ملایم در همسایگی با نارنجی و بنفش تا نقش خط‌ها و قوس‌ها و انرژی ساطع به اطرافشان و هارمونی و توازن‌شان در چرخش ملایم دور پناهگاه (قوری) همه نشانه‌هایی از درک درست فرم و کاربردشان در اثر است. نشانه بارز و جالب اثر نگاه مستقیم کارکترها که نشانه برخورد مستقیم این نسل و هنرمندش با واقعیت و کاوش هستی‌شناسانه با جهان اطراف است. به‌راستی شنیدم که پرسیدی: هنوز شات نزدی؟

 

باکس

سخن پایانی

خلوتی و شلوغی 2 وجه بازتابی زیست و تاثیرش بر تفکر هنرمند است. از یک‌سو شلوغی‌ها و از سوی دیگر فضاهای رهاشده و خلوت که هر دو با نشانه‌هایی از زیست امروزی این نسل قابل‌مشاهده است. در آثار فوق، سیر خلاقانه و فرم و محتوا همچون طناب‌های درهم‌تابنده، هم خیال را به بازیگوشی می‌گیرند و هم توانایی‌های فرم را به‌رخ می‌کشانند.

 

 

  • avatar کمی نزدیک بین

    چه خوب که لابلای خبرهای تلخ سخن از هنر نیز هست🍓🚲🦏

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین