نزدیک به کالیگولا
مهتاب خطیر: آغاز نمایشی که به کارگردانی همایون غنیزاده به سال ۱۳۹۴ خورشیدی بهاجرا درآمد، در آشپزخانهای مدرن رخ میدهد با کارکنانی مدرن، پوششهای مدرن و پاستایی که در حال پخت آن هستند. ابزارهای امروزیِ روی صحنه گویی در راستای بیان ایدهها و نمایش مدرنتر بیننده را با راه رفتن و حرکتهای خطگون، صدای گامهایی که پسزمینه همیشگی گفتوگوهاست، بهت و ترس پرسشهای بیپاسخ؛ آماده آشنایی و تجربه دیوانگی، مازوخیسم و سادیسم کالیگولیایی میکند. کالیگولیا امپراتور جوان رومی که پس از سالها جنگهای خونین و کشته شدن پدر و مادر و برادرهایش بههنگام بهچنگ آوردن قدرت با پوچی شناور زندگی روبهرو میشود. این حقیقت ساده که مهم نیست چه میزان و اندازه بتوانی به اشرافزادگان، مقدسات و چرخه زیست حکم برانی، هرگز کسی دستش به آفرینش نخواهد رسید.
«من پادشاهی بر سرزمینی میخواهم که در آن ناممکن پادشاهی کند، وقتی ماه به روی زمین آمد و در دستهایم جای گرفت، آنگاه دیگر موجودات نمیمیرند و خوشبخت میشوند.»
حتی بدون خواندن اثر آلبر کامو و شناخت پیشین کالیگولا، بیننده به این مهم دست مییابد که او بیدلیل میکشد، دست به زنا حتی با خواهرهایش هم میزند، خودکشی و جانورکشی راه میاندازد، درهای انبارهای غله را میبندد و به مردمانش گرسنگی میدهد، همه ارزشهای اخلاقی، راستی و درستی را بهسخره میگیرد، از آنرو که نمایانگر خودفریبی و تهیمغزی درباریهای پیرامونش باشد که جهانبینی خود را بر آن استوار کردهاند. کالیگولا یک نمایش تاریخی نیست، نمایشی بیپرواست از ساختار سیستماتیک سیاست و قدرتهای وابسته به آن تنها در یک شخصیت. گزینش رنگها (بیشتر سفید و سرخ)، زمانبندی پخش موسیقی و تکرار آن، کوبش مدام کفشها، تماشای ویرانی شاعرانه روانی را فراهم میکنند در پوشش سیاه و پوچ سیاست که خودپسندیهای بتوار در پی دارد. روانکاوی حس خشم، ترس، شورش و مخالفت آنگاه به اوج میرسد که کشتهشدگان را با خواری و حقارت در کیسه میکنند و روی زمین، کشانکشان میبرند. خشونت آشکار صحنه شکنجه؛ پرسشهای جایگاه انسان و هدف زندگی. آیا راه فراری هست؟ فرار از بیمعنایی و بیمفهومی که در آن همه پایههای اخلاقی، هنری، فرهنگی، انسانی و سیاسی در هم فرو ریخته. خشونت، جنایت و حقیقتهایی که دیده میشوند، اما فهمیده نه، رنجها تجربه میشوند اما جلویشان گرفته نمیشود، چرخشی دیگر، کالیگولای دیگر.
دروغ همهچیز و همهکس را بااهمیت جلوه میدهد
مفهوم کالیگولا، کالیگولای درون که به برون راه میگشاید؛ مفهوم ضد قهرمانی است که عقده حقارت جهانی را برمیآشوبد؛ گام به گام سوی نابودی نزدیکتر میرود، سپس نابهنگام آهستهآهسته در گرداب ناپایداری و بیثباتی ناپدید میشود؛ او برای ماندن و پایداری دست و پا میزند و میگدازد.