جاودانگی در «تصویر»
بابـــک بهـــاری: چهارگوشه گیتی را انسان است و موقعیتهای پیشآمده این شاتها هستند که جاودانه میکنند. حضور را هر چند همگان را نتوان به دیدار نشاند، اما همین یادگاری است بر این گنبد دوار که بماند.

عکاس: پرنیان ژیان
عکس: افقی، سیه سپید، مردی با چتر بر فراز دریا در حال فرود آمدن در غروب.
قرار دادن اتفاق اصلی همانا شخص و چترش در نقطه طلایی یکسوم افقی و یکسوم دوسوم عمودی و نیمدایره و قرار گرفتن نقطه در روشنترین محل عکس و آخرین روشنایی روز قبل از فروکش شدنش از اتفاقات فرمی بسیار مهمی است که عکس را به روند معنایی و مفهومی میرساند. حرکت دوجهتی بهصورت فرود آمدن از بالا و موجها بهصورت افقی و در پهنه دریا در پایین، این حضور دوگانه علاوه بر ژرفابخشی حرکت و انرژی را بهتصویر بخشیده است. هر لحظه فرود آمدن بر آب بههمراه فرود آمدن آفتاب نکته همراه و همانندی هستند که هرکدام برای فرودشوندگان سرنوشتی جداگانه رقم میزند. یکی به تاریکی و دیگری به ماجرایی که نمیدانیم چه خواهد شد، میانجامد. به هر حال در مرز بودن و ثبات و فرود اتفاقی است که همزمان در ذهن و چشم مخاطب میافتد. نبرد نور و تاریکی امری پایانناپذیر و دائمی است که با حرکت موجها بالا و پایین میشود. صدا، حرکت، نور، سایه، آسمان، انسان، آب و دریا و فرود بر بستر زندگی جایی که زیست از آن پا گرفته و ادامه یافته است. این فرود بازگشت به آغوش مادر همه جانداران کره خاکی است که عالیترین تضاد را برای حیات و زندگی رقم زدهاند. هلهله دریاییها و سکوت خشکی و آسمانی که پرده عالی این نمایش است، با قویترین و یگانهترین نورافکن بر این گهواره چرخان، تنها باید گوش خواباند و چشم کشید تا این ترانه خیس را دریافت.
عکاس: شهین صادقی
عکس: افقی، سیاه و سپید، نمابندی از دید پرنده، شخصی آماده برای زدن ضربه به توپ.
حذف رنگ حرفهای نخستین گام فرمی و تاثیرگذار اثر است که نقش راست خطها را پررنگ و برجستگی شخص را از زمینه را ممکن و پرسپکتیو را رقم میزند و همین نکته کلیدی میباشد که اثر را قابلتوجه کرده است. شخصی در حال نشانهگیری و ارسال توپ به شخصی دیگر! یا امر دیگر که با حذف هوشمندانه آن این امر را به غیاب معلوم و آن را نامجهول کرده و پیچش معنایی جذابی را خلق کرده است. بهویژه وقتی جایگاه و نگاه عکاس که از موقعیت بالا و برتر بر صحنه اشراف دارد را در نظر داشته باشیم، آنگاه این نامعلوم وضعیت جالبتری را کسب میکند. نقش فرمی خطوط که نگاه را به بالا منتقل میکند و آن انرژی مفهومی و مستتر در پای شلیککننده توپ که در آینده (زمان صفر) میباشد و هر لحظه ممکن است رها شود و آن هدف مجهول نکته جالب و پنهان عکس هست که در لابراتوار ذهن هر کسی بهگونهای ظاهر و تفسیر میشود. این رفت و برگشت فرضی بین نقطه بالا و شلیککننده پایین دالان فرضی و انرژیکی هست که با شلیکهای مدام و استراحتهای کوتاه گردشچشمی را در فضای عکس امکانپذیر میکند. نقش سایه و مشت گره کرده شخصیت نیز، داستان را کمی خواناتر کرده است. نور مناسب و انتخاب کادر افقی که ظاهرا میبایست عمودی باشد نیز از ویژگی دیگری است که بد نیست این نکته که به گستردگی خیال و پرواز فکر دامن میزند نیز اندیشه کرد که چگونه ذهن را بهحرکت وامیدارد. تنهایی و تنها یک توپ برای همدمی که با لگد به دوردستها شلیکش کنیم، میتواند نشانه و نمادی از موقعیت انسان در چنین جهان شلوغ اما خالی از دیگران باشد؛ ضربهای که نواخته نشده، اما در آستانه شلیکش هستیم.
عکاس: علیرضا عباسی
عکس: رنگی، کادر عمودی، تصویر مردی نشسته در پشتمیز از میان تکهشیشههای شکسته.
کادربندی مفهومساز عکس نکته مهم کاربردی توجه به فرم میباشد که در اثر بهخوبی به نمایش گذاشته شده و قابلارزیابی است. نحوه قرار داده شده نوک شیشهها که همچون پیکانهای هدایتگری چشم و ذهن را به نقطه مرکزی میبرند و در این فرآیند انتقالی به نقش تفکر که قرار است مخاطب نیز دچارش شود برخورد میکنیم. نکته مهم عکس، همانا اتفاق ضدنور (سیلوئت) بر مهمترین نقطه (شخصیت صحنه) افتاده که تداوم فکر را در ذهن یادآور و گریزناپذیر میکند. حضور رنگ و بهویژه اتفاق همرنگی رنگی شیشه و پسزمینه (سبز و سبزه) از دیگر نکات قابلتاملی میباشد که با جمع موارد فرمی دیگر اثر را از چنین نکاتی قابلتوجهی برخوردار کرده است. دیگر نکته مهم فیگور شخصیت (دستهای گرهشده بر دهان) و کادر کردن آن توسط بریدههای شیشهها در عین اشاره به مفاهیمی از قبیل برندگی و نیزهوار بودن نیز هست که از حسناتفاق و نگاه دقیق هنرمند آن دو نیزه بلند بهسوی سر و دستها نشانه رفتهاند. دو عضوی که اندیشیدن و انجام دادن را ممکن میگردانند. رنگ گلهای قرمز با همه کوچک بودنشان نقش بزرگی را در خلق پرسپکتیو عمیقتر را بازی میکنند و تنها نقطه گرم و ضدرنگ غالب صحنه هستند. البته این شکستگی شیشه و دستهای حلقهشده بر دهان نشانه فکر و آشوب ذهنی میتواند باشد که در تنهایی چنین انسانی را درهمفشرد.
باری مشتی شیشه بر سر و مشتی بر دهان. آخرش فریادی برمیکشم بر این جهان.
عکاس: قدیر وقاری
عکس: کادر افقی، سیاه و سفید، قربانی برای سیاهپوشان. منتقد: محمودرضا نورایی
دو زن و یک مرد سیاهپوش سوگوار کسی یا مراسم آیینی در پس زمینه عکس حضور دارند. پشتشان را به کرکرههای آلومینیومی مغازهای بسته با طرحهای نوشتار افقی تکیه دادهاند که هیچ تناسبی با ظاهر سنتیشان ندارد. اما اینها را بعد میبینیم، بعد از اینکه حجم عظیم گاو با سر بزرگش که به یکطرف یلهشده در همان ابتدا تمام نگاهمان را به خود جلب میکند. گاو با ریسمان ضخیمی که به گردنش بستهاند، به جایی زیر پاهایش که دیده نمیشود مهار شده. نیمرخ سر گاو بخش زیادی از کادر را پوشانده و نگاهش بیانگر هیچ حسی نیست، انگار گاو هم در انتظاری ملالآور غرق شده است. این تصویر با کادری افقی و سیاه و سفید ثبت شده. سهچهارم حجم کادر را بدن و سر بزرگ گاو گرفته است و در نگاه اول بیشترین تاثیر را بر بیننده میگذارد. وقتی نگاه از انتهای سمت چپ گاو و تنه بزرگش حرکت میکند و به سر گاو میرسد، تازه سهنفری را میبیند که در زیر سر گاو روی زمین نشستهاند. مرد با دستی بر پیشانی موبایل خود را میکاود و زنها با چادر سیاهشان در فاصلهای کوتاه از مرد در انتظارند. اما نقش اصلی را در این تصویر نه آدمها بلکه گاو برعهده دارد؛ گاوی که تا ساعتی بعد قرار است برای این آدمها و برای مراسمی که گرفتهاند، قربانی شود. نوع قرار گرفتن گاو در این عکس و زاویهای که عکاس برای ثبت این لحظه انتخاب کرده، بیانگر هوشمندی بالای عکاس است و نشان میدهد تا چه اندازه وجود گاو برای برگزاری مراسم و آیینها ضروری است و چقدر آدمها زیر سایه و حجم عظیم این گاوها و مراسمی که با آنها برگزار میکنند، کوچک هستند.
سخن پایانی
موقعیت و شکار شدن در چنین وضعیتی به ذهن و چشم و هماهنگ نیاز است تا ثبت شود چنین لحظه گذرایی. گاه صبر و گاه لحظه گذر تصمیم با چشم و ذهن آماده شلیک بر جهان تا جاودانه شود آنچه بهتصویر آید.