نیروی انسانی سرمایهای که جایگزین ندارد
کمبود نیروی کار ماهر یکی از چالشهای جدی و رو به رشد صنعت ایران است که در سالهای اخیر بهویژه در سال ۱۴۰۳ به پنجمین مانع اصلی توسعه صنعتی تبدیل شده است. این فقر مهارتی باعث شده بسیاری از کارفرمایان نتوانند نیروی انسانی موردنیاز خود را جذب کنند و نگه دارند و در نتیجه پستهای کلیدی و تخصصی در بسیار از بخشهای صنعت خالی باقی مانده است. از سوی دیگر، تغییرات سریع فناوری و نیاز به آموزش مداوم، کمبود نیروی متخصص در حوزههای نوین مانند دیجیتال و هوش مصنوعی را تشدید کرده است. علاوه بر این، چندصدایی در سیاستگذاریهای صنعتی و منابع انسانی و نبود هماهنگی میان نهادهای مختلف، روند تربیت و جذب نیروی ماهر را با مشکل مواجه کرده است.

صمت در این راستا و به مناسب روز کارگر با امیرحسن کاکایی، کارشناس حوزه صنعت و استاد دانشگاه علم و صنعت گفتوگویی داشته که در ادامه میخوانید.
در حال حاضر مهمترین چالشهای نیروی کار در بخش صنعت چیست؟
متاسفانه مدتهاست نرخ رشد دستمزد کارگران از تورم عقب افتاده و امروز به جایی رسیدهایم که حتی برای کارگران یقه سفید هم خرید مسکن یا خودرو نو، تبدیل به آرزو شده و حتی برای بعضیها هزینهها آنقدر بالاست که به تنها چیزی که فکر میکنند پرداخت اجاره و تامین حداقلهای معیشت است. هرچند امسال افزایش قابلتوجهی به پایه حقوقی داده شد، اما این موضوع پیامدهای متناقضی دارد. اولا این اعداد واگرایی شدید بین درآمد و هزینه در این چند سال را جبران نمیکند. اما یک اتفاق مهمتر در حال رخ دادن است. چند سال است که رکود در بازار حاکم شده و امسال این رکود عمیقتر شده است؛ بهویژه درباره صنعت خودرو مطمئن هستم امسال رکود بهشدت عمیقتر خواهد شد و ما شاهد کاهش نیرو در کارخانجات وابسته به صنعت خودرو در سطوح گوناگون خواهیم بود. وقتی رکود عمیق شود، یک سیکل باطل تکرار میشود: رکود عمیق، کاهش فروش، کاهش تولید، کاهش درآمد کارگر، کاهش خرید، سقوط بازار. البته از خروجیهای این حلقه باطل، افت اقتصاد و افزایش بیکاری صنعتی، کاهش توسعه دانشبنیان، کاهش ارزش پول و تغییرات فرهنگی خواهد بود که میتوانند حلقههای افول دیگری را فعال کنند که البته الآن فعال هستند و نرخ افول آنها بالا میرود. امسال بخشهای تولید بهشدت افت خواهند کرد و البته اگر مذاکرات با امریکاییها به نتیجه مطلوب اولیه برسد، اوضاع کارگران در صنایع پیمانکاری و پروژهای بهبود خواهد یافت.
اینها بزرگترین چالشهای این روزهای جامعه کارگری است که خودش چالشهای دیگری را بهدنبال دارد. یکی از چالشهای مهم در صنعت خودرو، کاهش کیفیت و افزایش هزینهها ناشی از بیانگیزگی کارگران یقه آبی و سفید است. چنین رخدادی اوضاع رقابتپذیری صنعت خودرو کشور را پایینتر خواهد آورد و باعث میشود مسئولان و سرمایهگذاران تمام تمرکز خود را روی واردات بگذارند و نهایت حمایت از داخلیسازی بشود مونتاژکاری با کمترین داخلیسازی مجاز. شاید بگویید که قرار است پول واردات از کجا بیاید؟ علت اصلی اینکه حاکمیت تن به مذاکره داده، کاهش شدید درآمد ارزی و سرمایهگذاری است. با موفقیت نسبی مذاکرات، نخستین رخداد، مجوز فروش نفت و گاز و مواد معدنی خام خواهد بود. پس درآمد واردات جور میشود. اما مشکل محتوای واردات است.
اگر مسئولان مسئولانه در مذاکرات بهدنبال انتقال فناوری و توسعه زیرساختهای تولید بودند، این مذاکرات میشد نقطه عطف جهش اقتصادی و تولیدی، اما با توجه به تجارب قبلی و اوضاع فعلی و بهویژه دیدگاههای پوپولیستی در سیاستگذاری اقتصادی حاکم بر کشور، بهنظر میرسد این مذاکرات نقطه عطفی برای عود کردن بیماری هلندی ما خواهد بود. کما اینکه سال گذشته به بیماری شبه هلندی که من آن را بیماری ایرانی نام نهادم، دچار شدیم. با توهم افزایش درآمد ارزی، اتفاقی که رخ داد تضعیف شدید صنایع گوناگون از جمله صنعت خودرو و در نقطه مقابل، افزایش شدید واردات و مونتاژکاری بود. بگذارید آمار سال گذشته واردات در صنعت خودرو بیرون بیاید، متوجه خواهید شد که چگونه سیاستمداران به بهانه افزایش رفاه مردم، چوب حراج به داراییهای ملی زدند و کالای دستدوم وارد کردند و برای یک عده پولدار کارسازی کردند.
این تازه مال زمانی بود که درآمد واقعی کشور افزایش پیدا نکرده بود؛ الآن هم که تمام شرایط لازم برای ورود سیلآسای خودروهای دستدوم بهخصوص خودروهای سنگین آماده است. جالب است بدانید که سن مجاز برای واردات خودروهای سنگین، ده سال اعلام شده که به معنی واردات خودرو کاملا فرسوده از کشورهای خارجی بدون هیچ پشتوانه فنی است. یعنی الآن واردات خودرو سنگین فرسوده خیلی راحتتر از واردات خودرو سواری نو از نوع ارزانقیمت آن است. به همین دلیل است که تقریبا هیچکدام از وعدههای مسئولان مبنی بر رقابتی شدن بازار و افزایش رفاه عموم رخ نداد. البته آنها یک قول دیگر هم داده بودند و آن رقابتی شدن صنعت خودرو کشور با افزایش واردات بود که آنهم کاملا بهطور معکوس رخ داد و نتیجهاش کاهش نیاز به نیروی کار است. هرچند هنوز بهطور رسمی شاهد کاهش نیروی کار نیستیم، اما قطعا در چنین شرایطی هزینه نیروی کار، یک هزینه دستوری است که توسط برخی شرکتهای بزرگ تحمل میشود، اما شرکتهای کوچک و متوسط توان تحمل این هزینههای دستوری را ندارند و بهتدریج اگر روند سیاستگذاری اصلاح نشود، ما شاهد خروج دستهجمعی نیروی کار از چنین کارخانجاتی خواهیم بود.
درباره معضل مهاجرت نیروی کار متخصص و تاثیر آن بر صنعت کشور برای ما بگویید؟
واقعیت این است که ما در این بخش مشکلات چندگانهای داریم. اوضاعواحوال نیروی کار ایرانی خوب نیست بنابراین بهطور طبیعی بهرهوری آنها هم پایین است. اما نیروی مهاجر افغانستانی، آماده انجام هرگونه کاری با کمترین دستمزد است. کارفرمای ایرانی هم که تحت انواع فشار است، اگر آزاد باشد، حتما کارگر مهاجر را برای کارهای تکراری و حتی تخصصی تولید و خدمات به کار خواهد گرفت. البته در شرکتهای تولیدی بزرگ ایرانی این کار تقریبا غیرممکن است و من تاکنون در صنعت خودرو ندیدهام. اما درباره شرکتهای کوچک و متوسط این کار امری جاری و ساده و سودآور است. هرچند اخیرا وزارت کشور کارهای بسیار خوبی را در زمینه جلوگیری از بکارگیری نیروی خارجی غیرمجاز انجام داده و بهتدریج این موضوع در حال حل است.
اما بههرحال بخش عمدهای از نیروی کار خارجی مجاز باقی خواهند ماند که مجبورند با شرایط سخت کنار بیایند و کارفرمای ایرانی حداکثر استفاده را از این موضوع میکند. بهانهاش هم خیلی ساده است: کارگر خارجی بدون توقع است و کارش را خوب انجام میدهد. البته کسی نمیپرسد که کارفرمای ایرانی آیا نشسته پای درد و دل کارگر ایرانی که کارگر خارجی از او بهتر کار میکند؟ البته مقصر اصلی مجلس و دولت است که متاسفانه با قوانین و سیاستهای ضدتوسعهای کاری کرده که مسیرهای اصولی تولید در کشور در حال مسدود شدن و مسیرهای دلالی و کسب سود حداکثری از واردات رونق گرفته است و کلا سرمایهگذاری از هر نوع آن (از جمله سرمایهگذاری در آموزش و رفاه کارگران) در تولید غیراقتصادی شده است. کافی است مقایسهای کنید بین رفتار خیامیها با کارفرمایان امروزی؛ کدام شرکت بزرگ تولیدی در صنعت خودرو کاری شبیه ایجاد پیکانشهر برای کارگران خود انجام داده است؟ تولیدکنندگان ما که وضعیت را خیلی خوب درک کردهاند، سالهاست تا میتوانند از دستگاهها و امکانات موجود (از جمله کارگران) بدون سرمایهگذاری برای جبران استهلاک و استفاده از نوآوریهای جدید، کار میکشند. همین کمبود شدید برق هرچند نمادی از ناتوانی مدیریت است، اما در نتیجه عدمسرمایهگذاری و استهلاک شدید تجهیزات است. همین وضعیت درباره خودروهای تولید داخل رخ داده است.
البته مشکل وجود کارگر خارجی مجاز نیست. در تمام دنیای پیشرفته از مهاجران حداکثر استفاده را میبرند. اما همیشه اولویت برای بومیهاست و همه مسائل برای مبنای منافع ملی بررسی میشود. کما اینکه اخیرا مشاهده کردهاید که کسی مانند ترامپ آماده میشود باوجود احتمال وارد شدن ضرر و زیان به ثروتمندان امریکایی، با افزایش تعرفه و انواع مشوقهای بازگشت سرمایهها به کشورش، برای کارگر امریکایی شغل درست کند. کشورهای پیشرفته میدانند چگونه تعادل ایجاد کنند. اما متاسفانه ما همیشه سیاستهایمان غیرتعاملی است. یعنی یا یکدفعه مثلا مسیر مهاجرت را سهل میکنیم و میشنویم که در ۲، ۳ سال چند میلیون مهاجر وارد کشور شده که حتی مردم احساس ناامنی میکنند؛ و بعضی وقتها هم موجی در نزد افکار عمومی درست میشود که انتظار دارند بندگان خدایی که سالها مهمان ما بودند و بومی کشور شدهاند، محکومبه اخراج شوند. بههرحال بهنظر من مسئله مهاجران مجاز، الآن مسئله اصلی ما در بحث کارگری و صنعتی نیست. مشکل ما جای دیگری است که باید حتما حل شود؛ وگرنه حتما برای لقمهای نان به جان هم خواهیم افتاد.
نقش آموزشهای مهارتی و ارتباط دانشگاه با صنعت در کاهش شکاف مهارتی چیست؟
طبق توضیحاتی که دادم اصولا کارفرماها بهتدریج از هرگونه آموزشی ناامید یا بهتر بگویم بینیاز شدهاند. اولا پول اصلی بیشتر کارفرماها از رانت میآید، نه از کار. کار فقط بهانهای است برای اخذ رانت. پسنیازی به آموزش نیست. راستش را بخواهید اگر الآن ارز بهاندازه کافی بود، ثروتمندانی مانند بابک زنجانیها و علی انصاریها، همهچیز را از چین وارد میکردند. امروز کار بهجایی رسیده که هیچکس تمایلی به سرمایهگذاری در صنعت خودرو برای تولید داخلی ندارد. اگر سرمایهگذاری اندکی هم میشود برای تمدید مجوزهاست. یک ایرانخودرو و سایپا ماندهاند که همچنان براساس رویه قبلی روی تولید داخلی سرمایهگذاری میکنند؛ که آنها هم آنقدر توسط قانونگذاران و مجریان قانون ضربه دیدهاند، عنقریب یا زمین میخورند یا باید هر طور شده با کمک چینیها خود را نجات دهند. در چنین شرایطی، آموزش و ارتباط با دانشگاه چه معنی دارد؟ وقتی واردات کالا با نرخ مناسب برای آنها (کارفرمایان) از چین برایشان بهصرفهتر از تولید داخلی درمیآید، بدیهی است که توسعه فناوری و طراحی و از آن عمیقتر تحقیقات چیزی نیست که در ایران بهصرفه باشد. پس ارتباط صنعت و دانشگاه کاملا بیمعنی و بیمحتوا خواهد بود.
هر چه هست برای نمایش یا رانتخواری است. کافی است بروید و نگاهی به آمار شرکتهای دانشبنیان و صاحبان سهام بزرگان آن بیندازید. متوجه میشوید که جریان حمایت از دانشبنیانها هم تبدیل به محلی خوبی برای رانتخواری و فرار از مالیاتدهی برای برخی شرکتهای بزرگ شده است. تا وقتی ارز رسمی با ارز واقعی اختلافی حداقل در حد ۳۰ تا ۵۰ درصد دارد، اصولا واردات حتما بهصرفهتر است. بماند که متاسفانه قوانینی مانند واردات خودرو نو و دست دوم (در کنار سود دور زدن تحریمها) طوری نوشته شدهاند که از امسال تولید، حتی با ارز تکنرخی هم، احتمالا بهصرفه نخواهد بود. کافی است نگاهی بیندازید به اختلاف معنیدار بین تعرفه واردات، و تولید با ۲۰ درصد داخلیسازی و بالاتر از آن. مشاهده میکنید که بیشتر از ۲۰ درصد داخلیسازی در کشور، کاری کاملا ریسکی و غیراقتصادی است، چراکه با کوچکترین داخلیسازی ناگهان حدود ۴۵ درصد هزینه تعرفه پایین خواهد آمد. اما حتی همان تولید ۲۰ درصد هم، اگر دسترسی مکفی به منابع ارزی داشته باشید، با توجه به ریسکها و دردسرهایش، برای یک سرمایهدار نمیصرفد. دیگر نمیخواهم بیشتر از این در این موضع که پس با این حساب چرا برخی از سرمایهداران بزرگ آماده میشوند تا سهام سایپا را بخرند عمیق بشوم.
چگونه میتوان انگیزه نسل جوان (نسل زد) را برای ورود به بخش تولید افزایش داد؟
نسل زد خیلی باهوش است و البته تنبل. تنبلی هوشمندی و پشتکار میآورد؛ مانند توماس ادیسون. افراد تنبل همیشه دنبال راهحلهای ساده برای رفع مشکل خود میگردند و در این راه، خلاقیتهای عجیبی به خرج میدهند و بعضا پشتکار فراوانی هم پیدا میکنند. نسل زد خیلی بهتر از ما میداند که تولید در این مملکت سود ندارد. امروز حتی یک آدم معمولی هم میداند که کار کردن در اسنپ راحتتر از کار کردن در خط تولید است. پس هر کسی که دستش به حداقلهای اولیه میرسد، تا میتواند بهدنبال راهکارهای ساده برای کسب درآمد میرود. چرا شخصی که میتواند از بازی، بورسبازی، خریدوفروش و خلاصه دلالی، درآمد چند دهمیلیونی در ماه در بیاورد، بیاید و خود را درگیر کاری کند که بخواهد ۵ صبح بیدار شود تا ۷ صبح در کارخانه مشغول کار شود؟ چرا باید وارد مسیری شود که اگر بخواهد حتی یک خودرو ساده بخرد، باید سالها پول پسانداز کند؟ نسل زد میداند اتفاقات فناورانه چه بلایی سر کارهای یدی میآورد. ما یک حیطه امن داشتیم و آنهم کارهای فکری بود که با رشد خیرهکننده هوش مصنوعی، از حاشیه امن بیرون آمده و هیچ تضمینی برای ادامه آن طی عمر یک کارگر یقه سفید وجود ندارد. من این روزها حتی نمیتوانم به دانشجویان تحصیلات تکمیلی خودم تضمین بدهم که چیزی که به آنها آموزش میدهم، بتواند مسیر کاری آنها را در سی سال زندگی رسمی شغلی آنها روشن کند.
چه سیاستهایی میتواند به بهبود امنیت شغلی و افزایش بهرهوری در صنعت کمک کند؟
اگر واقعا دنبال راهحل میگردید، باید بگویم که ما نیازمند یک انقلاب واقعی در دنیای سیاستگذاری خود در زمینههای مختلف از آموزش و فرهنگسازی گرفته تا توسعه صنعتی و اقتصادی هستیم. دقیقا کاری که حتی امریکایی که خودش ابرقدرت دنیاست و توانمندترین اقتصاد دنیا و بهترین فناوریهای دنیا را در اختیار دارد، الآن به رهبری شخصی بهظاهر کاسب در حال انجام آن است. همه در ایران و برخی نقاط جهان به آقای ترامپ میخندند. اما واقعیت این است که او و همراهانش (مانند ایلان ماسک) همه در حال انجام یک انقلاب اساسی در مسیر سیاستگذاریهای کلان هستند و به هیچوجه شوخی ندارند. آنها تا آخرش ایستادهاند. چون میدانند که ادامه این مسیر یعنی نابودی. آنها آماده میشوند تا جامعه خود را برای عصر مدیریت توسط هوش مصنوعی و صنعت ۶.۰ آماده کنند. البته چنین انقلابهایی درد دارد و خیلی سخت است. اما آنها میدانند که تنها راه نجاتشان این است. کسانی هم که انتقاد میکنند، واقعنگر نیستند و آرزوهای خود را بیان میکنند. بدیهی است کسی مانند من که در چنین انقلابهایی جزء بازندگان هستم، قطعا مخالفت خواهم کرد. برای خودم هم متأسفم که بعد از سی سال جانکندن میروم جزء دسته بازندگان. اما اگر برای کشور بخواهیم راهکار ارائه دهیم، هیچ راهحلی وجود ندارد جزء بازنگری جدی در سیاستها برای مبنای پارادایمهای جدید.