اعتمادسازی راه دشوار پیشرو در مدیریت مصرف آب
مهتا بذرافکن

اعتماد نشاندهنده درک یک نفر از حسننیت و نیت مهربانانه و خیرخواهانه است. اعتماد افراد به یکدیگر نهتنها برای سعادت فردی لازم است، بلکه برای انسجام اجتماعی، رشد اقتصادی و دموکراسی نیز ضرورت دارد. اعتماد بهدلیل نقشی که در ترویج یکپارچگی اجتماعی دارد، در هنگام بروز بلایای طبیعی و تنش آبی، عنصر بسیار مهمی است.
وقتی صحبت از ریشههای اعتماد میشود، دو بحث نظری وجود دارد: دیدگاه فرهنگی و تجربی. اندیشمندان دیدگاه فرهنگی باور دارند که در یک سیستم نرمال، مردم اعتماد را از جامعهپذیری اولیه در اوایل زندگی یاد میگیرند و در طول مسیر زندگی آن را تقویت میکنند. این حس اعتماد آموخته و اعتماد به سیستم عمیقا درونی شده و در بزرگسالی و در طول زندگی کمتر تغییر میکند.
اندیشمندان دیدگاه تجربی استدلال میکنند که افراد تصمیمگیریهای اعتمادمحور را بهطورمستقیم براساس تجربیات اجتماعی میگیرند، بنابراین اعتماد در واکنش به موقعیتهای اجتماعی مختلف تغییر میکند. در مرکز چنین بحثی سوال این است که مردم چه زمانی اعتماد را یاد میگیرند و آیا اعتماد یاد گرفتهشده در موقعیتهای مختلف تغییر میکند یا خیر.
در تحلیل برخورد بیتفاوت مردم شهرها و روستاها با فرمان صرفهجویی در مصرف آب هر دو این رویکردها قابلتوجه است. اگر دیدگاه فرهنگی را در نظر بگیریم، بیتفاوتی اکثریت مردم یعنی اینکه اعتماد به سیستم از ناحیه جامعهپذیری دچار اختلال شده و در فرآیند جامعهپذیری بهجای اعتماد؛ «بیاعتمادی» درونی شده است و تربیت نسل آینده نیز بر همین بنا پیش میرود!
اگر مورد دوم یعنی تصمیمگیریهای اعتمادمحور براساس تجربیات اجتماعی پیشین را در نظر بگیریم، در پاسخ به این سوال محوری که «مردم چه زمانی اعتماد را یاد میگیرند و در موقعیتهای دشوار این اعتماد چه نقشی ایفا میکنند؟» باز هم به نتایج نگرانکنندهای میرسیم. بهویژه در موقعیتی که پای مرگ و زندگی نیز در میان است، مردم بهدلیل تجربیات قبلی خود، نمیتوانند توصیهها و حتی هشدارهای سیستم را باور کنند!
این مسئله در عصر بحرانهای اقلیمی که سیستمهای هشدار باید فعال بوده و شهروندان را از مخاطرات آگاه کند، بسیار چالشبرانگیز است. درباره مصرف آب و دعوت مردم به صرفهجویی نیز، این چالش اجتماعی وجود دارد. مردم به هشدارهای مصرف آب بیتوجهند و آن را با عملکرد ضعیف سیستم در تجربیات قبلی مقایسه کرده و به توصیهها وقعی نمیگذارند.
در هر صورت مسائل روانشناسی اجتماعی از جمله اعتماد با چالش بسیار جدی بیتفاوتی سازمان اجتماعی روبهرو بوده و سیستم، ناتوان در جلب مشارکت مردم در مصرف آب است.
نبود اعتماد حداقلی میان مردم و حذف سازمان اجتماعی در مدیریت منابع آب، حالا خود را نشان میدهد. حتی وقتی پای جان و زندگی در میان است هم، مردم پیامهای صرفهجویی را حتی درباره آب شرب جدی نمیگیرند؛ چه برسد به کشاورزان و دعوت به کاهش مصرف آب کشاورزی!
درباره آب شرب وقتی حرف از صرفهجویی زده میشود، مردم میپرسند چرا مصرف آب در کشاورزی تغییر نمیکند؟ و هیچ پاسخی برای این سوال وجود ندارد. چرا در جوار شهرها فاضلاب و آب خاکستری به هدر رفته، اما تند تند سد میسازند؟
چرا هیچ سرمایهگذاری کلانی برای مدیریت مصرف آب در بخش کشاورزی نشده است؟
هیچ پاسخی هم برای این سوالها وجود ندارد.
بیپاسخ ماندن سوالات یعنی مردم نمیتوانند به سیستم غیرپاسخگو اعتماد کنند و این نشاندهنده یک اختلال جدی است و پیام آن، این است که بازسازی اعتماد، منوط بر پاسخگو کردن عملیاتی سیستم مدیریت آب است و این یک مسیر دشوار و ناگزیر است که باید برای آن چارهاندیشی کرد.
هرچقدر هم، مهندسان صاحبنظر در روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی در مدیریت منابع آب، مونشنگرافی درست کنند، تابلوهای هشدار به در و دیوار شهرها بچسبانند و مردم را به صرفهجویی دعوت کنند، بیمایه فطیر است! بازسازی اعتماد مردم به پیشنیازهایی مانند تغییر سیاستهای تبعیضآمیز، ناعادلانه و سوداگرانه در بخشهای مختلف شرب، کشاورزی و صنعت ادامه دارد و تا مردم عملا این تغییر را نبینند، حسننیت جاری در تابلوهای هشدار و موشن گرافیها و انیمیشنهای دعوت به صرفهجویی را باور نخواهند کرد.