آش نخورده و دهن سوخته!
مرحوم مادرم نسبت به زمان خودش خیلی جلوتر بود. ۶۰ سال پیش داستانهایی را برای من و برادرهایم تعریف میکرد که امروزه شاهد زندهاش را بهوضوح میبینیم.
گاهی فکر میکنم کاش عقلم میرسید و همان دوران از مادر میخواستم که داستانهایش را برایم بنویسد تا امروز بتوانم با استفاده از آنها آینده را پیشبینی کنم. با این کار عجب اسم و رسمی برای خودم دست و پا میکردم!
بگذریم؛ قصه مادر از این قرار بود:
در زمانهای قدیم پادشاهی حکومت میکرد که ترس از روبهرو شدن با مردم داشت و همیشه کنج قصر مینشست و وزرای دولتش اخبار را به گوشش میرساندند.
در این سرزمین مردی تنپرور، عیاش و هوسباز بود که با زور و بلوا بهپاکردن، از مردم به هر بهانهای پول میگرفت، اما باوجود قلدریهایش در کوچه و محله، بینهایت از زنش میترسید و حساب میبرد. مردم هم که از دست او عاجز شده بودند، مدام ترس از زنش را دستاویز تمسخر او قرار میدادند.
خلاصه روزی مرد تصمیم گرفت تمسخر آنها را با ترفندی تلافی کند. شروع کرد در شهر پرسه زدن و به هر که میرسید، میگفت: خبر دارید پادشاه دستور داده از امروز ملت باید ماهانه خراج به دولت پرداخت کنند؟
این خبر دهان به دهان به گوش وزرا رسید و آنها به پادشاه انتقال دادند.
پادشاه هم که از شنیدن این شایعه بدش نیامده بود، گفت: آش نخورده و دهان سوخته؟ از امروز در شهرها جار بزنید که ملت باید خراج پرداخت کنند.
این شایعات روز به روز بیشتر و بیشتر رواج مییافت تا جایی که پادشاه دستور داد عامل اصلی شایعات را پیدا کنند و به دربار ببرند.
مرد تنپرور همین که خبر را شنید، از ترس مجازات به کنج خانه پناه برد و پنهان شد. از طرفی همسرش که از کارهای او عاجز شده بود، برای خلاص شدن از دست مرد دغلباز زورگو، جای او را به ماموران خبر داد و او را کَتبسته نزد پادشاه بردند.
مرد در طول راه از ترس قالب تهی کرده بود و با دیدن پادشاه به غلط کردن افتاد و با گریه و زاری التماس میکرد که پادشاه از جانش بگذرد، اما همین که پادشاه چشمش به او افتاد با آغوش باز به استقبالش رفت و او را در آغوش گرفت و به سمت سخنگوی دولت و وزیر اخبار منصوب کرد. از آن زمان دیگر جلسهای برای تصمیمگیری علیه ملت تشکیل نمیشد. پادشاه امر میفرمود، وزیر اخبار شایعه میکرد و چند روز بعد فرمان اجرا میشد و این رویه در دولتهای بعدی هم رواج پیدا کرد تا به نسلهای کنونی رسید...
راهکاری که امروزه برای بالا بردن قیمتها، تورم، جیرهبندی و هزاران مورد دیگر، شاهدش بودهایم.
مثلا در دولت قبل جناب رئیسجمهوری محترم صبح جمعهای کذایی باخبر شدند که نرخ بنزین در مملکتشان افزایش یافته و این بار دستور مستقیما بدون مشورت با پادشاه از جانب وزیر اخبار و شایعات به اجرا گذاشته شده است. پندیکه امروزه از چنین داستانهایی میتوان گرفت این است که خودمان عامل شایعهپراکنی نباشیم؛ تا مسئولان محترم هم دچار آش نخورده و دهان سوخته نشوند!
Instegram: Mehri_esk
مهری اسکندری- روانشناس