-
صمت شماره ۲۴۲۶

مرز بین واقعیت و تصویر چیست؟

بابک بهاری - منتقد عکس

مرز بین واقعیت و تصویر چیست؟

بهترین عرصه خیال ورزی برای آدمی همانا موارد بالا یند، از پیچیده‌ترین هایش رویاها و کابوس‌ها که آبشخور اصلی شان همانا ناخودآگاه است آغاز و تا موارد بعدی که در نهایت باز نمودشان در هنر تجلی و هستی می‌یابند ادامه دارد. ناخوداگاه پایه و مایه یکی از مهم‌ترین و فراگیرترین مکتب‌های هنری قرن بیستم همانا دادائیسم و سورئالیسم(فراواقعی) است. از برجسته‌ترین نمونه بازتاب‌ها و انعکاس‌ها در ادبیات جهان رمان تصویر دوریانگری(اسکار وایلد) و نمونه اساطیری‌اش افسانه نارسیس( خود شیفتگی، یونان، نرگس) است.

گرایش انسان به تصویر، بازتاب و سایه که خوانش جهان را پیچیده می‌کند گرایشی تقریبا همگانی و بالا است. در اهمیت نقش ناخودآگاه هم فروید در کتاب‌های مهم و مفصلش( تعبیر خواب، لطیفه و ناخودآگاه ) اشاره دارد که: گنجینه بزرگ ما همانا ناخودآگاهمان است که سرچشمه رویاها و هنر است.

باری در سه عکس پیش رو مباحث و پرسش‌ها پیرامون واقعی و غیر واقعی بودن سوژه مطرح است. اینکه ما اکنون چه می‌بینیم و مرز بین واقعیت و تصویر چه است و پرسش‌هایی از این دست که البته نکته درگیر‌کننده عکس‌ها همین سوال‌ها است و نقش چشم مهم‌ترین همرامان در این راه دراز.

در چشمی باز/چشم دیگر باز می‌روید/ و در چشمی، باز/چشم باز دیگر می‌روید

عکاس: ارتین درویشی

عکس نخست: کادر عمودی، سیاه و سفید، چشم و قسمتی از سمت چپ صورت گربه‌ای سیاه رنگ به همراه بازتاب درخت‌ها در چشم حیوان و اندکی از سبیل‌های حیوان.

تصویر بخشی از چهره گربه‌ای سیاه رنگ با نمای درشت از چشمش، یادآور فیلم مستند مردی با دوربین فیلم‌برداری( ژیگا ورتوف، روس) است که ما را از سالن سینما بیرون می‌برد تا به تماشای جهان برویم و در این تصویر هنرمند ما را به تماشای درون و بیرون می‌برد. رنگ سیاه غالب در عکس و تضادش با روشنی چشم انتخاب مناسبی برای هدف هنرمند که همانا نمایش موازی دنیاهای بازتابی(انعکاس درختان و نمای پیش روی کارکتر) و شخصیت خود بازتاب دهنده(گربه) و نمایشگر(چشمش) را شاهد باشیم که جایگیری مناسب چشم در کادر(نقطه طلایی) و رعایت دیگر نکات تکنیکال نشان از شناخت هنرمند از آنها دارد. مباحثی همچون دامنه پویایی طیف خاکستری و تفاوتش از آنچه هست تا آنچه ثبت شده چنان از مقبولیتی برخوردار است که گویی هم اکنون اثر را نه بواسطه لنز دوربین( که نسبت به چشم انسان از توانایی کمتری برخوردار است! ) بلکه مستقیم در حال تماشای خود گربه هستیم. نقش خطوط(موها) و چشم از تنافر جالبی بهره برده اندو بردن نگاه بیننده به خارج از تصویر از طریق موها و قدرت میخکوب کردن نگاه بر چشم گشوده حیوان، بازی جذاب دفع و جذب را بخوبی رقم زده‌اند. باری به پلکی این نقش را به نقش دیگری وا می‌گذاریم.

عکاس: ادریس خسروی زاده

عکس دوم: سیاه و سفید، کادر افقی( مناسب داستان گویی و متناسب با سوژه)، نما از بالا، سگی خواب رفته پشت ویترین کفش فروشی، دو پرژکتور، سه عدد کیف کوچک، شش جفت کفش به همراه سیزده لنگه دیگر، دو گلدان سفالی با اندازه‌های متفاوت، چند دیوار دکوری که یکی از آنها دارای برش‌های درب و پنجره ایستاده بروی کف پوشی از جنس موکت. هفت ردیف سنگ فرش مکعب و مربع جلوی مغازه.

آرامش و عدم تحرک نخستین نکته درگیر‌کننده اثر است. جا ی خوابیدن و شکل‌های به‌وجود آمده از وسایل داخل ویترین و سنگ فرش بیرون از مغازه(جلوی تصویر) نقش ریتم و توازن به همراه حرکت در سطح تصویر برای رسیدن به معناهای تازه و شراکت در احساس آرامش صحنه موفق از آب درآمده است. نقش سگ بعنوان نشانه شناسی: تقابل شئ و زندگی، حضور و همنشینی و زیست در تاریخ و در ادامه تا سرگرمی و... همه نکات قابل اعتنایی هستند که در ادامه نقش سگ بعنوان فرم(بزرگترین شکل) و نحوه قرار گیریش در برهم زدن توازن ریتم سنگ فرش‌ها که بواسطه هم رنگ نبودن سنگ‌ها این نا توازنی تشدید شده و دیگر نکات مهم و اثر‌گذار و قابل بررسی است.

رابطه سگ با اشیای آنسوی شیشه‌ها علاوه بر روابط علت و معلولی مقوله همجواری چیزها در کنار همند که می‌شود برهم نهاد نامید. رابطه داستان سرایی صحنه می‌تواند هیچ نباشد مگر آنکه تصور کنیم احتمالا سگ نگهبان و آشنای صاحب مغازه است!. باری آرامش خواب رفته از هرچه هست آنم آرزوست و کاش می‌دانستم که کابوس‌ها و رویاهایش چیستند و کدامند؟.

عکاس: ناصر بزرگمهر

عکس سوم: عمودی، رنگی، قاب عکسی از گربه‌ای زرد رنگ خیره به روبه‌رو، گربه‌ای واقعی نشسته روی مبلی بنفش با حوله سپید در زیرش و نگاهی به دور دست، جهت نگاه و نشستن‌ها خلاف یکدیگر است.

نکته مهم عکس رابطه بین عین و تصویر است و اینکه کدام مهم‌تر است و نقشش چیست؟. گره‌ای که هنرمند آنرا با یک کلیک به موقع آتش اجاق ذهن بیننده را روشن نگه داشته است.

گربه‌ای نشسته با قاب عکسی از گربه‌ای خیابانی محصور بین میله‌ها واقع در فضایی تاریک در بالای سرش که ما را با پرسش: آیا یک با یک مساوی است!؟ مواجه کرده است. کادر بندی عمودی و کنترل نور(عدم برق زدگی و بازتاب نور از قاب عکس) فنی و مناسب انجام شده و عکس توانسته کارکترهای ملوسش را به‌صورتی دلپذیر به نمایش گذارد. خلاف جهت هم نشستن گربه‌ها که توصیف جالبی از تفاوت وضعیت دو حیوان را در از موقعیت بالا دستی و پایین دستی شان(تشابهت موقعیت‌های انسان) را تشدید و بیان می‌کند نیز از نکات کلیدی ماجراست و این تنها یک موقعیت جا مکانی پایین و بالا نیست که بیان توامانی ست از موقعیت اجتماعی گربه‌ها (گربه‌های خیابانی و گربه‌های خانگی) نیز است. عکس بطرز ظریفی مقوله انعکاس و تکرار را که در آن اجرا شده را به نمایش در آورده است. انتخاب کادر بسته باعث نگهداشت حواس بیننده معطوف به سوژه‌اش هایش است. گربه‌ای ولگرد در بالا و گربه‌ای خانگی با موقعیت رفاهی در پایین تضاد و تشخص شان از نحوه نگریستن شان، بالایی وحشت زده و کاونده و در عوض پایینی آرام و نگاهش به دور دست نمایان و این تازه پرده نخست تراژدی در این تماشاخانه است. چنین نمایش جالبی با توجه به نوع قاب بندی عکس با مقابله وهم و واقعیت نیز مواجه هستیم. برخورداری عکس از بعد یکی دیگر از شعبده‌های عکاس که نه نقطه پایان بلکه در پرده آغازش هستیم.

سخن پایانی

باری از این چشم در چشم شدن‌ها می‌گذریم و ادامه می‌دهیم خوانش چشمی مان را بدون نگرانی از چشم نرگس برای شقایقش همخوانی می‌کنیم با شناخته‌ها و ناشناخته‌های تصویر در تصویر در برابری با تصویر که همه این پیچیدگی هابه سادگی پلکیست در پشت دوربین:

و باز در چشمی/چشم دیگر می‌روید، باز/

و سرانجام در دوردست/ نمی‌دانم چیزی/

در چیزی که نمی‌دانم چیست/

می روید.(یدالله رویایی)

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین