بسیاری انگشت اصلاح را به سمت سازمان بورس و دولت گرفته و از این بخش انتظار تغییر و رفع مشکلات قانونی بازار را دارند اما باید توجه داشت بخشی از تحولات بازار سرمایه اصلا ارتباطی به سازمان بورس ندارد، بلکه بسیاری از این تحولات متاثر از تصمیمات وزارتخانههای اقتصادی دولت و حتی بانک مرکزی است. به همین دلیل نمیتوانیم انگشت اتهام را فقط به سمت سازمان بورس نشانه برویم.
همانطور که گفته شد سازمان بورس میتواند اقداماتی برای سامان دادن به اوضاع بازار انجام دهد. در گام نخست مدیران سازمان باید هرچه سریعتر به بحث وضعیت سودآوری و پوشش بودجه شرکتها ورود کنند، البته در این راستا اقدامات مناسبی انجامشده اما نتیجه کار نشان داده کفایت نکرده و باید در این زمینه بازنگری اساسی انجام شود. عمده شرکتها وضعیت عملکردی خیلی خوبی داشتند که در گزارشات ۶ ماه و ماهانه این موضوع کاملا محسوس است. سازمان بورس باید گزارش بودجه سودآوری EPS را به شرکتها ابلاغ کند تا شرکتها موظف شوند به این مسئله ورود کنند. این مسئله باعث خواهد شد سهامداران با دیدن گزارش شرکتهایی که وضعیت سودآوری خوبی دارند، دیگر انگیزه فروش نداشته باشند.
دومین پیشنهاد این است که در زمینه تعیین دامنه نوسان تجدیدنظر اساسی انجام شود، معنی ندارد سهمی با تعداد کمی معامله، ناگهان ۵ درصد منفی یا مثبت شود. به همین علت باید حجم مبنا را افزایش داد، چون به نسبت حجم بازار این میزان بهشدت پایین است. البته سازمان به این موضوع هم ورود کرد و در ماههای اخیر به مثبت و منفی ۵ رسید اما همانطور که در اخبار هم آمده این موضوع باید مورد بازبینی قرار گیرد. باید با یک مطالعه کارشناسی در این زمینه، که اتفاقا در دست انجام است، حجم مبنا افزایش پیدا کند.
سومین پیشنهادی که میتوان به سازمان بورس داد که اتفاقا جزو وظایف این سازمان هم محسوب میشود، بحث آموزشدهی به سهامداران است. افراد باید بدانند چه سهمهایی ارزنده هستند و باید بتوانند قیمتها را تخمین بزنند و با سایر سهمها مقایسه کنند. مثلا د رحالحاضر شاخص کل در کانال یک میلیون و ۴۰۰ هزار واحدی است، نرخ ارز قبلا چقدر بود و حالا که نسبت به اول هفته ارزانتر شده، چقدر است؟ و بهتبع آن سهام فلان شرکت قبلا چه میزان ارزش داشته و حالا با نرخ جدید دلار در چه سطحی است؟ این مسئله در شرایطی اهمیت خود را نشان میدهد که بدانیم برای مثال نرخ یک بخشی از سهمها در مقطع خاصی از زمان بالاتر از ارزش واقعیشان بوده است اما پس از مدتی بسیاری از سهمها نسبت به ارزش حقیقی خود نرخ کمتری پیدا میکنند و تبدیل به بهترین گزینه برای خرید میشوند.
در چنین شرایطی اصلا منطقی نیست که یک سرمایهگذار سهم شرکتهای ارزنده را بفروشد، چراکه در واقع داراییاش را زیر نرخ واقعی فروخته است. دلیل این واکنش اشتباه هم دقیقا فقدان آموزش درست است و سازمان بورس باید فکری به حال این مشکل کند تا جلوی رفتارهای هیجانی و احساسی نوسهامداران را بگیرد.
از سویی گزارشهای تحلیلی هم باید در کنار آموزش با کیفیت بالا، در سطح گستردهای در اختیار سهامداران قرار بگیرد. بهعنوان مثال در برخی از بورسهای بزرگ زمانی که یک عرضه اولیه انجام میشد، مضربی از میلیون نسخه گزارش امیدنامه و معرفی سهام منتشر میشد. مثلا ۳ میلیون نسخه از این گزارشها بین سهامداران توزیع میشد. ما نیز میتوانیم از چنین ابزارهایی برای رشد و توسعه بازار سرمایه استفاده کنیم و از فرصتی که ایجادشده به بهترین نحو ممکن در جهت توسعه و تقویت بخشهای مولد اقتصاد کشور حداکثر بهره را ببریم.