-
صمت شماره ۲۴۶۳

پراکنده سوی و پراکنده بال

بابک بهاری - منتقد عکس

پراکنده سوی و پراکنده بال

پرندگان و تصویر و تصورشان نزد ما با کلمه پرواز و پریدن گره خورده است. نقش فرهنگی‌شان از ضرب‌المثل‌ها( اینجا پرنده پر نمی‌زنه و...)، اسطوره‌ها(سیمرغ، ققنوس و...)، قصه‌ها و اشعار(شعر عقاب ناصر خسرو عقاب ناتل خانلری و...) تا حتی دنیای دیجیتال و فانتزی گستره و ادامه دارد. نخستین تجربه‌های ما معمولا با جوجه رنگی‌ها و گنجشک و کبوتر و کلاغ‌ها و سپس پرندگان قفسی است. البته نقش تجاری(تزیینی، سرگرمی و...) و غذایی‌اش در چرخه زیست آدمی همانند نقشش در طبیعت مهم و تاثیر‌گذار است. اینک ما را سر سودای بررسی پرنده و مفهوم پرنده در قالب هنر است و می‌خواهیم اندازه زنیم پر پرواز خیال را.

عکاس: فاطمه سخاوت

کادر عمودی، سیاه سفید، قفسی فلزی و پرنده‌ای(طوطی) آویزان از نوکش.

حذف رنگ در هم‌راستایی و متناسب با تلخی موضوعیت قفس و پرنده(زندانی) انجام شده است. حس و حال فضا و موضوع زندان و تقابلش با مقوله آزادی از برجستگی و اکسپرسیون(حس و حال) شدید برخوردار است. نحوه کادر و زاویه‌بندی عکس بیان واضحی از آنچه هنرمند قصد ارائه آن را داشته موفق بوده است. مکان و جاگیری پرنده و فیگورش(گویی از نوکش آویزان است) در بالای قفس و ثبت این نما با آن پس‌زمینه درهم و خاکستر یک رابطه فرم و محتوایی محکم و مناسب برقرار کرده و خلوتی صحنه به تمرکز روی این مقوله(تلخی قفس و پرندگی) دامن می‌زند و تیری که درست به هدفش نشسته است. روزانه هزاران پرنده اسیر و خریدوفروش می‌شوند و بخش بزرگی از سبد غذایی ما را تشکیل می‌دهند با این‌همه این هنر است که تلخی و ماندگاری این نکته را یادآوری می‌کند. فضا، تنهایی، میله‌ها و پرنده‌ای با چنین فیگوری چه احساسی را در ما بر می‌انگیزاند و آیا این پرنده نمی‌تواند نماینده‌ای حقیقی برای تمام در بندان باشد؟. عکس برخلاف عکس‌های تزیینی از پرندگان که گاه خود این پرندگان هم با واژه تزیینی بیان می‌شوند به بیان عریان تلخ تنهایی و عاری از هر پیرایه‌ای پرداخته است که تنهایی نیز مقوله‌ای کمتر پرداخته شده در مورد حیوانات در بند است. رابطه تجارت و مباحث محیط زیستی و پرنده به‌عنوان موجودی زنده و هم انسان از پیچیدگی‌هایی برخوردار است که در این مقال نمی‌شود بدان پرداخت و فقط به اندازه عکس اشاره کرد که خود مقاله‌ای مستقل بر چنین ستمی را می‌شود داد سخن درباره‌اش گفت.

سخن از چه گویم که داد آورد

چنین عکس خاموش فغان آورد

عکاس مهناز سیف

رنگی، کادر عمودی، پرده‌هایی از نقاشی‌های پرندگان(کبوتر سیاه و سفید، مناسبت شهری)، دختر خانمی با ژست عکس یادگاری.

عکس در عکس و چنین قاب‌بندی جالبی که ذهن و چشم را توامان به‌سوی خود می‌کشاند. نقش هم راستایی خط‌ها و حرکت درونی‌شان به‌سوی بالا و تداعی پرواز و آسمان حرکتی هوشمندانه که با حفظ تناسب بین اجزا گفت‌وگوی جالبی با بیننده آغاز کرده است. پرندگان و فضای باز، میله‌های فرضی، فضاهای پشت پرده‌ها و تداعی واژه پرده و غیرو تناقضات دلنشینی است که ذهن بیننده را درگیر بازی و چالشی دلپذیر می‌کند. حضور انسان و کبوترها به‌عنوان مثلث فرضی ماجرا هستند که تراز بندی تصویر را در پایین انجام داده اما حرکت چشم بیننده را متوقف نکرده‌اند. کنجکاوی دانستن پشت پرده‌ها ژرفا و عمق ذهنی عکس است که حرکت رفت و برگشتی درون و برون(سطح) اثر را انجام می‌دهند. با توجه به مثلث فرضی سرهای کبوتران و جهت رو به پایین نوک و چشم‌هایشان به نوک مثلث فرضی و در نهایت توازن دیداری و حسی بین قسمت پایین و بالای عکس به‌دست می‌آید. غلبه وزنی به نسبت اندازه سوژه‌ها و تاثیر موضوعی و خط فاصله‌های بین پرده‌ها تاثیرات فرمی و ایده را بر اثر گذاشته‌اند. نقش عکاس به خاطر چنین انتخابی(هر چند که عکس یادگاری شخصی بیش نیست) اما با رعایت نکات پیش گفته باعث شده است که، یک یادگاری خصوصی(امر شخصی) به یادگاری همگان(امر عمومی) تبدیل شود و ستاره‌ای نام خاص به خود گیرد از بین میلیون‌ها ستاره در این کهکشان بی‌نهایت.

عکاس مهدی کاوه‌ای

رنگی، کادر افقی، پرنده‌ای(تیره رنگ) بر فراز مزرعه با زمینه محو، هواپیمایی و دود سفید رنگش.

شات و دیگر بس. با این جمله می‌توان مدت‌ها به این تصویر نگاه کرد و از جنبه‌های مختلف اثر لذت برد و اندیشد. هوای تازه و پرنده تیز پروازی که از دست ساخته انسان عقب‌تر است اما خاطره‌اش نزدیک‌تر و خواستنی‌تر است با همه الهاماتی که بال پروازش به ما می‌دهد و در حقیقت پرواز در پروازی ثبت شده که سر آغازی برای گفت‌وگوی قدیم و جدید و اینکه چگونه آرزو و رویا واقعیت می‌یابند چه موقعیت‌های تازه‌ای می‌یابند. شات به موقع به دقت چند صدم ثانیه(در صورت تاخیر خارج شدن از هواپیما از کادر و یا نبودن پرنده و...) نخستین نکته فنی عکس است که بی‌اشاره به آن نمی‌شود سراغ سایر موارد رفت. هم‌راستایی و موازی بودن خط سیر حرکتی پرنده و هواپیما خصوصا خط سفید(دود خروجی) باعث خروج نگاه بیننده به بیرون کادر می‌شود که با حضور نقطه تیره(پرنده) به‌عنوان یک نقطه اتکا(لنگر) این اتفاق نیفتد. محو کردن تصاویر پس‌زمینه از دیگر تصمیم‌های تکنیکال کاربردی در این عکس همه چیز تمام است بدین گونه اگر علف‌های پس‌زمینه را با همان شکل و شمایل اصلی داشتم و با توجه به نزدیکی رنگشان به پرنده‌این کارکتر مهم چه اتفاقی می‌افتاد. در نهایت مقوله پرواز و انسان و دستیابی به چنین خواسته و پهنه‌ای و تقابلش با طبیعت و آلودگی‌های صنعتی در همین خط کشیده بر آبی آسمان ارائه کرده و هنرمند با چینش تزئینی توانسته این امر زیبا و زشت را به اندیشه و تفکر مرتبط و تبدیل کرده است. نقش حرکت در اثر بسیار ملموس و قابل حس کردن است خصوصا که در یک‌سوم بالای تصویر فقط با آبی بیکران مواجه و تمایل پرواز را در بال‌های ذهنمان به شوق می‌آورد. نمی‌دانیم این پرنده اکنون کجاست اما پروازش را به خاطر می‌سپاریم با همه دگر سپاری‌ها.

عکاس عباس عرب زاده

رنگی، کادر افق، دو پرنده درهم تنیده(شاتر 0.۵ثانیه).

اثری فرمالیستی که هنوز سوژه(پرنده‌ها) قابل تشخیص و تا مرز انتزاع پیش رفته اما آبستره نشده است. حضور رنگ آبی آسمانی از مشخصه‌های اصلی و تعیین‌کننده مفهوم و ایده در عکس فوق است. درهم تنیدگی رنگ و خط و شکل اثر را به رقصی از فرم و نمایشی از حرکت که با چشم قابل لمس است در برابر دیدگان بیننده جان گرفته و هر لحظه منتظربم فرم و حرکت دیگری را شاهد باشیم. دوگانگی این لحظه فریز شده نکته ظریفی است که بیننده را بین حس سکون و حرکت نگاه داشته و تصور بالرین‌ها را در ذهن زنده نگه می‌دارد. شات تایمی که تمامی نکات پیشین را به اضافه هارمونی و ریتم را در جای جای عکس حفظ و زنده نگه داشته است. اثر با گرایش شدید امپرسیونی( حس و دریافت) آغاز و با درهم تنیدگی حرکت و شکل به نزدیکی مرزهای آبستره رسانده و در نهایت حس و مفهوم پرواز است که ذهن را به مرزهای دیگر پرواز می‌دهد و مرزهای تازه‌ای از قدرت و نفوذ رنگ آنهم از طیف رنگ‌های سرد(آبی) به همراه خط آنهم در کم‌رنگ‌ترینش که به سایه نزدیک شده تا خطی قابل تشخیص به نمایش در آورده و در عکس این دو عامل همانند بلندگویی رسا ترانه پرواز را می‌خوانند. اثر بیانگر کاربری و شناخت درست عناصر و درک روابط بین فرم و آنچه می‌خواهیم بیان کنیم و اینکه چقدر این نکات مهم و کلیدی و راه‌گشا هستند تشکیل شده و آن را هنرمندانه نشان داده است. تکثر پرنده‌ها همچون تکثر ایده هنرمند است که همراهمان می‌آید در ما نفوذ می‌کند و شوق پریدن‌های سرکوب شده ذهنمان را به شوق بالیدن می‌اندازد و این‌همه از یک تصمیم و یک پلک به‌موقع است که در وقت مناسب زده شده است.

سخن پایانی

وقتی از کنار پرندگان می‌گذریم و یا در قفس می‌بینمشان یک بی‌قراری وجودمان را فرا می‌گیرد و امید داریم که پرندگان همیشه آسمان و درختان و جان ما را شلوغ کنند و چنین آرامش و خلوتی‌شان هرگز مباد. می‌خواهیم که پرنده‌ای در قفس نباشد و همیشه از قفس بگریزد. پرنده روح ماست و بگفته بوکوفسکی:

پرنده‌ای آبی در قلب من هست

با رازی که بین خودمان می‌ماند

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*