-
روایت جهانی از استانداردهای محیط‌زیستی در مدیریت پسماند

برچسب سبز؛ اعتماد خاکستری

در روز جهانی استاندارد مصادف با ۱۴ اکتبر، که برای ترویج هماهنگی جهانی و کارایی بهتر بنا نهاده شده است، فرصتی فراهم می‌آید تا به طور جدی به وضعیت استانداردهای محیط‌‎زیستی در مسئله پسماند بپردازیم. اهمیت این موضوع در آن است که در جهانی آکنده از پسماندها، برچسب‌های «سبز» قرار بود چراغ راهنمای ما به سوی یک اقتصاد چرخشی واقعی و کاهش تخریب محیط‌زیست باشد. اما اکنون، نهادهای معتبر بین‌المللی آشکارا نشان می‌دهند که نه‌تنها این برچسب‌ها نتوانسته رفتار بنیادین تولیدکنندگان را تغییر دهد، بلکه خود به عاملی برای فریب عمومی و کاهش اعتماد تبدیل شده است. باوجود صدها برچسب داوطلبانه، بحران همچنان پابرجا است، چرا که این نشان‌ها اغلب صرفا بر قابلیت نظری بازیافت دلالت دارد، نه واقعیت اجرایی آن.

برچسب سبز؛ اعتماد خاکستری

برچسب‌های سبز بیش از حد زیاد شده‌اند

آژانس حفاظت محیط‌زیست امریکا در گزارشی درباره برنامه‌های موجود برچسب‌گذاری و طرح‌های داوطلبانه، نقشه‌ای از هزاران برچسب محیط‌زیستی موجود در بازار جهانی ترسیم می‌کند. نتیجه جالب‌توجه است؛ فقط در ایالات‌متحده بیش از ۴۵۰ نوع برچسب «سبز» وجود دارد؛ از برچسب «قابل بازیافت» روی بطری‌ها تا گواهی‌های «دوستدار زمین» روی پلاستیک‌ها. اما مسئله فقط در فراوانی نیست؛ بلکه ابهام آن است که پرسش‌برانگیز می‌شود. این گزارش نشان می‌دهد که بسیاری از برچسب‌ها بدون پشتوانه علمی مشخص صادر می‌شود. شرکت‌ها با رعایت بخشی از دستورالعمل‌های داوطلبانه، خود را واجد شرایط می‌دانند. هیچ نظام متمرکزی برای تایید اعتبار این نشان‌ها وجود ندارد. همین باعث شده مصرف‌کنندگان در برابر انبوهی از نشانه‌های سبز، دچار «خستگی محیط‌زیستی» شوند؛ وضعیتی که در آن، اعتماد عمومی جای خود را به بی‌تفاوتی می‌دهد. یکی از کارشناسان EPA در این گزارش می‌گوید؛ بازار پر از وعده‌های سبز است، اما کمتر محصولی می‌تواند مسیر واقعی‌اش تا بازیافت را ثابت کند.

یافته‌های گزارش نشان می‌دهد که برچسب‌های مربوط به قابلیت بازیافت یا کمپوست‌پذیری معمولا تنها بر ظرفیت نظری این فرآیندها دلالت دارد، نه واقعیت اجرایی آنها. برای نمونه، یک لیوان کاغذی ممکن است با برچسب «قابل بازیافت» فروخته شود، در حالی‌که در اغلب شهرها هیچ زیرساختی برای بازیافت ترکیب کاغذ و پلی‌اتیلن آن وجود ندارد.

 EPA در پایان گزارش خود سه راه‌حل کلیدی پیشنهاد می‌کند؛ ایجاد نظام ملی برای ارزیابی صحت برچسب‌ها، هم‌گرایی میان صنایع و نهادهای نظارتی برای اشتراک داده‌های واقعی از بازیافت و دفع و همین‌طور آموزش عمومی برای فهم درست نمادهای محیط‌زیستی.

این پیشنهادها، هرچند در سطح ملی مطرح شده، اما در واقع پاسخی جهانی به بحرانی‌اند که همه‌جا رخ داده است: بحران اعتماد به نمادهای سبز. مهم‌ترین نکته، شکاف میان قابلیت نظری (مثل برچسب «قابل بازیافت» روی یک محصول ترکیبی) و واقعیت اجرایی (عدم وجود زیرساخت‌های بازیافت منطقه‌ای) است. این موضوع نشان می‌دهد که مسئولیت واقعی مدیریت پسماند بر دوش مصرف‌کننده گذاشته شده، در حالی‌که تولیدکنندگان با ادعاهای مبهم خود، از پذیرش مسئولیت کامل چرخه عمر محصولات‌شان شانه خالی می‌کنند. راهکارهای پیشنهادی در حالی که برای بازیابی اعتماد ضروری است، ایراداتی بنیادین دارد؛ اول، اینکه تمرکز بر «راستی‌آزمایی برچسب‌ها» (نظام ملی ارزیابی) صرفا حکم یک فیلتر را دارد و امتداد مسئولیت تولیدکننده واقعی را که تولیدکنندگان را به تضمین بازگشت کامل محصولات ملزم می‌کند، نادیده می‌گیرد و به مدل کسب‌وکار تولید پسماند مشروعیت می‌بخشد؛ دوم، «هم‌گرایی صنعتی» خطر تبدیل شدن به تنظیم مقررات توسط خود صنعت را دارد، جایی که تضاد منافع ذاتی میان سود و پایداری وجود دارد و شفافیت عمومی داده‌ها نادیده گرفته می‌شود؛ و سوم، آموزش عمومی بار مسئولیت سیستم ناکارآمد را از دوش تولیدکننده و دولت برداشته و به فرد مصرف‌کننده منتقل می‌کند، در حالی که راهکار بنیادین، بازطراحی سیستم تولید در مبدأ برای کاهش پسماند و حرکت به سمت یک اقتصاد چرخشی است، نه صرفا اصلاح نمادهای روی محصولات.

فریب در بسته‌بندی

در گزارشی دیگر تحت عنوان «بهبود برچسبت‌های محیط زیستی: آیا نشان‌های سبز از عهده وظیفه‌شان برمی‌آیند» به بررسی کارایی برچسب‌های محیط‌زیستی و گواهی‌های سبز پرداخته است. نویسندگان با طرح این پرسش که آیا این برچسب‌ها توانسته رفتار تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان را تغییر دهد، به این نتیجه می‌رسند که پاسخ به این پرسش منفی است. آنها معتقدند که بیشتر نظام‌های گواهی‌دهی بر اساس استانداردهای داوطلبانه و غیرالزام‌آور شکل گرفته است. به‌عبارت دیگر، شرکت‌ها خودشان تصمیم می‌گیرند که چه معیارهایی را رعایت کنند و چه زمانی می‌توانند خود را «سازگار با محیط‌زیست» بنامند.

 این وضعیت به نوعی «سبزشویی نظام‌مند» منجر شده است، که در آن، شرکت‌ها با استفاده از استانداردهای ظاهری، به آلودگی‌های خود مشروعیت می‌بخشند. در واقع، این نوع تبلیغات به مصرف‌کنندگان این احساس را می‌دهد که محصولات‌شان زیست‌محیطی‌تر از آنچه هستند، به‌نظر می‌رسند. 

اصطلاحاتی نظیر «Eco-friendly» یا «سازگار با محیط زیستی»، «Biodegradable» یا «زیست‌تخریب‌پذیر» و همین‌طور «Sustainable» یا «پایدار/تاب‌آور» در کشورهای مختلف، فاقد تعریف استاندارد و واحدی است. این ابهام زمینه‌ساز سوءاستفاده از طریق سبزشویی (Greenwashing) می‌شود و در برخی موارد هیچ نهاد رسمی برای تعریف آنها وجود ندارد. به‌عنوان مثال، در بازار امریکا، واژه «biodegradable» یا زیست تخریب‌پذیری می‌تواند روی هر محصولی درج شود که ظرف چند سال در شرایط خاص تجزیه شود، حتی اگر در محل دفن پسماند این فرآیند هرگز اتفاق نیفتد. این ابهام می‌تواند موجب سردرگمی مصرف‌کنندگان شود و اعتماد آنها را نسبت به برچسب‌های محیط زیستی کاهش دهد. براساس نظرسنجی‌ها، اعتماد عمومی به برچسب‌های سبز در کشورهای توسعه‌یافته در حال کاهش است. تنها ۳۲ درصد از مصرف‌کنندگان اروپایی این برچسب‌ها را «قابل اعتماد» می‌دانند. این کاهش اعتماد می‌تواند به‌دلیل عدم‌شفافیت و ابهام در تعریف معانی برچسب‌ها باشد. برای خروج از این بحران، نویسندگان پیشنهاد می‌کنند که برچسب‌هایی طراحی شوند که مبتنی بر تحلیل چرخه عمر محصول (LCA) باشند. این رویکرد به‌معنای محاسبه تمامی اثرات محیط‌زیستی محصول از مرحله استخراج مواد اولیه تا مرحله دفع است.  با این کار، ادعاهای سبز می‌توانند به داده‌های قابل‌اندازه‌گیری تبدیل شود و به مصرف‌کنندگان اطلاعات دقیق‌تری ارائه دهند. با این حال، مقاله هشدار می‌دهد که اگر نظام‌های ملی و بین‌المللی در تعریف و کنترل این برچسب‌ها همسو نشوند، برچسب‌های سبز ممکن است از ابزار پیشرفت به سپر تبلیغاتی صنایع آلاینده تبدیل شوند. بنابراین، نیاز به یک رویکرد هماهنگ و جامع برای مدیریت برچسب‌های محیط‌زیستی احساس می‌شود تا بتوان از آنها به عنوان ابزاری موثر در حفظ محیط‌زیست استفاده کرد.

اعتراف به شکست بازار

در حالی که ایالات‌متحده و بسیاری از کشورهای دیگر هنوز در مرحله استانداردهای داوطلبانه برای مدیریت بسته‌بندی و پسماندهای آن هستند، اتحادیه اروپا تصمیم به اتخاذ مسیری متفاوت گرفته است؛ الزام قانونی. «دستورالعمل بسته‌بندی و پسماند بسته‌بندی» که از دهه ۱۹۹۰ تاکنون بارها بروزرسانی شده، اکنون به یکی از پیشرفته‌ترین نظام‌های استانداردسازی در جهان برای مدیریت پسماندهای بسته‌بندی تبدیل شده است. این دستورالعمل شرکت‌ها را ملزم می‌کند که اطلاعات دقیق‌تری درباره ترکیب مواد بسته‌بندی روی محصولات خود درج کنند و از نشانه‌ها و کدهای یکسانی برای نشان دادن قابلیت بازیافت استفاده کنند. همچنین، آنها باید درصد مواد بازیافتی به‌کاررفته در هر بسته را اعلام کنند و مسئولیت جمع‌آوری و بازیافت را تا پایان چرخه عمر محصول بپذیرند. 

به‌گزارش کمیسیون اروپا، پس از اجرای مرحله سوم این برنامه در سال ۲۰۲۴، میزان بازیافت بسته‌بندی‌ها در اتحادیه به ۶۷ درصد خواهد رسید که بالاترین رقم در جهان محسوب می‌شود. اما موفقیت اروپا تنها در سختگیری قوانین نیست؛ بلکه شفافیت برچسب‌ها نیز نقش بسزایی دارد. مصرف‌کننده اروپایی وقتی یک بطری یا کارتن را در دست می‌گیرد، می‌تواند به‌راحتی متوجه شود چه مقدار از آن قابل‌بازیافت است و در کدام دسته پسماند باید قرار گیرد. نمادها یکسان‌اند، زبان‌شان ساده است و اطلاعات در همه کشورهای عضو اتحادیه هماهنگ است. این شفافیت موجب افزایش اعتماد مصرف‌کنندگان به سیستم مدیریت پسماند می‌شود.  با این حال، اروپا نیز با چالش‌هایی مواجه است. ورود کالاهای وارداتی با برچسب‌های غیراستاندارد، بازار را دچار آشفتگی کرده و اتحادیه را واداشته تا در حال تدوین استاندارد جهانی برچسب‌گذاری پسماند باشد. طرحی که اگر تصویب شود، تاثیر مستقیمی بر صادرات جهانی خواهد گذاشت و می‌تواند به ایجاد یک زبان مشترک در زمینه مدیریت پسماند کمک کند. رویکرد الزام‌آور اتحادیه اروپا در قالب «دستورالعمل بسته‌بندی و پسماند بسته‌بندی»، اعترافی ضمنی به ناکامی کامل سیستم خودتنظیمی بازار آزاد در مدیریت بحران پسماند است. این اقدام نشان می‌دهد که تکیه بر «استانداردهای داوطلبانه» که در امریکا و جاهای دیگر رایج است، چیزی جز یک انحراف سودمحور و پوششی برای ادامه روند «تولید ـ مصرف ـ دور انداختن» نیست. موفقیت نسبی اروپا (نرخ بازیافت ۶۷ درصد) به‌دلیل حسن نیت شرکت‌ها نیست، بلکه نتیجه اعمال فشار جنبش‌های محیط‌زیستی و در نهایت تبدیل آن به نیروی قانونی است. این دستورالعمل، با تحمیل امتداد مسئولیت تولیدکننده، مدل کسب‌وکاری را که سود را خصوصی و هزینه تخریب محیط‌زیست را عمومی می‌کرد، هدف قرار داده است. شرکت‌ها اکنون مجبور هستند به‌جای پنهان شدن پشت برچسب‌های سبز مبهم، هزینه واقعی دفع و بازیافت را در ساختار تولید خود ببینند که این خود انگیزه‌ای قوی برای حذف اقلام غیرضروری و مقاوم‌سازی محصولات ایجاد می‌کند. با این حال، چالش‌های باقیمانده نشان می‌دهند که حتی این سیستم نیز کامل نیست؛ آشفتگی ناشی از کالاهای وارداتی با برچسب‌های غیراستاندارد، شاهدی است بر این واقعیت که سرمایه جهانی به‌طور مداوم در تلاش است تا با دور زدن قوانین محیط‌زیستی، خود را از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. تلاش اروپا برای ایجاد استاندارد جهانی برچسب‌گذاری ضروری است، اما باید با این هشدار همراه باشد که هر توافق جهانی، اگر تنها بر شفافیت متمرکز باشد و نتواند الزام قانونی و مجازات سختگیرانه برای تولیدکنندگان پسماند غیرقابل‌مدیریت را در سراسر دنیا اعمال کند، باز هم اسیر قدرت چانه‌زنی شرکت‌های بزرگ خواهد شد.

فرمول سود و زوال

تمرکز اصلی در بحران پسماند نباید بر مدیریت پسماند پس از تولید، بلکه بر الگوی تولید انبوه باشد که ذاتا بیش از حد تولید می‌کند. این نظام اقتصادی برای حفظ رشد، به‌طورمستمر به تولید مازاد بر نیاز واقعی وابسته است و در این فرآیند، محصولاتی با عمر مفید کوتاه (obsolescence) طراحی شده که سریعا به پسماند تبدیل می‌شود. این موضوع یک مشکل مدیریتی نیست، بلکه یک نقص ساختاری است؛ سود شرکت‌ها در گرو این است که منابع‌طبیعی را ارزان بخرند، محصولات زودگذر بسازند و هزینه دفع و تخریب محیط‌زیست را به جامعه و نسل‌های آینده تحمیل کنند. از این دیدگاه، تولید انبوه پسماند یک عارضه جانبی نیست، بلکه یک ضرورت اقتصادی برای حفظ نرخ سود است. نظام اقتصادی موجود به‌جای تمرکز بر «ارزش استفاده» یا «تاب‌آوری محصول»، بر «ارزش مبادله» و «سرعت گردش مالی» تاکید دارد. از این‌رو، شرکت‌ها ترجیح می‌دهند تا منابع بکر و ارزان را استخراج کنند تا اینکه در زیرساخت‌های پیچیده و پرهزینه بازیافت یا طراحی مجدد محصولات برای پایداری، سرمایه‌گذاری کنند. برای فرار از اشباع بازار و تضمین فروش پیوسته، سازکار قدرتمندی چون تبلیغات گسترده و مهندسی‌شده در سطح جهانی فعال می‌شود تا نیازهای مصنوعی و مصرف‌گرایی اجباری را در میان عامه مردم ایجاد کند. این مصرف‌گرایی، ستون اصلی دوام زنجیره تولید انبوه و در نهایت، عامل اصلی افزایش تصاعدی حجم پسماند در سیاره است. از این‌رو انبوه برچسب‌های «سبز»، «قابل بازیافت» و «دوستدار محیط زیست» که در تحلیل‌های قبلی به آن پرداختیم، در واقع حکم یک مکانیسم انحرافی را پیدا می‌کند. این برچسب‌ها در نهایت یک توهم انتخاب و مسئولیت‌پذیری فردی ایجاد می‌کنند و به مصرف‌کننده این احساس را می‌دهد که با انتخاب محصول «درست»، در حال حل مشکل است، در حالی که ساختار اصلی تولید انبوه بدون تغییر باقی می‌ماند. اگر هدف واقعا حل بحران محیط‌زیست است، نه صرفا مدیریت پسماند، آیا نباید به‌جای تایید پیچیدگی برچسب‌ها، کل سیستم تولیدی که بقای آن به خلق دائمی زباله وابسته است، ممنوع شود؟ آیا این همه برچسب‌گذاری تنها راهی برای پنهان کردن شکست سیستمی در جلوگیری از تولید انبوه زباله نیست؟

سخن پایانی

در حالی که برچسب‌های سبز در بسیاری از موارد به ابزاری برای فریب عمومی و مشروعیت ‌بخشیدن به آلودگی تبدیل شده، تجربه اروپا ثابت می‌کند که تنها راه خروج، توقف تکیه بر استانداردهای داوطلبانه و اتخاذ الزام قانونی و تحمیل مسئولیت کامل چرخه عمر محصول بر تولیدکنندگان است. اگر هدف ما واقعا حفاظت از محیط‌زیست است، باید به‌سمت بازطراحی بنیادین نظام تولیدی گام برداریم، چراکه دیگر نمی‌توان با اصلاح برچسب‌ها، ناکارآمدی کل یک نظام اقتصادی را پنهان کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین