کارفرما هزار نفر کار کن هیچ!
سپیده موسوی
درست است که میگویند جوهرۀ انسان کار است و ارزش هر انسانی به قدر همت و تلاشی است که برای اهدافش پیاده میکند اما همین کار را هم اگر نتوانی برایش آداب و شرایطی قائل شوی به طبع از شگفتیآفرینی آن میکاهی. در این میان، اصولی وجود دارد مخصوص کارکنندهها و در مقابل اصولی مناسب کارفرمایان. یکی از آن اصول در ضربالمثل «کارفرما هزار نفر و کار کن هیچ» مطرح میشود که اتفاقاً به درد طرفین ماجرا میخورد. در سیاستنامه خواجه نظامالملک، توصیهای آمده است که بیارتباط با این ضربالمثل نیست. خواجه به پادشاهان توصیه میکند که هیچ گاه برای یک شغل مشخص، دو نفر را انتخاب نکنند؛ چون هر کدام از آنها به حد وسع، سعی میکنند مسئولیت را به دوش دیگری بگذارند و نتیجتاً آن کار، ناکرده باقی میماند. احتمالاً عین همین را هم خودمان در زندگی روزمرهمان تجربه کردهایم. چه در خانواده و چه در اجتماعاتی نظیر مدرسه یا محل کار! مثلاً در خانواده، هر چقدر تعداد اعضای خانواده برای انجام یک کار خانگی بیشتر باشد، هر کدام از آنها انتظار انجام یک کار را از دیگری دارند. دامنۀ این توقع را از خرید نان و مایحتاج خانه بگیر تا مسئولیتهای کوچکتری چون باز کردن در خانه باز کنید. این در حالی است که اگر مسئولیتی تنها برای یک فرد مشخص شود و او بداند در هر شرایطی وظیفۀ اجرای آن کار بر عهده اوست از انتظارات بیرونی خود میکاهد و فعالیتش را مطابق معمول پیش خواهد برد.
البته مطابق این ضربالمثل احتمال یک خطر دیگر نیز وجود دارد: اینکه افراد یک مجموعه هر کدام خود را در انجام آن کار، ماهر بداند و به حکم تجربه و یا سن یا هر چیز دیگری، احساس کارفرما بودن بکنند و از افراد کمتجربهتر انتظار به انجام رساندن کارها را داشته باشند.
نتیجه هم این خواهد بود که کار دیرتر و با کیفیت کمتری انجام میشود. فارغ از همه این بحثها به نظرتان چرا انسانها به هر طریق ممکن از انجام کارهایی که نیاز به مهارت و دقت بیشتری دارند گریزاناند؟ به دیگر سخن چرا ما ترجیح میدهیم که کاری را در چند ساعت یا چند روز به انجام برسانیم و از اینکه بخواهیم همان کار را در یک هفته یا بیشتر از آن انجام دهیم تا حد ممکن اجتناب میکنیم؟ به نظر می رسد به غیر از کمبود وقت و تعداد بالای مسئولیتهای روزانه، یک دلیل اصیلتر و محکمهپسندتر هم وجود داشته باشد و آن میل ذاتی انسان به کمکوشی و اهمالکاری است.
تا حدی که گفته میشود اگر کار کردن برای بقای انسان ضروری نبود هیچ کس کار نمیکرد! مطابق با این قضیه، توجه اغلب ما، معطوف به کارهایی است که زودتر به نتیجه برسند. گویا این مسئله به غیر از اینکه مصداقی از تنبلی ذاتی انسان است گویای یک بازۀ تاریخی هم است، زیرا نیاکان ما در دوران نخستین، زمانی که به طور پیوسته با جستوجوی غذا و محافظت در برابر درندگان بقای خود را تضمین میکردند باتوجه به وضع موجود، بر روی اعمالی متمرکز میشدند که نتیجه فوری میداد. همین میل باعث شد که انسانها به کارهای زودنتیجهگیرنده مایلتر باشند و تصورشان از انجام یک کار، چیزی باشد که زود به مقصد برسد. با این حال، در گذر زمان هرچه که معاملۀ انسان با محیط پیرامونش پیچیدهتر شد و در صدد ایجاد امکانات و اختراعات گوناگونی برآمد راه رسیدن به اهداف، برایش دورتر و دشوارتر شد تا آنجا که در مواردی به این نتیجه رسید که صرف انجام یک کار به معنای رسیدن قطعی و متقن به آن نیست. امروزه البته اوضاع برای هر دو طرف قضیه مهیاست. از یک طرف برخی کارها کاملاً ساده شدهاند و ما در کمتر از چند دقیقه مثلاً میتوانیم نقل و انتقالات مالی را انجام بدهیم و برای واریز کردن کمترین مبالغ، صف های طولانی بانکها را تحمل نکنیم. حتی به راحتی میتوانیم بدون رفتن به صف نانوایی، نان تهیه کنیم و دهها رفاهیات مانند این را هم داشته باشیم و با این بخش از امکانات مدرن، به آن وجه از تنبلی تاریخی خودمان بها دهیم. اما در موارد اساسی زندگی، هنوز هم نیازمند همت و تلاش کافی هستیم، زیرا کسب همین رفاهیات هم در پس پشت خود به یک مهارت و برنامهریزی کافی نیاز دارند.
از این روست که هنوز هم میبینیم خیلیها ساز میزنند اما همه کلهر، درخشانی، پایور و خالقی نشدهاند یا خیلیها شعر میگویند و حتی به هر ضرب و زور اشعارشان را چاپ میکنند، اما هنوز از دل آنها یک حافظ و سعدی یا حتی خاقانی و انوری درنیامده است. گویا هنوز هم به قول بیهقی «فضل جای دیگر نشیند!»
بسیار گویا و دلنشین.